گزارش ۹۲ - پروژه ی وزارتی سلطانی - مصداقی

در پهنه ی تاریخی به وسعت زمین و با اعماق زمان هیچ فردی را نمیتوان یافت که از جریانی انقلابی جدا شده و علیه آن جریان فعالیت کرده باشد و در جهت مردم قرار گرفته باشد . این قانون تا به حال هیچ استثنائی را به خود نپذیرفته است . یعنی در هر کجا و در هر زمان همه ی کسانیکه علیه جریان انقلابی زمان خود قیام کرده اند در نهایت در سمت هیأت حاکمه قرار گرفته اند . آنها ابتدا در جهت توجیه رفتار ضدّ ارزشی خود تلاش کرده اند . مهملاتی را به هم ببافند اما چون نتوانسته اند کسی را فریب بدهند مدام به اتهام زنی پرداخته اند و در این عرصه تا جایی پیش رفته اند که از دشمنان اصلی پیشی گرفته اند ، و آشکارا به مهره های دشمن تبدیل شده اند . این البته به این معنا نیست که جریانات انقلابی خالی از اشکال هستند . اما جمع و تفریق کردن این اشکالات در جلو دیدگان دشمن کارت برنده ای است که به دشمن داده میشود و در نهایت باز ی کن ها را به اردوی دشمن ملحق میکند .

این مسیری است که شاعر و فرمانده نمی شناسد و تواب و ملیجک را یکسان با خود به زوال میکشاند . نمونه مسعود خدابنده و دوستانش در زمان ما به عنوان کسانیکه تا ته این خط را پیموده اند و نیز جماعتی که در این مسیر شناور هستند مثال گویائی است .

در این سراشیبی سقوط آنها که پر مدعا تر هستند و یا به هنری و استعدادی و یا سابقه ای مجهز هستند به دلیل سنگینی هنر و ادعایشان و نیز بنا بر قانون جاذبه شیب شتابان تر سقوط میکنند .
در بین افرادی که این مسیر را با شتاب طی میکنند هادی افشار تازه به جمع رسیده ای است که با شیوه ی دجالانه ، من اینجا بودم ، من آنجا بودم به قلب واقعیتها و به باز نشخوار همان حرفهایی میپردازد که جّد معاصرش قاسم اثنی اشری در حضور لاجوردی و با صلاحدید او میزد . او که در نوشته هایش اصل مبارزه را از روز اول تا به امروز به زیر سوال میبرد مقاومت را حاصل چشمبندی و جادوجنبل مسعود رجوی میداند ، و وادادگی را تنها وظیفه مخاطبانش به شمار میآورد .

من در این نوشته در صدد جواب دادن به اتهامات بی اساس و پایه این فرد نیستم اما تلاش میکنم با ریشه یابی بعضی از سخنان او نشان بدهم که منبع اصلی این اتهامات از کجاست و با کدام هدف این حرفها باز تولید و پخش میشود .

کسانیکه در دهه ی ۶۰ در زندانهای خمینی بوده اند به خاطر دارند که لاجوردی جلاد در بهمن ماه سال ۱۳۶۱ سلسله مصاحبه هایی راه اندازی کرد که افراد آنرا اعضا ی رده بالای گروههای سیاسی تشکیل میدادند و قرار بود این مصاحبه‌ها از تلویزیون پخش شود. صحنه گردان این شو جنایت کارانه فردی بود بنام قاسم اثنی عشری .

برای آنکه با نحوه ی این اعترافات و مصاحبه ها آشنا شوید خاطره ی خودم را ازاولین جلسه این نمایش رژیم بازگو کنم .

من در اولین جلسه این مصاحبه ها در حسینیه اوین بودم همه را به زور میبردند . حدود ۱۲ نفر در پانل مصاحبه نشسته بودند اولین نفر از سمت راست آقای طاهر احمدزاده بود . طاهر احمدزاده از چهره های خوشنام آن زمان بود . که در ابتدای انقلاب در دولت بازرگان استاندار خراسان بود چهره ی مردمی و سابقه ی درخشانی که این فرد داشت باعث محبوبیت او در بین مردم بود . اتهام او خروج غیر قانونی از کشور بود . از جمله کسانیکه در کشاندن او به این مصاحبه نقش مستقیم داشت هادی غفاری بازجو و فالانژ دهه ۶۰ و اصلاح طلب امروز است . یکبار که برای بازجویی به شعبه ۷ که به سلاخ خانه ی اوین مشهور بود احضار شده بود م . صدای هادی غفاری را از پشت سرم شنیدم که بر پشت طاهر احمد زاده نشسته بود وهی حین و هش میکرد و محکم با کفّ دست به سر احمدزاده که طاس بود میکوبید . از دیالوگ آنها فهمیدم که چه کسانی هستند . صدای هادی غفاری را میشناختم . غفاری به احمد زاده میگفت : باید مصاحبه کنی ، احمدزاده میگفت : من کسی‌ نیستم که مصاحبه‌ام ارزشی داشته‌باشد .هادی غفاری می‌‌گفت تو کسی نیستی ؟ همه مردم ایران بعد از مسعود رجوی تو را میشناسند ، و شروع میکرد به فحشهای رکیک دادن . فحش هایی که فقط مخصوص هادی غفاری بود . این فحشها را ۴ سال قبل از این تاریخ هم مستقیم از دهان او شنیده بودم وقتی که در حضور ما که چند نفر بودیم با تلفن به آخوند ملا علی که پیر مردی ۹۳ ساله بود همین ها را میگفت . ما دهانمان از تعجب باز مانده بود که مگر آخوند هم از این حرفها میزند ؟ آن روز بعد از مقدمه های طولانی که توسط قاسم اثنی عشری بیان شد که به آن اشاره خواهم کرد . اولین نفر " طاهر احمدزاده " بود که باید صحبت میکرد .

طاهر احمدزاده متنی را قرائت کرد که حاوی هیچ نکته دندانگیری برای لاجوردی نبود و کاملا به ساختگی بودن این نمایش گواهی میداد . وقتی صحبت طاهر احمدزاده تمام شد لاجوردی دستور داد فیلمبردارها فیلمبرداری را متوقف کنند ، سپس ۳ نفر به بالای سنّ رفتند "طاهر احمدزاده " را از جایش بلند کردند و به انتهای سنّ بردند در انتها ی سنّ اتاقی وجود داشت که هر ۴ نفر داخل آن اتاق شدند . سکوت مرگباری همه ی حسینیه را که مملو از زندانی بود فرا گرفت . این سکوت بیش از یک ساعت به طول انجامید . سپس درب آن اتاق باز شد و "طاهر احمد زاده "را آوردند و روی صندلیش نشاندند . وحشت عجیبی به همه ی زندانیان دست داد . "احمد زاده "آشکارا تحلیل رفته بود گویا که تمام این مدت خونش را کشیده بودند نحیف و لاغر و در هم شکسته شده بود رنگش پریده بود و دستهایش میلرزید . اینکه در آن یک ساعت با او چه کردند را هرگز نفهمیدم . اما متنی برایش آماده کرده بودند که باید آن را قرائت میکرد .

قاسم اثنی عشری ، در مقدمه ای براین نمایش ، ابتدا چنین گفت : این نوع جلسات از مدتها قبل تا کنون پیوسته در حسینیه کچوئی زندان اوین تشکیل می شده است . انگیزه ما برای شرکت در چنین جلساتی چنین بوده . وقتی ما دستگیر شدیم هر کدام به فراخور حال خود درمسیر تحولی خاص قرار گرفتیم . مسیری که در طول آن آزادانه می اندیشیدیم و آگاهانه انتخاب میکردیم .

در ابتدا میبایستی با واقعیات برخورد میکردیم ، واقعیاتی که که حاکی از همراهی گذشته ما با جریانی تروریستی ، ضدّ اسلامی ، ضدّ مردمی و وابسته بود .

به روشنی دیدیم که چه گونه آب به آسیاب امپریالیستها ریخته ایم ، درک کرده ایم که اندیشه ها و برداشتها یمان تا چه حد بیگانه از واقعیتها و حقایق جامعه انقلابی و متحول ایران بوده است . وقتی که از چارچوب متحجر و ارتجاعی تشکیلات رها شدیم ، احساس کردیم و متوجه شدیم که چه جنایات عظیمی انجام داده ایم و مجری چه نیات شوم و پلیدی بوده ایم ، چقدر از جامعه بیگانه و تا چه حد بازتاب اعمال و رفتار مان در جامعه نفرت انگیز بوده است .

خیانتها ، جنایتها ، دو گانگیها و تناقضها در تحلیلها و گفتارها و کردارها و ا ئتلاف ها با جریانات ضدّ انقلابی و همکاری و همداستانی با رژیم بعثی صهیونیستی عراق و " ترفندهای مضحک تبلیغاتی " و " فضاحتهای درون تشکیلات "همه ی اینها را به خوبی دیدیم و تجربیاتمان را دوباره مرور کردیم چیزهائی که قبلان نمیتوانستیم یا نمی خواستیم ببینیم و در مورد آنها اندیشه کنیم .

