غزلی برای « نـدا » و همسنگران خيا بانی او
بـوی خون خيـزد از اين جـوی خيا با ن شما
شـده Ùـريا د Ùˆ Ùغا Ù† ØŒ خـوی خيا با Ù† شما
خیز صد Øا دثه Ùˆ بازی چوگا Ù† قیا Ù…
توپ خون گل شده ی گوی خيا با ن شما
موج در موج زنـد بØر خروشا Ù† يلا Ù†
همه Ùـريا د زنا Ù† روی خيا با Ù† شما
بوده قـربا ن وطن جان هـزا ر اسما عيل
در مـنا ی سر هر کوی خيا با ن شما
جا ری ا ند ر ره اين خاک ستم ديده ما
خون هر عا شقـی از جوی خيا با ن شما
خيـزد از زمزمه ی نهضت خونين شما
زمزم عـشق ، به مينـوی خيا با ن شما
ايـن اسيرا Ù† قـÙـس تشنه آزاد ÛŒ خلق
چـشم دل دوخـتـه بر سوی خيا با ن شما
ديـدی آن ناز « نـدا » دختـر شا يسته شهـر
چه گلی کاشت سر ٠جوی خيا با ن شما
وه . چه آزاده زنی بود که با شا نـه خـون
همه آراسـتـه گيـسـوی خـيـا با ن شما
دخـتـر رهگـذ ر کوچه مهـتا بی عـشـق
شـده اينک گل با نوی خـيـا با ن شما
وه . چه خوش نقـش به زد نـقـشه آزادی خلق
قـلـم ٠خـون « نـد ا » روی خيا با ن شما
با Ù… در بام کشد تا به بلـنـدای Ùـلک
با نگ تکبيـر ز هرکوی خيا با ن شما
رÙـتـه تا اوج Ùـلـک غـرش تکـبـيـر شما
تا شـود يکه سـخـن گـوی خـيـا با ن شما
زده در وسعـت اين ميهـن يل پرور ما
داد آزاد گـی از هـوی خـيـا با ن شما
ميدهـد مژده پيـروزی اين خـلـق عـظيـم
غـزل « ادلـی ٠» مـن روی خـيـا با ن شما
**
ادلی = آتشين در زبان آذری
ميـنو = بهشت
هو = های، Ùریاد
ميراسماعـيل جـبـاری نـژاد
م ـ ادلی