موسوی و جامعه آينده اش
برناک جوان - نشریه بذر
ديروز ميرحسين موسوی بيانيه جديدی داد که در نوع خود دارای اهميت بسيار زيادی است. اين بيانيه در شرايطی منتشر شد که زندگی مردم شهرهای ايران با رنگ خون و آتش ترسيم شده و مبارزه جوانان، دختر و پسر با نيروهای سرکوبگر وارد مرحله تازه ای از رشد آنها و وحشيگری نيروهای مسلح شده است. موسوی ديروز در بيانيه اش صريحاَ اعلام کرد که به چه چيزی باور دارد؟ او به جوانانی که می رزمند پاسخ خود را داد و برنامه خود را بصورت فشرده در اختيار آنها قرار داد.

موسوی در اولين فراز از بيانيه تاريخی اش به اين اشاره کرد که " سی سال پيش از اين در کشور ما انقلابی به نام اسلام به پيروزی رسيد؛ انقلابی برای آزادی، انقلابی برای احيای کرامت انسان‌ها، انقلابی برای راستی و درستی". آری آقای موسوی انقلابی بود که برای آزادی انجام شد ولی نه به نام اسلام. نيروهای حاکم بر ايران بعد از انقلاب هرچه از کرامات انسانی بود را به انحطاط کشاندند. شما در همينجا افزوديد که "آنچه مردم به دست آورده بودند کرامت و آزادی و طليعه‌هايی از حيات طيبه بود. اطمينان دارم کسانی که آن روزها را ديده‌اند به چيزی كمتر از آن راضی نمی شوند." دستاورد مردم را هم بخوبی تعريف کرديد. هم از دستاورد بالايی ها می توان اينرا فهميد و هم از دستاوردهای مردم متوسط و بی چيز. آنچنان کرامتی به مردم و بخصوص به زنان ارزانی شد که در هيچ کجای دنيا سابقه نداشته است.

در بخشهای ديگر بيانيه تان به مختصات جامعه مورد نظرتان پرداختيد و دلايل حضورتان در اين عرصه را برشمرديد. اگر کسی تاکنون برنامه شما را نخوانده باشد يا نداند شما با چه طرحی و در کجا ايستاده ايد، اکنون شما بسيار صريح به پرسش های او پاسخ داده ايد. در واقع شما به سئوال جوانان مبنی براينکه به چه سويی بايد رفت پاسخ روشنی داديد.

شما گفتيد که " آمده بودم تا نشان دهم می توان معنوی زندگی کرد و در عين حال در امروز زيست. آمده بودم تا هشدارهای اماممان را درباره تحجر بازگو کنم. آمده بودم تا بار ديگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که بايد باشد، دعوت كنم." گويا شما حرفهای ساير رقبايتان را نمی خوانيد يا نمی شنويد که دقيقاً منطبق با شما يا شما منطبق با آنها حرف می زنيد. از رهبر تا اون پايين؛ همه تکيه گاهشان- مثل شما- امام تان است. منتها امامتان اصلاَ نگفته بود که با معنويت اسلامی می توان در امروز زيست و در آن ايام مرغ يک پا داشت و آنهم عقب گرد به صدر اسلام بود؛ با شراکت در قدرت، سرکوب خيابانی، بمباران مناطق مقاومت مردمی، اعدام دسته جمعی و باج دادن به سرمايه داری جهانی و ... . شما در برخورد به تحجر به هشدارهای امامتان رجعت داديد و عملاَ يک گام از رقبايتان پيشی گرفتيد. اين موفقيتی بزرگ است. شما روش امام تان را به روش فعلی ترجيح می دهيد. روشی که حداقل من و بسياری از همسالان من در خيابانهای تهران و ساير شهرهای ايران، با آن برخورد داشتيم. روشی که در مدرسه و دانشگاه با آن ما را آموزش و پرورش می دادند. روشی که دختر و پسرهای همسن من را بخاطر کمترين نگاهی بهم يا رد و بدل شدن کلامی بينمان زندانی می کرد، بازداشت می کرد و ... . آقای موسوی ما سالها بخاطر اين روش امام شما اجازه ديدن فيلمهای مترقی دنيا را نداشتيم و سريالها و فيلمهای ايدئولوژيک اسلامی از صدا و سيما پخش می شد. پوشيدن پيراهن آستين کوتاه منجر به اخراج ما از کار و دانشگاه و ... می شد. بيرون آمدن تار مويی از زير مقنعه ما را به بازداشت خيابانی و تعهد سپردن به اراذل انتظامی می کشاند. حتی کتابهای رمانی که ما در دوران نوجوانی می خوانديم باقی مانده کتابهايی بودند که خانواده ها از سوزاندن حفظشان کرده بودند. در دوره نخست وزيری شما بسياری از دوستان هم محله ای و همکلاس من ناگهان و در فاصله چند ماه يتيم شدند. بما می گفتند پدران و مادران آنها با امام مخالف بودند و در مدرسه بايد به آنها بنام منافق و کافر لعنت اجباری می فرستاديم. دقيقاً در زمانی که شما سردبير روزنامه جمهوری اسلامی بوديد ما بغير از چند روزنامه خاص چيز ديگری نمی ديديم. الان که 20 سال از آنروزها می گذرد می فهمم که شما در آن سالهای خونين و سياه چه مسئوليتی داشتيد. چه نقشی در جمهوری اسلامی داشتيد. کلمه نخست وزير دير برای ما معنی شد.