از طرف دیگر دیدیم که باقیمانده ی تشکیلات منافقین پس از گریختن از ایران و پناه بردن به دامن امپریالیستها در خارج از کشور سعی کردند تک تک ما زندانیان را خوراک تبلیغاتی خود نموده و از این رهگذر حقیقت و موجودیتی برای خود دست و پا کنند . این جریان سو استفاده تبلیغاتی ، انگیزه های ما را برای ادای دین و مسئولیتی که به دوشمان سنگینی میکرد تقویت نمود . و در همین رابطه بود که ما مصر بودیم و در خواست میکردیم تا این برنامه از طریق سیمای جمهوری ضبط و پخش شود . در رابطه با هدف ما با بیان انگیزه های فوق معلوم است که طبیعتاً و در درجه اول سعی داریم به رجوی و شرکا یش حالی کنیم که ما زندانیان که قبلان در مجموع بار اصلی تشکیلات و عملیات تروریستی سازمان را در داخل کشور به دوش میکشیدیم ، با او و اربابانش هیچگونه نقطه وحدتی نداریم . این کوردلان باید بدانند که اگر ما در گذشته دست به هر جنایتی در رابطه با سازمان زدیم به خاطر این بود که یک حداقل های مردمی و ملی در شعارها و ظواهر سازمان رعایت میشد . و حالا که سازمان دستش را تا مرفق در خون مردم بی دفاع شهرها و روستاها ی ایران فرو برده و مستأصل و دستپاچه ظواهر قبلی را هم زیر پا گذاشته و با رژیم بعثی صهیونیستی عراق و دول مرتجع منطقه و امپریالیستها ، آشکارا هم کاسه شده دیگر ما و سایر اعضا و هواداران در درون و بیرون زندان به چه بهانه ای میتوانیم خود را وفا دار به آن تشکیلات جهنمی بدانیم و از طرف دیگر چگونه میتوانیم با انزوا و گوشه گیری خودمان و با بی تفاوتی در قبا ل جنایت انجام شده ، ستمگران و چپاولگران را دلشاد کنیم . ما خود اعلام کردهایم که از منافقین بریده ایم و به جمهوری اسلامی رو آورده ایم و به آن بریدن و این رو آوردن افتخار میکنیم . ما ادعا نمیکنیم که به جمهوری اسلامی پیوسته ایم چون از روی آوردن تا پیوستن فاصله ی زیادی داریم ، زیرا وقتی به قدرت و صلابت رهبری امام ، تقوای رهبران !!! و مسئول جمهوری اسلامی ، بر خوردهای اسلامی همین برادران پاسدار زندان !!! نگاه میکنیم در مییابیم که تا چه حدا از پیوستن به این جمهوری و امت اسلامی فاصله داریم . کتاب کارنامه سیاه ( مناظره زندانیان اوین )
با ید توجه کرد که این حرفهای رژیم که از دهان قاسم اثناعشری خارج میشود و توسط لاجوردی کاملا چک و رهگیری شده متعلق به ۳۱ - سال قبل است . یعنی‌ هنوز مجاهدین نه به عراق رفتند نه در آمریکا لابی دارند . ۳۱ - سال بعد سعید جمالی همان حرفها را در محتوایی همگون به اشکالی متفاوت باز نشخوار می‌کند . کسانیکه امروز بعد از ۳۱ -سال راه قاسم اثنی عشری و دار و دسته ا ش را ادامه میدهند و با عناوینی چون عضو مرکزیت و فرمانده ، تلاش در تطهیر خیانت خود و و تحمیق مخاطبان خود رادارند با یاد بداند که
:ابوموسی..اشعری. یکی‌ از صحابه ی حضرت محمد و از فرماندهان نظامی او بود . او برای دعوت مردم بلاد دیگر , از طرف حضرت محمد و ابوبکر (علیه سلام) نماینده بود . عمر علیه الرّحمه او را استاندار بصره کرد در همین زمان بود که او به فر مانده‌ای سپاه , خوزستان ایران را فتح کرد بعدها مردم کوفه از عمر خواستند که ابوموسی را حکم کوفه کند و عمر چنین کرد .
ابوموسی در زمان حضرت علی‌ هم امارت کوفه را داشت . او در جنگ جمل که طلحه و زبیر و عایشه در مقابل حضرت علی‌ به راه انداختند . مثل بسیاری از سست عنصر ان امروزی موضع بی‌ طرفی‌ اختیار کرد . به خاطر همین بی‌ طرفی‌ بود که کوفیان علی‌ را مجبور کردند که ابوموسی را حکم مردم عراق کند و وی را به درج بفرستد . چون وی را در نزاع بین علی‌ و معاویه بی‌ طرف می‌دانستند و گمان می‌‌کردند که این انتخاب به نفع آنها تمام خواهد شد . اما ابوسی که در مرکزیت هر چهار خلیفه بود در مقابل خدعه و نیرنگ عمر عاص آنچنان به زانو در آمد که علی‌را از خلافت خلع کرد تا عمر عاص حیله گرانه معا ویه را به خلافت بنشاند . امروز بعد از ۱۴ قرن با نگاهی‌ به تاریخ عمق حماقت ابوموسی اشعری در انحراف مسیر حقیقی‌ تاریخ اتفاقا به خاطر فرمانده و مرکزیت بودنش بیشتر درک می‌‌شود . نتیجه اینکه در وادی بریدگی و وادادگی اتفاقا هر چه قپه دار تر بوده باشی‌ عمیقتر در باتلاق خیانت فرد می‌‌روی و بیشتر لجن مال می‌‌شوی کما اینکه طرف مقابلت هم که رژیم مستاصل و در مانده‌ای است ترا بیشتر می‌‌دوشد و انتظار دارد که در وارونه جلوه دادن حقیقت تا آنجا که او می‌‌خواهد جلو بروی . به همین خاطر است که سعید جمالی (هادی ) در راستای خدمت به دیکتاتور باقپه رنگ باخته ی فرمانده به قلب واقعیت‌ها می‌‌پردازد تا مقبول درگاه واقع شود . خوب است در اینجا به نمونه‌ای از وارونه گوئیها که او به اسم فرمانده و با ترفند اینجا بودم , آنجا بودم به خورد مردم داده اشاره‌ای بکنم .
برای آنانکه بعد از ما این جهان را اشغال می‌‌کنند و برای آنانکه بعد از ما این روزگار را به قضاوت می‌‌نشینند . حقیقت را باید گفت ، همانطور که اتفاق افتاده است بدون کم و یا زیاد .

داستان سربازان اسیر پیوسته به ارتش آزادیبخش ملی‌ ایران و واخوانی چند اتهام .

در تاریخ جنگ ۸ - ساله بین ایران و عراق عملیات چلچراغ که به آزادسازی مهران توسط ارتش آزادیبخش ملی‌ منجر شد نقطه عطفی بود که دستگاه چید‌مان جنگی هر دو کشور ایران و عراق را تغییر داد ، به این معنا که تا قبل از این عملیات چید‌مان جنگی ایران بر حمله و آرایش جنگی عراق بر دفاع سازماندهی شده بود . بعد از عملیات چلچراغ ارایش جنگی عراق از دفاع به حمله و آرایش جنگی ایران از حمله به دفاع تغییر یافت . شعار رزمندگان ارتش آزادیبخش در مهران مبنی بر امروز مهران فردا تهران جام زهر را به حلق امام دجّال فرو ریخت . در خبر‌ها بود که رفسنجانی‌ به خمینی گفته بود چنان چه قطعنامه سازمان ملل را نپذیریم با مجاهدین باید در تهران به جنگیم و برای قبول حرفهایش از طرف خمینی به او گوش‌زد کرده بود اگر مجاهدین از قزوین عبور کنند حتی مسکو هم آنها را به رسمیت خواهد شناخت . فتح شلمچه ، فاو و بسیاری از مراکزی که در دست ایران بود همه بعد از عملیات چلچراغ اتفاق افتاد . نکته ی حائز اهمیت در سلسله عملیات عراق میزان بالای سربازان ایران بود که در این سلسله عملیات به اسارت در آمدند . در همان زمان گفته میشد که تعداد سربازان ایرانی‌ اسیر در این سلسله عملیات از مجموعه اسرای ایرانی‌ درتمامی سال‌های جنگ بیشتر بوده است . علت اسیر شدن فوج فوج سربازان ایرانی‌ که در سطور آینده به آن خواهیم پرداخت جواب دندان شکنی است به کسانی‌ که مجاهدین را متهم می‌‌کنند که سربازان ایرانی‌ را کشته اند . این اتهامی است که توسط وزارت اطلاعات رژیم تولید و توسط سلطنت طلبها و اصلاح‌طلبان سالهاست که رله میشود در بین اسرا کسانی‌ بودند که برای پیوستن به مجاهدین به ارتش عراق فشار می‌‌آوردند . ماحصل این فشار‌ها منجر به این شد که سر فرماندهی ارتش عراق طی‌ نامه‌ای از مجاهدین در خواست کرده بود که به خواست این اسرا رسیدگی کند . اولین نامه ظاهراً بدون جواب مانده بود در دومین نامه سر فرماندهی ارتش عراق با لحن محکمتری در خواست کرده بود که مجاهدین به این امر رسیدگی کنند . سر انجام ستاد ارتش آزادیبخش ملی‌ ایران تصمیم می‌گیرد که به این امر بپردازد . از طرف این ستاد یک هیأت ۸ - نفره به سرپرستی آقای مهدی ابریشمچی مأموریت میابند که به اردوگاه اسرا رفته و وضعیت کسانیکه قصد پیوستن به ارتش آزادیبخش را دارند از نزدیک بررسی‌ کرده و تصمیم لازم را بگیرند . نویسنده ی این سطور یکی‌ از آن ۸ - نفر بوده بنابر این آنچه را که بیان می‌کنم برای اولین بار است که انتشار بیرونی پیدا می‌کند .
ما قبل از عزیمت به محل ماموریت طی‌ ۳ - روز در نشست‌های متولی نسبت به این امر توجیه شدیم . مضمون اصلی‌ آن نشستها این بود که کسانیکه قصد پیوستن به ما را دارند ۳ - دسته هستند : ۱ - نفوذیها ی رژیم که قصد خرابکاری دارند . ۲ - هواداران خودمان که واقعا قصد پیوستن دارند . ۳ - کسانیکه از شرایط سخت اوردوگاه ها به ستوه آماده اند و اخبار و وضعیت مجاهدین را از تلویزیون دیده اند و قصد فرار از آن شرایط را دارند . همین‌جا باید یاد آوری کرد که در آن سالها وضعیت صنفی مجاهدین بسیار عالی‌ بود بطوریکه هیچ غذایی بدون نوشابه از گلوی کسی‌ پایین نمی‌رفت . وضعیت رفاهی مجاهدین در همه ی قرارگاهها نیز به همین منوال بود که همه ی اینها از سیمای آزادی پخش میشد . در تمامی‌ آن نشست ها حرف همه ی مسئولین و تأکید مکرر آنها بر سختگیری هر چه بیشتر بود . توصیه‌ها در اینمورد آن قدر زیاد بود که در یکی‌ از نشست ها یکی‌ از دوستان ما سوال کرد اگر قرار است این قدر سختگیری کنیم پس چرا می‌رویم ؟ جواب این بود. اگر در بین ۱۰۰۰ نفر ۲ - نفر باشند که واقعا قصد پیوستن به ما را دارند به طور ایدئولوژیک ما باید بهای آن را بپردازیم و به آنجا برویم . ما به طور منطقی‌ قانع شده بودیم که : ۱- باید با درایت و هوشیاری نفرات نفوذی را تشخیص بدهیم ۲- باید کسانی‌ را که به خاطر فرار از فشار اردوگاه‌ها قصد پیوستن به ما را دارند شناسایی کنیم و برای نجات جان خود آنان از امدنشان به قرارگاه‌های ارتش جلوگیری کنیم . چون ما در همه ی حالتها در جنگ با رژیم بودیم و احتمال حمله ی رژیم به قرارگاه‌ها همیشه روی میز مسئولین بود ۳- باید با هواداران خودمان به طور اصولی و باز همه ی شرایط ارتش آزادیبخش را که حالت جنگی داشت بیان میکردیم . تا با چشم باز انتخاب کنند .
سر انجام پس از توجیهات لازم ما عازم شهر موصل در شمال عراق شدیم در نزدیکی‌ موصل ۴ - اردوگاه قرار داشت . که با موصل ۱ - ، موصل ۲ - ، موصل ۳ - ، و موصل ۴ - ، نام گذاری شده بودند اکثر اسرای ایرانی‌ در این اردوگاه‌ها جایگزین شده بودند . محل استقرار ما در هتل بزرگ شهر بود و کلیه ی هزینه‌ها ی ما ، از هتل و غذا توسط ارتش آزادیبخش ملی‌ ایران پرداخت می‌‌شد . ما حتی علیرغم اصرار زیاد فرماندهان اردوگاه ها، نهار را هم در اردوگاه نمی خوردیم و به هتل می‌‌آمدیم . اولین روز ساعت ۸ صبح وارد اردوگاه شماره ۱ - شدیم . از بلند گوی اردوگاه به زبان فارسی متنی به این مضمون خوانده شد . مجاهدین در اینجا هستند ، کسانیکه قصد پیوستن به مجاهدین را دارند به سالن ........ مراجعه کنند تا ترتیب مصاحبه آنها با مجاهدین داده شود . ۹ - اتاق کار که بعضا به یکدیگر راه داشتند در اختیار ما قرار گرفت . بزودی صف طویلی از اسرا برای مصاحبه تشکیل شد . تعداد متقاضیان برای پیوستن به مجاهدین بسیار بیشتر از بر آورد ما بود بطوریکه ماموریتی که قرار بود ۴ - روزه تمام شود نز دیک به ۱۲ - روز به درازا کشید . بی‌ شک ازدحام متقاضیان از دقّت ما در گزینش می‌‌کاست اما بطور ایدئولژیکی می‌‌فهمیدیم که نباید تحت تاثیر احساسات قرار گرفت . و حتی از زاویه ی حفظ جان افراد هم که شده به عده‌ای صریحاً می‌‌گفتیم : که قرار گاه اشرف برای شما جای مناسبی نیست . حاصل سختگیری‌های ما آنچنان بود که در همان شب اول ، فرمانده ی اردوگاه عراقی‌ به هتل محل اقامت ما مراجعه کرد و ضمن صحبت با آقای ابریشمچی که همه اعضا تیم‌ حضور داشتند ، چنین می‌‌گفت : نقل به مضمون ؛ " چرا اینقدر سخت می‌‌گیرید مگر شما دنبال نیرو نیستید ؟ مگر اینها ایرانی‌ نیستند " ؟ جواب آقای ابریشمچی به این مضمون بود : " ما اینجا برای ادای یک وظیفه ی ملی‌ آمده ایم . ما نیامده ایم که همه اسرا را جمع کنیم ببریم اشرف . ما آمده ایم تا بچه‌های خودمان را شناسایی کنیم و در صورت تمایلشان با خود ببریم " . گاهاً اتفاق می‌‌افتاد که اسرا در حین مصاحبه به گریه و التماس می‌‌افتادند که ما را با خود ببرید از این موارد بسیار بود . یکی‌ از سؤال‌ها یی که ما از اسرا می‌‌پرسیدیم تاریخ ، محل و چگونگی‌ اسارت بود . تمامی‌ کسانیکه در سالها‌ای ۶۷-۶۶ - دستگیر شده بودند توضیح می‌دادند که ارتش عراق با بلندگوهای قوی تبلیغ می‌‌کردند که ما مجاهدین هستیم .
از اردوی خمینی فرار کنید و به ما بپیوندید . اسرا می‌‌گفتند " که با چشم خود می‌‌دیدیم که فوج فوج سربازان و درجه دارن ارتشی به عراقیان تسلیم می‌‌شدند بعد از اسارت می‌‌فهمیدند که مجاهدین نیستند بلکه عراقی‌ هستند " . آنها توضیح می‌دادند : که علیرغم اینکه مرتب آخوندها ی دایره سیاسی عقیدتی‌ به سربازها گوش‌زد می‌‌کردند که مجاهدین بی‌ رحم هستند و اگر تسلیم شوید ، این بلا یا آن بلا را سرتان می‌‌آورند . اما سربازها همه میدانستند که این حرفها " دروغ " است . و مجاهدین بر عکس آن چیزی هستند که این آخوندها توضیح میدهند . نکته حائز اهمیت در صحبتها یشان این بود که ، اعتراف می‌‌کردند که دائم در جبهه آرزویمان این بود که " مجاهدین بیایند و مارا اسیر کنند چون لاقل می‌‌توانستیم امیدوار باشیم که زنده می‌‌مانیم " .
اینها البته هیچکدام از چشم رژیم دور نبود . به همین خاطر مرتب علیه مجاهدین شایعه می‌ساخت . رژیم در بخش نفاق شایعه می‌‌ساخت که مجاهدین سربازان ایرانی‌ را می‌‌کشند . سلطنت طلبها در واشنگتن و کالیفرنیا و چهار گوشه ی جهان همین شایعه را رله می‌‌کردند بدون اینکه بفهمند بازیچه ی دست اطلاعات قرار گرفته اند . رژیم در بخش نفاق شایعه می‌‌ساخت که مجاهدین به عراقیان گرای مراکز حساس ما را می‌‌دهند . سلطنت طلبها و اصلاح طلبان فریاد ٔبر می‌‌آوردند و ا مصیبتا ، مجاهدین برای اجنبی جاسوسی می‌‌کنند . رژیم در بخش نفاق شایعه می‌‌ساخت که مجاهدین در بازجویی و شکنجه اسرای ایرانی‌ با عراقی‌‌ها همکاری می‌‌کنند . اصلاح طلبان با تمام قوا به رله کردن این شایعه می‌‌پرداختند . رژیم می‌‌گفت : مجاهدین کرد کشی کردند شاخک‌ها ی وزارت به اسم بریده مزدوران آنرا در اروپا پژواک می‌‌دادند . سپس ، بی‌ بی‌ سی‌‌‌ و صدای آمریکا و رادیو فرانسه و رادیو فردا و ..... همه این شایعات را به دفعات ، و به هر بهانه‌ای ، و هر گاه که می‌‌خواستند اسمی از مجاهدین ببرند تمامی‌ این اتهامات را تکرار کرده و به خورد بیننده و شنونده می‌دادند . با این همه، من محمد حسین توتونچیان نویسنده ی این سطور با صدای بلند و با یک مدعا ، همه ی افراد و گروه‌ها و سازمان‌هایی‌ را که به حضور مجاهدین در عراق ایراد یا انتقاد دارند در هر زمینی‌ که آنها مشخص کنند به چالش می‌‌کشم ، ادعا ی من این است :
آنچه بعد از آتش بس از شهر و روستا از کارخانه‌‌ و مزرعه ، از انسان و حیوان ، و در یک کلام از ایران و ایرانی‌ باقی‌ ماند . مدیون حضور مجاهدین درعراق است و لاغیر . وگر نه تا آنجا که به خمینی ٔبر می‌گشت که می‌‌گفت : تا خشت آخر می‌‌جنگیم . عراق هم کشوری بود که در پایان سال ۱۳۶۴ - جشن گرفته بود ، که خمینی گفته : تااخر امسال کار عراق را تمام می‌‌کنیم و نتوا نسته . بنا بر این ، علت زهر خوری خمینی را باید در همان اندرزها یی که رفسنجانی‌ به او داده بود جستجو کرد . خمینی که جام زهر سر کشیده بود بهتر از هر کس می‌‌فهمید که این زهر را چه نیروئی به حلقومش ریخته . به همین خاطر بود که ، " انتقام را از اسرای در زنجیر با همان حکم ضدّ بشریش گرفت و قتل عام ۶۷ - را بوجود آورد " .
همین‌جا باید این نکته را هم اضافه کنم . اگر یکی‌ از هزاران اتهامی که رژیم به مجاهدین در رابطه با عراق زده و می‌‌زند از قبیل ، سرباز کشی‌ ، جاسوسی ، شکنجه اسرا ، کرد کشی ، شیعه کشی و هزار کوفت و زهر مار دیگر ، اگر فقط یکی‌ از این اتهامات درست بود مجاهدین باید ۱۰۰ - بار زودتر از صدام و حزب بعث او از بین رفته بودند . اینکه مجاهدین تا امروز سرفراز علیرغم هجوم همه دشمنی‌ها باقی‌ مانده اند حاصل عملکرد درست گذشته ی آنهاست . البته کشته داده اند ، البته زخمی داده اند و البته رنج بسیار کشیده اند . چرا که در بین دو آرواره ی دو دشمن محاصره شده اند اما همان چیزی که نمی‌‌گذارد بین این دو آرواره له‌ بشوند باز هم هوشیاری خودشان است . که توا نسته اند برای حفاظت آنها که در عراق هستند اهرمهای قدرتمندی در سراسر دنیا دست و پا کنند . وگر نه کیست که نداند که علاوه بر رژیمهای ایران و عراق دستگاه عظیم مماشات به رهبری کد خدای بزرگ جهان مدام در حال توطئه و برنامه ریزی علیه این اپوزیسیون است . به آنهایی که آگاهانه به دستگاه دیپلماسی انقلابی مجاهدین حمله می‌کنند و هم صدا با رژیم کٔر وابستگی مجاهدین به آمریکا و یا آوردن خارجی‌‌ها را در پنل‌های مجاهدین مورد هجمه قرار میدهند باید گفت :
دغدغه ی اول تا آخر مجاهدین رژیم آخوندی است و لاغیر . آنها در این راه و برای پیش برد این مبارزه اگر یک گرم انرژی در پشت کوه قاف هم سراغ داشته باشند کفش و کلاه می‌کنند و آن یک گرم انرژی را از ماده به فعل تبدیل می‌‌کنند و بر سر آخوندها می‌‌کوبند . راستی‌ اگر در وجود افرادی چون جان بولتون ، و جولیانی و پاتریک کندی می‌‌توان عنصر انسانی‌ را فعال کرد و به نفع مبارزه در راه آزادی خلقی بکار برد این عین عمل انقلابی نیست ؟ بروید به گذشته و حال همه آن کسانی‌ که به این دیپلماسی حمله می‌‌کنند نگاه کنید هرگز کاری به استفاده گسترده رژیم از لابی‌های نفتی‌ و تسلیحاتی ندارند و هرگز به آن خرده نمی گیرند اما به مجاهدین که می‌رسند فقانشان بر هواست که مجاهدین وابسته به امپریالیستها شده اند عجبا !!! این چگونه وابستگی‌ای است که ارباب بزرگ هر گاه میخواهد از آخوندها دلجویی کند به ریختن خون مجاهدین رضایت میدهد ؟؟ با این توضیحات حالا ببینید که فرمانده ی آخوند نشان سعید ...... در این مورد چه مزخرفاتی را بخورد مردم میدهد .
پروژه ی وزارتی سلطانی - مصداقی .
بتول سلطانی در سال ۲۰۰6 - با ادعای عضو شورای رهبری ، از مجاهدین جدا شده و در تیف به وزارت اطلاعات وصل می‌‌شود . رژیم که این مهره را بهترین فرد برای آخوند مال کردن انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین تشخیص میدهد ، کارکشته‌ترین مهره خود در خارج کشور را به نام مسعود خدابنده با پوش انجمنی به نام " بنیاد خانواده سحر " به سراغ او فرستاد . مسعود خدابنده که که آموزش‌های کثیف آخوندی را همچون همسرش آن سینگلتون در اوین د وره دیده است در اولین مصاحبه ا ش موضوع را به همان سمتی‌ می‌‌برد که دلخواه وزارت است . او از بتول سلطانی سوال می‌کند : عین سوال و جواب از این قرار است : ............
مسعود خدابنده: جدا ی از رفع محدودیتها ی کلامی و نگاه و مسائلی‌ در همین اندازه ، آیا این عقد جمعی‌ منجر به رفع سایر محدودیتها ی دیگر ی از جمله مثلا لمس کردن و دست دادن با رجوی و کلا هر گونه تماس هم میشد .
بتول سلطانی : " نه در حد تماس و این مسائل نبود . حتی رجوی بعد از نشستها فرار می‌‌کرد . و می‌‌گفت : باید از دست این زنها فرار کرد . بعد از هر نشست در اولین فرصت از جلسه خارج می‌‌شد . اما شاید اینها هم از شگردها و طرفندها یش بود . اما تماس گرفتن و مسائلی‌ از این دست در مناسبات شورای رهبری نبود " .
. اما این سوال و جوابها مورد پسند وزارت اطلاعات قرار نمی‌‌گیرد . لذا بتول سلطانی را به داخل ایران فرا می‌‌خوانند و او را به همانجایی می‌‌برند که قبلا همسر سعید امامی را برده بودند و از او همان را می‌‌خواهند که از همسر سعید امامی می‌‌خواستند البته که شیوه ی درخواستشان بسیار متفاوت است . اینبار طعمه خود اعلام آمادگی برای همکاری کرده است . پس هر آن چه که از او بخواهند بدون کم و کاست انجام میدهد .