نمی دانم آيا منظورتان از "انقلاب اسلامی آنگونه که بود" اين است که ما را به آن حال و روز می خواهيد برگردانيد يا شايد در اشتباهم و جمله بعدی تان آنرا بهتر تعريف می کند "اسلامی آن گونه که بايد باشد" و اين يعنی طرحی سياه تر از آن سالها که مدنظرتان است؟

شما تنها به صحنه‌هايی که در ايام نهضت و دفاع مقدس ديده بوديد اشاره کرديد. بگذاريد خيالتان را راحت کنم که من و بسياری از جوانان هم نسل من اينرا می دانند که آن نهضت، يک انقلاب بود که سقط شد. انقلابی که شما و همپيمانان تان بهترين جوانان اين خاک و آب را در خون غلتانديد. جوانان مبارزی که يا به جوخه های اعدام سپرده شدند يا در جبهه ها گوشت دم توپ جاه طلبی های شما و امامتان شدند. برای تاييد حرفهايتان ادامه داديد که "حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خويش برگزيد". توهم بزرگی که با اين رنگ بعنوان سمبل اتحاد مبارزاتی مردم ايجاد شد در حال ترک برداشتن است آقای موسوی. روزبروز تعداد آنها کم و کمتر می شود. با اينکه جمعيت عظيمی پارچه های سبز به دست دارند ولی با افزايش راديکاليسم در مبارزات جوانان فاصله تفکر و عملکرد آنها را با نهضت سبزتان ببينيد. ببينيد که هرچه بيشتر مردم را به آرامش و مسالمت آميز بودن تظاهرات دعوت می کنيد، نيروهای سرکوبگر با وقاحت و خشونت بيشتری به مردم حمله می کنند. هرچه شما بر اهرم سازش و اصلاح طلبی خود بيشتر تکيه می کنيد، هرچه بيشتر بخواهيد انديشه های امامتان را آپديت و به روز کرده، هرچه چهره های رنگارنگ خود و همراهانتان را بيشتر با رنگ سبز بپوشانيد، موج و خروش و مبارزه جوانان راديکال تر، ضد نظام تر و سرخ تر بر صحنه سياسی کشور کوبيده خواهد شد. درحاليکه بعد از سی سال شما مشغول تصفيه مجدد ساختاری هستيد که خودتان آنرا تئوريزه کرده ايد و در طول سی سال گذشته فقط به مدد کشتار و زندان و حفظ فضای پليسی در کشور آنرا سرپا نگه داشتيد، به مردم توصيه می کنيد و پيام می دهيد که با مسالمت و بدون درگيری شمع روشن کنند! موج سبز شما پيام اينرا دارد که مردم؛ شما که تا حالا شعور و لياقت و اجازه دخالت سياسی نداشتيد، حالا برای سواری دادن به من بياييد به خيابان ولی ساکت باشيد و آرام، نهايتاَ نوحه خوانی و سوگواری کنيد و به مساجد و تکايا پناه ببريد. الحق که انديشه های شما با هشدارهای ارتجاعی امامتان تطبيق می کند. دقيقاً در نبود سازمانها و نيروهای انقلابی دهه 60 -که با همکاری شما از بين رفتند- قبای سبز خودتان را پهن کرده ايد ولی ببينيد که از آن خون می چکد. گويا اينبار عزيزانی مثل ندا بايد در راه آزادی سلاخی شوند تا مبارزات انقلابی نسل ما ربوده و زايل شود!

ارجاع دادن مبارزات مردم به تلاش برای بازپس گيری آرا و رفع تقلب انتخاباتی بازی بسيار مؤثری بود برای نشان دادن اختلاف بزرگ سران نظام؛ ولی در هفته ای که گذشت تغيير مبارزات مردم، تغيير شعارهای مردم، تلاش جوانان برای خبررسانی در سطح جهانی با وجود فيلترينگ شديد، همه و همه زمين بازی را دارد عوض می کند. برای همين است که تعريف شما از نظام هم بالا پايين می رود. يکجا از انقلاب اسلامی واقعی می گوييد و در جای ديگر از تضعيف و تخريب جمهوريت نظام و اينکه سازگاری اسلام و جمهوريت به خطر افتاده است. مردم دم خروس را باور کنند يا قسم حضرت عباس را؟

برای من بخش آخر بيانيه تان تکميل کننده باور هم نسلانم در خيابانها است. ما نمی خوايم "با تكيه بر راه امام" هيج تلاشی را سازماندهی کنيم. ما مبارزه می کنيم تا حق آزادی مان را بدست آوريم. ما مبارزه می کنيم تا امواج خشم مردم را به منزلگاه حقيقت برسانيم. ما کشته می شويم چه دختر، چه پسر تا بدانيد که برای موج سبز شما کسی خون نمی دهد. ما تغييری را دنبال می کنيم که صدايی به غير از تعاريف شما از آلترناتيو را نمايندگی می کند. ما اعتصاب خواهيم کرد. کارگران را ياری می کنيم. معلم هايمان را به صحنه می آوريم و با آنها کلاس تابستانی مبارزه برای دانش آموزان می گذاريم. ما فرمانده هايمان را در شبهای مبارزه از زنان و مردان انتخاب می کنيم تا از تبعيض جنسيتی شما رها باشيم. ما احتمالاَ باز زخمی و کشته خواهيم داد ولی حتی اگر سرکوب شويم دو کار مهم را پيش خواهيم برد:

1. در طول مبارزات شبانه روزی خود، روابطی را برقرار می کنيم، که بيانگر روابط جامعه آلترناتيو مورد نظر ما باشد.

2. خود و سايرين را از توهم موج سبز رها خواهيم کرد.

31 خرداد 88

ارسال به فیس بوک
  Aftabkaran. All rights reserved