http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=6399

خوب است برای آشنایی با این بخش ورزارت اطلاعات با عرض پوزش از همه خوانند گان به اندکی‌ از تولیدات آنها که در بازجویی از همسر سعید امامی رسانه‌‌ای شد نگاهی‌ بیندازیم . با همه ی دنائت و بی‌ شرافتی که در این کلمات خوابیده و با همه خباثت و حیوان صفتی که در وجود این بازجوها نهفته است باید به یک چیز اذعان داشت . و آن اینکه در دستگاه ایدئولوژیک این رژیم هیچ مرزی برای وقاحت و رذالت وجود ندارد . برای حفظ این نظام می‌‌توان همسر نفر دوم وزارت اطلاعات را مجبور کرد که اعتراف کند با پسر خودش همبستر بوده . برای اینکه همگان بفهمند که ایرج مصداقی در پوش انتقاد از سازمان , کثافات کدام بخش از وزارت بد نام را قر قره می‌‌کند . با پوزش مجدد از همه ی خوانندگان این سطور شمه‌ای از بازجویی همسر سعید امامی را در اینجا می‌‌آورم .
بازجو خطاب به زن سعید امامی : اصلا برویم آن اتاق بچه‌ها رو هم بیاریم دونه به دونه رابطه هاشونو با این بگن .
بازجو ی دیگه : آخه زیاد شدن دیگه ، دیگه توی اتاق اول جا نمی شن که .
بازجوی اصلی‌ : خوب تو نوبت میان بازجوی اصلی‌ خطاب به زن امامی : اولین جلسه با جزئیاتش در اومده ،با رنگ پیرهنت می‌‌فهمی‌ ؟ چه روزی بوده ؟ چه ساعتی‌ بوده ؟ اینها را حافظه‌ها کمک نکرده ، اینها ملات های یک سازمانه که به دست ما افتاده . یعنی به همین فاصله ، بازجو در یک متری متهم قرار می‌‌گیرد و می‌‌گوید موسوی اینجا وایساده بود ، همین جا ، سعید هم اینجا ، تو هم این وسط بودی . چه شکلی‌ نقش خودت را بعضی‌ می‌‌کردی ؟ اینو توضیح بده .
متهم : من رابطه ی اونطوری نداشتم .
بازجو : خوب اونی که اینو گفته که ........ کجا به کجا وصل بوده و ....... به کجا وصل بده . گوش بده اونی که اینو گفته بقیه شم گفته . بهت راهم نکردن بد بخت

امروز یک فاحشه ، جاسوسه ی کثیفی خب ؟ تموم شد ؟ جزئیات این مطلب را میشه خواسته‌های کسیفشو میشه ..................... همه ش موجوده .
متهم آقای آملی ببینید من نمی دونم اینا چرا این حرفها را زدند .
بازجو : خانم مومنه عفیفه حتی قطر مصرف خیارتم میدونیم ...................
کار بازجوها به جایی می‌رسد که همسر معاون وزیر اطلاعات رژیم آخوندی در مورد ارتباط جنسی‌ با پسرش مهدی و جزئیات آن سوال می‌کنند . لینک این بازجویی‌ها
https://www.youtube.com/watch?v=aboxcDGaMkM

یک نمونه دیگر از محصولات این بخش وزارت اطلاعات آخوندی را در این جا می‌‌آورم تا جای شک و شبهه ای برای کسی‌ باقی‌ نماند . محمد نوری‌زاد در تاریخ ۱۸ دیماه ۱۳۹۲ در صفحه ی خود مطلبی گذاشت که عیناً نقل می‌کنم :
امروز در شوش دانیال بودم دوستی‌ که نمی شناختمش از تهران زنگ زد و گفت : خبر (( صلح نیوز )) را دیده ای ؟ گفتم من اکنون در سفرم و به اینترنت دسترسی‌ ندارم مگر چه نوشته ؟ گفت : حالم خیلی‌ بد است آقای نوری‌زاد ما داریم به کجا می‌رویم ؟ پرسیدم مگر چه شده است ؟ بغضش گرفته بود . گفت : شرم دارم بگویم و گفت : (( صلح نیوز )) آورده است که شما به دختر خودت تجاوز جنسی‌ کرده‌ای و همسرت از شما شکایت کرده و شما اکنون تحت درمان یک مرکز روانی‌ هستید و عکسی‌ نیز از شما و دخترتان منتشر کرده . اکنون به اهواز باز آمده‌ام ساعت یک بامداد است می‌‌بینم دوستی‌ خبر(( صلح نیوز)) - خبرگزاری وزارت اطلاعات یا سپاه - را برای من ارسال کرده . دیدمش . بیش از آنکه مکدر شوم به سقوط اخلاقی‌ یک جامعه ی مدعی مسلمانی در ورطه ی زشتکاری می‌‌اندیشم به خود میگویم محکم بایست که گریبان دریدن‌ها نشان از آن دارد که تو به‌‌‌ مغز این هیولا میخ کوفته‌ای و این که این هنوز ابتدای راهی‌ است که بدان پای نهاده‌ای پیشنهاد می‌کنم این خبر را ببینید تا بدانید در این ملک غارت شده زشتکار یها تا کجاها می‌‌تواند رجوع کند . این هم متن خبر و لینک آن
(ختصاصی/ شکایت از محمد نوری زاد به جرم تعرض جنسی به دخترش+عکس
به گزارش اختصاصی صلح نیوز- محمد نوری زاد اخیرا در پی یک جنون آنی به دختر ۳۲ ساله خود در منزلش تجاوز می کند که با حضور به موقع همسرش از ادامه تعرض پدر به فرزند جلوگیری به عمل می آید.
این گزارش حاکی ازآن است این فرد که به نظر می رسد دچار جنون آنی شده است به یک باره به دختر ۳۲ ساله خود حمله می کند و وی را مورد تعرض جنسی قرار می دهند.
همسر محمد نوری زاد از وی به مراجع قضایی شکایت کرده است و هم اکنون پرونده این جانی در حال رسیدگی است.
محمد نوری زاد طی سال های گذشته دچار اختلالات روحی و روانی شده است و پرونده وی در بیماستان اعصاب و روان مهرگان تهران موجود است وی تحت نظر پزشکان اعصاب و روان است.
برخی از منابع خبری اعلام داشته اند که خانواده نوری زاد وی را به دلیل نداشتن تامین و امنیت جانی ترک کرده اند.
وی به شدت از مشکلات روحی و روانی رنج می برد و مصرف داروهای اعصاب و روان در دستور کار وی است.
سقوط و دیگر هیچ !
ارسال شده توسط: محمد نوری زاد در تاریخ دی ۱۸, ۱۳۹۲ در بخش جدید ها, ویژه ۱۶ نظر
گناه محمد نوری‌زاد در دستگاه آخوندی این است که طی‌ چندین نامه ی سر گشاده ، ضمن احترام به آقای خود خامنه‌ای تلاش کرده که او را از فساد دستگاهی که بر آن حکمفرمأیی می‌کند آگاه کند . هدفش رفع و رجوع این اشکالات و در نهایت ماندگاری این رژیم است . نه تبلیغ جنگ مسلحانه می‌کند و نه از بر اندازی حرفی‌ میزند و نه چریکی تربیت کرده است . وقتی‌ رژیمی‌ به منتقد خود با این مشخصات اتهام تجاوز به دخترش می‌‌زند . این رژیم به دشمن سرسختی که ۳۴ سال است با او می‌جنگد چه اتهاماتی خواهد زد ؟ بنا بر این خوب می‌توان فهم کرد که ، " داستان رقص رهایی و بیرون آوردن رحم زنان مجاهد خلق با اسم و نشان وسکس جمعی‌ زنان شورای رهبری " و " تجاوز محمد نوری‌زاد به دختر خودش " و " همبستر ی زن سعید امامی با فرزند خودش " همه و همه ، تراوشات یک مغز بیماری است به اسم( وزارت اطلاعات رژیم آخوندی ) . اتهامات در مورد مجاهدین توسط بتول سلطانی بیان میشود او که تا پیش از ورود به ایران و غسل در منجلاب وزارت بد نام در جواب مامور بد نام تر از وزارت گفته بود : تماس گرفتن و مسائلی‌ از این دست در مناسبات شورای رهبری نبود . به ناگهان بعد از غسل در فاضلاب شعبه ی نفاق ادعا می‌کند که رقص رهایی بوده ، سکس جمعی‌ بوده و ..................... با این همه از آنجا که دامن بتول امامی به کثافت ریش آخوندی آلوده شده و سایتی‌ که این لاطائلات را باز انتشار میدهد . مثل گاو پیشانی سفید بی‌ ابرو و بی‌ حیثیت است . لذا بردی ندارد و مورد قبول هیچکس نیست پس باید دنبال کسی‌ گشت که ننگ به ایران رفتن را نداشته باشد و سابقه ی دشمنی آشکار با مجاهدین را نداشته باشد . چه کسی‌ بهتر از ایرج مصداقی ؟ به قول حافظ :
می‌ از دست مغ و در جام زرین
حرام اندر حرام اندر حرام است
اگر کسی‌ فکر کند که ایرج مصداقی نمی داند که این حرفها در کجا ساخته و پرداخته می‌‌شود به اندازه ی خود مصداقی خائن و به اندازه ی مداح او اسماعیل سفیه و خائن است . به این جملات نگاه کنید ( شما در نشست مزبور بر خلاف انتظار حرفی‌ در مورد موضوعی که ماهها هر کجا میرفتم به ویژه از جانب زنان میهنمان حتی خانواده ی شهدا و اشرفیان از من سوال می‌‌شد نمی زنید . اتهاماتی نظیر رقص رهایی زنان ، محرومیت ایدئولوژیک ، جاری شدن خطبه‌های عقد زنان مسعود . حوض شورای رهبری . در آوردن لباس شرک و جاهلیت . معراج ، زفاف ، ذوب ایدئولوژیک زن در شما و ........... را به روشنی و با قاطعیت رد نمی کنید . به سخره نمی گیرید . آیا ذره‌ای از این ادعا ها که شما از پرداختن رک و مشخص به آن‌ها خود داری می‌کنید حتی با تعاریف و توجیهات ایدئولوژیک مورد شما حقیقت دارد یا بافته‌های ذهن بیمار مزدوران رژیم است رقص رهایی زنان چیست ؟ که به ادعای آنان در مراسم ویژه به رقص رهایی بردار شدگان تشبیه شده است لجن نامه مصداقی صفحه ۳۲ - )
دنائت و رذالت مصداقی در این است که حرفهای بتول سلطانی و میترا باقری را می‌‌خواهد حرفهای زنان میهن و خانواده‌های شهدا و اشرفیان جا بیندازد . جا ن مایه و اصل مطلب مصداقی در لجن نامه اش به اسم گزارش ۹۲ - جا انداختن همین مطالبی است که توسط بتول سلطانی و دوستان بد نامش قبلا گفته شده . آیا به راستی‌ کسی‌ شک دارد که این اتهامات که از زبان و قلم مصداقی بیان می‌‌شود محصول بلافصل وزارت بد نام است ؟ من اطمینان دارم که خود مصداقی از دوستان فرمانده و شاعرش بیش از هر کس دیگری میدانند که اینها از جنس همان اتهاماتی است که به نوری‌زاد و دیگران زده میشود و مخرج مشترک همه شان هم وزارت اطلاعات رژیم ملاهاست . منتها این جماعت تجسم واقعی‌ بی فرهنگی‌ ، و درشتگو و بی‌ پروا هستند . آسان اهانت می‌‌کنند و راحت حرمت می‌‌شکنند . گستاخی را از حد می‌گذرانند و با احساس شرم بیگانه اند . اگر قلم زمانی‌ حرمتی داشت آنها اینک برای خنجر زدن به مقاومتی استفاده می‌‌کنند که ۳۴ - سال است خون چکان بدنبال آزادی است . آنها آمده اند تا حرمت زن مجاهد خلق را لگد کوب کنند . زن مجاهد خلق با شهامتی بی‌ نظیر در تاریخ مبارزات یک خلق سالهاست که رژیم جهل و جنایت را به چالش کشیده است . اینک جماعتی بی‌ فضیلت که رذیلت‌های خود را نمی توانند مهار کنند با قلم به مزدی بی‌ واسطهٔ‌ در مقابل الگوهای طهارت و تقوا بپّا خواسته اند تا به خیال خام خود بر این آئینه‌های زلال پاکی‌ و شجاعت ترک وارد کنند . آنها نمی فهمند در زمانه‌ای که حرمت زن مجاهد خلق لگد مال شود قبل از هر چیز ناموس خودشان به سرقت آخوندی خواهد رفت . به این جملات نگاه کنید . من اطلاع دقیق دارم که افراد در سطوح فرمانده یگان عضو قدیمی‌ و ... موارد متعدد منکرات مستمر در اشرف داشته اند . سوژه‌ها هم کار گران عراقی‌ نبوده اند ایرج مصداقی صفحه ۲۲ - لجن نامه ۹۲ -
بنظر من با توجه به شناختی که از اعماق این جریان دارم و ایضا هاله قدسی و نورانی که در طی این سالیان تلاش کرده دور شازده ایجاد کنند و ایضا ذهنیت های دگمی که برای آدمهایشان درست کرده اند، فعلا فقط باید روی یک موضوع متمرکز شد:
داستان "رقص رهائی" چیست؟
و باز هم بنظر من همه شلوغکاریهایی که میکنند و تهمت هایی که به مصداقی یا خودت میزنند، فقط برای ردّ گم کنی است.
در پایان دعا میکنم که خدا به ایمان شما در باور به این قضایا بیفزاید!!
04 دی 92(25 دسامبر 13)
هادی افشار
یا این‌یکی ، دوست ندارم وارد این مقولات شوم اما هر شب تعدادی کارتن خواب را جمع کرده و به مهمانی بالا‌ترین خواهران شورای رهبری می‌‌بربد تا مورد پذیرائی و نوازش قرار گیرند و بویژه از جوک گفتن‌های خواهر فهیمه ی اروانی با روسری نیمه باز لذت ببرند . هادی افشار در سایت پژواک مصداقی :
راستی‌ چرا این جمآعت شاعر و فرمانده و منتقد با چنین فرهنگی‌ سخیف و با بی‌ پروایی بی‌ شرمانه کارت ویزیت خود را به این نظام سفله پرور درا نظار عمومی‌ نشان می‌‌دهند ؟
اما در ورای همه ی این هرزه‌ دارائی‌ها آنچه آشکار می‌‌شود ، داغ بزرگی‌ است که نظام زن ستیز از حضور این زنان مطهر در ارتش مسعود رجوی در دل دارد این است که حکومت اوباش و فرومایگان تلاش می‌کنند تا معصومیت و نجابت پاکترین زنان معاصر ایران را با سمّ ستورانی چون مصداقی و شرکا پایمال کند . اما در فرایند نهایی آنچه حاصلش میشود هیچ نیست الا رو سیاهی مهره‌های به میدان آمده .
مصداقی سالهاست که بدون مانعی بر طبل خود شیفتگی‌ ا ش می‌کوبد او وظیفه ی خود می‌داند که مدعی العموم باشد بر جایگاه دادستان عمومی‌ تکیه کند و یا با قیافه‌ای حق به جانب از همگان راستگویی و شفافیت و قانون گرایی طلب کند . اما آنچه برای خودش بی‌ ‌‌ارزشترین است هم راستگوی است ، هم شفافیت و هم قانونگرأی است . به هیچکد ‌‌ا م از این مقوله‌ها پای بند نیست در نقل قول خیانت کارترین و دروغگوترین است در شفافیت حقیقت پوشی می‌‌کند و در قانونگرأی قانون گریز است . او در ننگین نامه ا ش گاهی موعظه اخلاقی‌ می‌کند و خود را به اصول وجدانی متعهد نشان میدهد ولی آنقدر بی‌ اخلاق است و ناشیانه ایفای نقش می‌‌کند که خیلی‌ زود خود را لؤ می‌‌دهد . گاهی نقش منجی را به عهده می‌‌گیرد ولی‌ در اصل آتش بیار هر منازعه ای است . گاهی زبانی دلسوزانه اتخاذ میکند ولی‌ چون نهایتاً در پی‌ ویرانگری حرمت انسانهاست با نخستین تلنگرها اتهام زنی‌ بی‌ شرمانه را جانشین دلسوزی دروغین اولیه می‌‌کند و چرک و کین قلبی ا ش را بیرون می‌‌ریزد ( نامه به مریم رجوی ) او مطلقاً قادر نیست از خودش فاصله بگیرد چون " تا بی‌ نهایت مجذوب خودش است و در خود استحاله شده است ".
Monday 11:14amبو
اولین مقاله ی من در تاریخ ۲۰۱۳ / ۵ / ۱۵ منتشر شد و دومین مقاله در تاریخ ۲۰۱۳ / ۷ / ۱۵ در تمام این دو ماه تمام تلاش من این بود که دنبال سر نخی از اختلاف بین فریبا هادیخانلو و ایرج مصداقی بگردم به هر زندانی که می‌‌شناختم رجوع کردم و از هر امکانی که در دسترس داشتم استفاده کردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که این دو تا آن تاریخ نه‌ یکدیگر را دیده اند ، نه‌ می‌‌شناسند . اولین و آخرین برخورد این دو همان برخورد در فضای مجازی و در صفحه ی فیسبوک بوده که مصداقی بعد از فهمیدن موضوع " فاطمه کزازی " از نیمه فرار می‌‌کند و فریبا را " بن "می‌کند . اتفاقا بزرگترین دلیل خیانت مصداقی در مورد نامزدش " فاطمه کزازی " همین فرار کردن بوده است . مصداقی در آن زمان هم سایت دیدگاه و هم سایت پژواک مصداقی را در اختیار داشت بعلاوه در همه ی رادیو تلویزیون‌ها هم پرسه میزد . خیلی‌ راحت می‌‌توانست با یک اطلاعیه ۲ - خطی‌ اعلام کند که به او اتهام ناروا می‌‌زنند .اما چرا این کار را نکرد ؟ عقلش نرسید موضوع کوچکی بود ؟ هیچکدام از اینها نبود ، مصداقی می‌‌فهمید که اگر سر این کلاف باز شود به همین رسوایی که امروز دامنگیرش شده دچار خواهد شد . او پروسه را به عقب انداخت اما هرگز نتوانست آنرا از بین ببرد . این رسوایی حاصل همان خون به ناحق ریخته شده ای‌ است که مصداقی تلاش کرد در این سالها خود را به آسمان بچسباند تا از شراره ی این رسوایی در امان بماند ، اما نتوانست . " رسوایی ستمگر ، قانون خدشه ناپذیر تاریخ است " . او باید تقاص جنا یتش را پرداخت میکرد درا نظا ر همه کسانیکه سالها تلاش میکردند پنهانش کنند .
اولین واکنش نسبت به این جنایت به عهده ی فردی به اسم حمید آقا قدیر اصفهانی گذاشته میشود او بعد از دومین مقاله ی من در مقاله‌ای چند خطی‌ اعتراف می‌کند که او هم مثل مصداقی همراه پاسداران به بیرون از زندان می‌‌رفته منتها از فرط ناشی‌ گری می‌‌نویسد : برای نشان دادن خانه مادر بزرگش به پاسداران همراه آنان می‌‌رفته . استدلالات این فرد به حدی احمقانه است که شایسته ی هیچ نوع پاسخی نیست او ادعا می‌کند که کسی‌ که جلال کزازی را لو داده است فردی بنام ه - خ است . که در زندان نزد آقا جلال با گریه و زاری اعتراف کرده که جلال کزازی را او لؤ داده عجب !! و از این آقا جلال ما عذرخواهی کرده حماقت را می‌‌بینید این فرد با همین بلاهت حرفهایش مستند به نوشته‌های مصداقی است که خود در جایگاه متهم نشسته است . او با همین استدلال تصورش این است که مصداقی فقط در سال ۶۰ - همراه با پاسداران به بیرون از زندان می‌‌رفته و می‌‌نویسد ایرج در سال ۶۰ - دستگیر شده و فاطمه در سال ۶۲ - اما آقا حمید ما در عین حال حامل یک پیام هم بود او ا گوست ۹۲ - در همان مقاله ا ش چنین می‌‌نویسد ( ۴ - سال دیگر را در زندان اصفهان به عنوان تنها زندانی سیاسی همراه با زندانیان عادی و در بد‌ترین شرایط به سر بردم . این که چرا در اصفهان به این بزرگی تنها من زندانی سیاسی بودم را بایستی تحلیلگران تفسیر کنند ) پیام امن و آرام بودن همه جا مخصوصاّ اصفهان ۷ - میلیونی شاید دستخوش آقا قدیر باشد برای خروج بی‌ دردسر و اسکان در یکی‌ از شهر‌های شمالی سوئد ! جالب است بدانید در همان زمانی‌ که آقا قدیر ادعا میکرد تنها زندانی سیاسی اصفهان است . که زندانیان سیاسی در تبعید در زندانهای جنوب کشور هشدار دادند جان زندانی سیاسی افشین سهراب زاده در زندان میناب در خطر است . دفأعیات آقا قدیر به اندازه ای‌ بی‌ پایه و بدون استدلال بود که مصداقی را هم راضی‌ نمی کرد لذا مجبور شد در مرداد ۹۲ - همسرش راضیه متینی را به میدان بفرستد .
راضیه متینی با قلمی کردن مقاله‌ای سر تا پا متضاد با عنوان ( آیا با دروغ و تهمت می‌‌توان از پاسخگویی و مسئولیت پذیری گریخت ) در قدم اول شراکت خودش را در تمام جنایتی که مصداقی انجام می‌‌دهد را آشکار کرد . اگر چه که او همگام با ایرج از سالها قبل در بین زنان هوادار مجاهدین در سوئد مشغول سمپاشی و از بین بردن انگیزه‌های مبارزاتی آنان فعال بود . ولی هیچوقت این چنین تیز و آشکار به نقش خود اعتراف نکرده بود . او در ابتدا ی این مقاله که بطور وسیع در سایت‌ها ی وزارت اطلاعات باز نشر می‌‌شود می‌نویسد . ( هیچگاه اهل سیاست نبوده‌ام به ویژه وقتی‌ که دیده‌ام چگونه گاهی مرز آن با توطئه چینی‌ و دسیسه سازی و هوچیگری در هم ریخته و یکی‌ می‌‌شوند . سیاستی که برای کسب قدرت از گفتن هیچگونه دروغ و تهمتی پروا نکرده و پرونده سازی بر علیه دیگران و ترور شخصیت را مجاز دانسته و بکار گرفتن زشت‌ترین و غیر اخلاقی‌‌ترین روش‌ها را نیز توجیه می‌‌کند . همواره از چنین سیاستی گریزان بوده و از آلوده شدن به آن به شدت پرهیز کرده و می‌کنم ) این پاراگراف را یکبار دیگر بخوانید تا بفهمید راضیه خانم چقدر سیاست‌ گریز و انسان بی‌ غل و غشی بود و چه فرشته‌ای بوده که گیر ایرج مصداقی افتاده . راضیه خانم خانه دار غیر سیاسی در انتها ی همین مقاله فریاد میزند ( این من بودم که از کمپین انتقال ساکنان لیبرتی به کشور ثالث پشتیبانی‌ کردم نه ایرج ) می‌بینید ؟ گویا که عاطفه ی اقبال که همسر ش او را در خفا شارلاتان و پاچه ورمالیده خطاب می‌‌کرد و معلوم است که پیش شما که محرم اسرارش بوده اید با چه القابی از او یاد میکرده . نخود و لوبیا در کمپینش می‌‌فروخته که شما مرتب زندانیان را در صف او ثبت نام میکردید ؟ شما که از سیاست گریزان بودید خانم آشپزباشی ! راضیه متینی در این مقاله آسمان و ریسمان را به هم می‌‌بافد تا ثابت کند با "فاطمه کزازی" رفیق جون جونی بوده . برای فاطمه کزازی نامزد هم دست و پا می‌کند و می‌‌نویسد ( فاطمه کزازی قرار بود با سید محمد سید احمدی‌ که در کشتار ۶۷ - به دار آویخته شد ازدواج کند ) او همچنین مدعی میشود که درست روزی که بدنیا آمده عقد او را با ایرج مصداقی بسته اند . او می‌نویسد بله حق با توتونچیان است . من که ( همسر فعلی‌ ) ایرج هستم از طریق خانواده ا ش با او آشنا شدم منتهی نه‌ در زمانی‌ که او در بند " توابین " بود بلکه هنگامی که مادرم مرا به دنیا آورد ) پریشان حالی‌ را در جمله‌های بالا می‌بینید .
ادعای اینکه "فاطمه کزازی" نامزد ایرج مصداقی بوده و او در دستگیریش نقش داشته از من نیست این ادعایی است که از طرف فریبا هادیخانلو با نقل قول مستقیم از آن مجاهد شهید کرده است . من این ادعا را با استناد به حرفهای ایرج مصداقی ثابت کرده‌ام که درسته و به همین دلیل هم هست که مورد استقبال عمومی‌ قرار گرفت اما راضیه متینی در این مقاله ادعا ی مسخره‌ای کرده است که درستی‌ استدلالات من را از طرف نزدیکترین کس به مصداقی مهر تأیید می‌‌زد . او با یک ضدّ و نغیض گویی آشکار بدون اینکه بفهمد چه می‌‌گوید ، چه می‌‌نویسد ( ایرج در کتاب خاطراتش از فاطی که صمیمانه دوستش داشت یاد کرده و احساسات خود را با اشاره به ردّ کابل بر روی دیوارهای اتاق بازجویی در وصف فاطی بیان کرده است . اما مأموران رهبری با بی‌ شرمی نوشته اند . آیا اینهمه در وصف یک خواهر است یا یک معشوق ) خوب تا اینجا یعنی ایرج در وصف فاطمه آن حرفها را نوشته است . درسته ؟ ...... ۵ - خط پایین تر آشپز ابله چنین می‌‌نویسد: مطالبی که ایرج در مورد "فاطمه کزازی" نوشته توسط من تنظیم شده و عکس‌ها و اسناد موجود در آن را من به آنها اضافه کرده‌ام . استدلال چوبین را می‌بینید . اما در مورد یکی‌ از دفاعیت آشپزباشی فراری از سیاست باید توضیح بدهم تا همگان بدانند که این زوج بد کردار زشت سیرت علیرغم ظاهر آراسته و ادعا‌های آنچنانی‌ در باطن چه رفتاری با یک جامعه ی دموکراتیک دارند . او می‌نویسد :
محمد حسین توتونچیان در مقاله ی سر ا پا دروغ و بهتان که در سایت مجاهدین انتشار یافته مدعی شده است ایرج بابت محبتی که به زنده یاد مادر امامی داشت از دولت سوئد پول می‌گرفت بعد توضیح میدهد ایرج از سوئد بخاطر مشکلات ناشی‌ از زندان که دارد حقوق از کار افتادگی و بازنشستگی زودرس می‌‌گیرد نمی توان بابت سر زدن به کسی‌ دوباره از دولت سوئد حقوق دریافت کند . این موضوع به سادگی‌ قابل تحقیق و پی‌ گیری است .

راضیه که سیاست را در مکتب مصداقی خوب آموزش دیده آشکارا دروغ می‌‌گوید و خاک به چشم خواننده می‌‌پاشد اما قبل از آنکه به این موضوع بپردازم ابتدا کامنت یک ایرانی‌ آزاده از شهر استکهلم که این زوج حقّه باز ، بی‌ پرنسیب و خائن را خوب می‌‌شناسد مرور کنیم این ایرانی‌ آزاده که در فیس بوک با نام عطار مولانا فعال می‌‌باشد در همان زمان نشر مقاله راضیه در فیس بوک در زیر آن چنین نوشت :
( خانم راضیه متینی چرا به مردم دروغ می‌گویید اولا در قوانین سوئد درج شده کسانیکه از دولت حقوق باز نشستگی دریافت می‌‌کنند سالانه می‌‌توانند به غیر از این حقوق تا سقف ۷۰ هزار کرون هم کار کنند و درامد داشته باشند . دوما شما یادتان رفته که از ایرج طلاق دروغی گرفتید و دولت به ایرج مصداقی یک خانه جداگانه داد و شما آن خانه را به ماهی‌ ۴۰۰۰ - کرون اجاره‌ داده بودید و به ریش دولت سوئد هم می‌‌خندیدید ؟ آپس می‌‌بینید که آقای توتونچیان دروغ هم نگفته . این شما اید که تلاش می‌‌کنید همه چیز را وارونه جلو بدهید . این فرد در ۱۵ - جولی -۲۰۱۳ در کامنت دیگری چنین می‌‌نویسد : ایرج مصداقی همیشه بدنبال پول بود حتی پرنسیپ‌های اخلاقی‌ را زیر پا گذا شت و با همسرش طلاق تقلبی درست کرده اند که پول بیشتر از اداره سوسیال بگیرد و یک خانه گرفت و کرایه داد و پول بیشتر در جیب گذاشت و در فروش کتابش بسیار تلاش کرد با سؤ استفاده از تظاهرات و تجمع‌های سازمان میز کتاب می‌‌گذاشت و حتی خانمش که در هیچ یک از برنامه‌ها ی سازمان نمی آمد برای فروش کتاب می‌‌آورد . اینها نشان می‌‌دهند که این فرد اصلا سیاسی نبوده و جالب اینکه آن یکی‌ اسمال شاعر برایش شعر میگه چقدر وضع آن آقا شاعر خراب شده که در وصف سیاسی بودن این خائن شعر گفته :

اما واقعیت چیست ؟ ایرج مصداقی به شهادت همه کسانیکه در سال‌های آخر در اوین او را می‌‌شناختند دوسال در بند توابین بوده و به اینکه در آن بند بوده افتخار هم میکرده . او در آن بند برای رژیم آنچنان از دل و جان کار می‌‌کرده که با شعفی خائنانه برای دیگران نقل میکرده که روزانه ........................................ همین آدم به محض ورود به دنیا ی دموکراتیک با حقّه بازی و دروغ خودش را به مریضی می‌‌زند و با ز نشسته میشود و از دولت سوئد حقوق باز نشستگی می‌گیرد . این امر در بین ایرانیان دون پایه در اسکاندیناوی مرسوم است . البته حساب کسانیکه بواقع مریض هستند از این حقه باز‌ها جداست .او اما به حقوق باز نشستگی قانع نیست لذا در بر آیند حقّه بازی‌ها با بی‌ پر نسیپی تمام هر دو از هم جدا می‌‌شوند تا حقوق بیشتری بگیرند . در سوئد ،نروژ و دانمارک‌ هر زوجی که از هم جدا شوند دولت موظف است یک خانه دیگر در اختیار آنها قرار بدهد و حقوق مادر تنها خیلی‌ بیشتر از قبلی است که با همسرش زندگی‌ میکرده برای این جدایی نه‌ شاهدی لازم است و نه‌ سند و مدرکی میخواهند فقط اقرار طرفین برای این جدایی کافی‌ است . در بین ایرانیان آنانکه از لایه‌های پایینتر جامعه به خارج آمده اند مثل این زوج که پول برایشان همه چیز است با شکستن همه ی حرمت ها ی یک جامعه دست به چنین کار زشت و نامشروعی می‌‌زند . یادمان باشد این همان مصداقی است که در مبارزه با رژیم از صداقت دم می‌‌زند و به مجاهدین اولتیماتوم می‌‌دهد که اگر تا ۲۴ ساعت فلان فیلم را بر ندارید چنین و چنان می‌‌کنم . حالا می‌‌بینید خود که به خلوت می‌‌رود چگونه با بی‌ پرنسیپی دست به هر عمل نامشروعی می‌‌زند ؟

او که در خفا این چنین به دمکراسی خنجر می‌‌زند و سؤ استفاده زشت می‌‌کند در بیرون ندای شفافیت و روراستی و صداقت میدهد . حالا خوب می‌‌توان فهمید که چگونه کسانی‌ را در ا ن سوی‌‌ اقیانوس ها گول می‌‌زده تا زیر پایش فرش قرمز پهن کنند و به مناسبت ورودش میهمانی‌های ۳۰ نفر و ۴۰ نفر ه راه بیندازند . مقاله راضی‌ متینی در دفاع از همسرش آنچنان سست و بی‌ بنیان بود که حتی از صفحه ی فیس بوک خود راضیه هم برداشته شد . این مقاله هم درمان درد رسوایی مصداقی واقع نشد . سرانجام او مجبور شد بعد از ۴ - ماه سکوت, خود وارد صحنه شود و به ا صطلاح از خود دفاع کند . اما بواقع همچون جانوری که به باتلاق افتاده باشد هر چه بیشتر دست و پا میزد بیشتر به اعماق فرو می‌‌رفت و دلائل دست داشتن او در دستگیری " فاطمه کزازی "بیشتر عیان می‌‌شّد .
به نظر من این مقاله ی خود خود ایرج مصداقی است . هم به لحاظ لحن لومپنی ا ش و هم به لحاظ انشا ی سطحی ا ش و هم به لحاظ شیوه ی خائنانه ی اتهام زدنش .
او به من اتهام زده که برای نوشتن مقاله علیه او از مجاهدین پول دریافت کرده‌ام من دفاعی در این مورد نمی کنم اما مطمئن هستم که روزی که رابطه مالی من و مجاهدین بر ملا شود که حتما خواهد شد, نزدیک ترین کسان مصداقی هم به صورتش تًف خواهند کرد و او یکبار دیگر مثل همین روزها رسوای خاص و عام خواهد شد .
مصداقی در این مقاله برای اثبات خودش همه را به زیر سوال می‌‌برد از شهید و زنده ، از زندانی و غیر زندانی . این همان شیوه ی ایست که او در کتابش نیز از آن استفاده کرده است . اثبات خود را از طریق نفی دیگران . مهملات او در این مقاله بواقع شایسته هیچ جوابی‌ نیست .
اما در انتها ی مقاله به موضوعی اشاره می‌‌کند که اتهام خودش را بیش از پیش به اثبات می‌‌رساند او می‌‌نویسد ( همچنین فریبا هادیخانلو صحبتی‌ از تاریخ دستگیری خودش نکرده است که می‌‌تواند به تاریخ دستگیری " فاطمه کزازی " در آبان ۶۲ نزدیک باشد و این احتمال هست که وی شخصا در دستگیری و یا شناسایی " فاطمه " دخیل بوده باشد و به این ترتیب تلاش می‌کند مسئولیت آن را به دوش من بیندازد . و برای محکم کردن میخش چنین ادامه میدهد . چرا که این دو در دبیرستان ( آذر ) هم مدرسه‌ای بودند بر عکس ادعای وی : ما در " کزازی " همیشه از دختری که باعث دستگیری فاطمه شده بود با نفرین یاد میکرد ........... دم خروس را می‌‌بینید ؟ اعتراف ابلهانه را می‌‌بینید ؟ بسیار خوب اگر چنین حرفی‌ درست است پس چرا شما وقتی‌ در فیس‌ بوک فریبا را میبینی‌ و می‌‌فهمی‌ کی‌ هست فرار میکنی‌ ؟ و هر گونه راه تماس او با خودت را می‌‌بندی ؟؟ این جمله را یکبار دیگر با هم میخوانیم (( ما در " کزازی " همیشه از دختری که باعث دستگیری فاطمه شده بود با نفرین یاد میکرد )). سوال از مصداقی تو تا قبل از این تاریخ هزاران هزار صفحه سیاه کرده‌ای ، کتاب و مقاله و سخنرانی‌ و مصاحبه داشته‌ای تا بحال به این موضوعی که مادر یک شهید که برای تو آنقدر عزیز بوده اذعان می‌‌کرده گفته‌ای ؟؟ یا نوشته ای ؟؟ اگر این اولین جا است که این مطلب را می‌گویی پس قاتل " فاطمه کزازی " خود تو هستی‌ .
مصداقی نمی تواند بگوید فراموش کرده بودم چون او با جا انداختن حافظه شیطانیش بسیاری را که از شعور سیاسی تهی هستند فریفته‌ !! او در مقاله‌ای که راجع به یکی‌ از مهره‌های رژیم به نام مهر آئین در سال ۱۳۹۲ - نوشته ، چنین می‌نویسد : این پاسدار را در سال ۱۳۶۰ - یکبار از زیر چشم بند دیده بودم . و هیچ احمقی از او سوال نمی کند که اسم مهر آئین در سال ۱۳۶۰ - روی پوتینش نوشته شده بود یا روی سینه ا ش !! و جماعت خائنی که با نوشتنشان به حرمت قلم توهین می‌‌کنند می‌‌نویسند که مصداقی حافظه ی طلائی دارد . او همچنین نمی تواند بگوید که مسئله ی مهمی‌ نبود چرا که وقتی‌ آنچنان از " فاطمه کزازی " صحبت میکند حتما مادر این شهید و قاتل این شهید باید برایش مهم بوده باشد .
با این همه باز هم باید انگشت روی فرار او از مواجهه با این موضوع در صفحه ی فیس بوک گذاشت . باید به یاد داشت که او ادعا می‌‌کند که در رابطه با همه جناح‌ها ی رژیم پشه را هم صافی کرده است ( ننگین نامه صفحه -۸ ) . چگونه است که این مسٔله ی به این مهمی‌ را ندیده گرفته است ؟
نتیجه اینکه وضعیت امروز مصداقی که با بلندگوی وزارت اطلاعات به مردم خبر رسانی می‌‌کند حاصل همان جنایتی است که در دهه ی شصت انجام داده . آن بیرون رفتن‌های مدام و آن لؤ دادن‌ها و آن وعده ی آزادی گرفتن‌ها مصداقی را به این راه کشاند تا با صدای بلند و در انظار بگوید بله بالاخره یکی‌ مثل من باید می‌‌بود که حرفهای < بتول سلطانی > ، حرفها ی < آملی > ( بازجوی زن سعید امامی ) را باز نشخوار کند .
پس بگذارید یک سوال را در انظار عمومی‌ مطرح کنیم . آیا برای رژیمی‌ که به خاطر ضربه زدن به اپوزیسیون خود حاضر است در حرم حضرت رضا بمب منفجر کند خیلی‌ سخت است که چند ده نفر را طی‌ این سالها به اشرف بفرستد و بعد بیرون بیاورد و به اسم عضو سابق جدا شده هر چه را که رژیم دیکته می‌کند در سایت مصداقی پژواک بدهد ؟ بنا بر این ابلهانی مثل قصیم که .....محصور........ این لاطائلات میشوند باید بدانند که مصداقی روسیاه تر از آن است که به تصور بیاید در طی‌ این مدت نامه‌های زیادی از ایران برای سایت ما فرستاده شده که در زیر به دو نامه اشاره می‌‌کنم و می‌‌ گذرم .
۱- نامه ای از ایران :
زندگی‌ عقیده و جهاد
در طول زندگی‌ انسان ممکن است گاهی‌ دچار روزمره گی‌ و در زندگی‌ به بن بست برسد ، یا دچار افسردگی شود . که شخصا با آن در گیر بوده‌ام اما با آغاز قیام سراسری شور و نشاطی در جامعه ایجاد شد . مردم برای کسب اطلاعات به اینترنت و ماهواره روی آوردند و شبکه‌ها و سایتها . چیز ی که شخص مرا به خود جلب کرد . مبارزه ی مجاهدین با رژیم بود که در این مبارزه چیزی به اسم رخوت در آن دیده نمی شود . مرا به یاد فرموده ی امام حسین می‌‌اندازد که گفت : زندگی‌ چیزی نیست جز عقیده و جهاد . انسانهای والایی زندان لیبرتی را به رزمگاه خود تبدیل کرده اند . بی‌ سلاح ، خواب رژیم را آشفته کرده اند . بریده هاری برای لجن پراکنی با اقسام مختلف به اسم ( نامه - ۹۲ ) و برای نابودی و کشتار مجاهدین وارد سایت‌های متعفن خود کرده اند ولی این مردان و زنان شجاع فارغ از این پارس کردنها با شور و نشاط ریشه ی این رژیم را خواهند کند . ک - ی - از ایران .
۲ - نامه‌ای از ایران
سلام از ایرانم
لطفا مقالات علیه مصداقی را در کتابی‌ به چاپ برسانید . امیدوارم جمع آوری بشه و در اختیار نسل هوادار سازمان قرار بگیره . درست همون کاری که رژیم در تهیه و تکثیر مقاله ی ملعون انجام داده . ما هم در اینجا چشم به تلاش‌های شما داریم و البته به انتظار دیدنتان . نمی دانم آن روز کی‌ خواهد بود ولی‌ همچنان و تا روزی که زنده‌ام به انتظار دیدنتان هستم . دیدن خواهران و برادران مان . پیش از این در سال‌های گذشته یکی‌ دوبار با مصداقی صحبت کرده‌ام و از او نمونها‌های کوچکی دارم که در موقعیتی دیگر برایتان مینویسم . و البته اعتراف می‌‌کنم در آن روزگار همچون امروز به او نگاه نمی کردم . زیرا من در ایرانم و عوامل زیادی هر روز از لحاظ فکری و اندیشه‌ای در صدد خرد کردن هواداری هستن . ولی خدا را شکر خودم و پیدا کردم . خیانت او و یغمایی و قصیم و ........... دست بردن در خون بچه‌ها و زمینه چینی‌ کشتار ، خونم را به جوش آورده باور می‌‌کنید مقاله‌ای که نوشت و البته من نخواندم فقط نکته‌هایی‌ از آن را در جوابیه یاران با شرافت مقاومت دیدم در همان روزها ی اول به ذهنم خطور کرد که شاید روحانی اول شخصی‌ باشد که به او لبیک بگوید و چنین هم شد . خود ایرج در گفتگو یی که با من داشت می‌‌گفت که اگر مسعود نباشد دیگر سازمانی هم نخواهد بود . درود بر شما ، محکم با ایستید . مرعوب نشوید . امیدوارم سازمان به شکل منسجم تری تشکیلات درون را بازسازی کند . البته در نوشته‌ها یش مشخص است وام گرفتن از شاهسوندی حرام لقمه که مسعود را همچون تقی‌ شهرام ملعون به حساب آورده . این دقیقا حرف شاهسوندی حرام لقمه بود و من دقیقا این را از زبان خود او در رادیو ۲۴ - ساعته ی سلطنت طلبها سالها پیش شنیدم . روز به روز ننگین نامه ا ش بیشتر موشکافی می‌‌شود و آنچه در مخیله ا ش می‌‌گذشته آشکارتر به آقای توتونچیان از طرف من سلام برسانید . کافی‌ نتی که در آن هستم در حال تعطیل شدن است و متاسفانه مجبورم که بروم پایدار باشید خدا نگهدارتان .
به دو نمونه از برخورد‌ها در خارج کشور هم در قالب ( کامنت ) اشاره می‌کنم .
این کامنت را آقای سعید صالح در صفحه ی فیس بوک استاد گرامیم پهلوان مسلم فیلابی گذا شته ، خوب است که از متنش آگاه شوید خطابش به همه ی شماهاست بخصوص به (زندانی مکار ایرج مصداقی) .
اشتباه نکنید طرفدار آزادی بودن به این معنا نیست که سازمانی را که در حاکمیت نیست و انتخابات و پروسه ی انتقال حاکمیت هم موضوعیتی ندارد را آزادانه زیر ضرب برد !!
این ضدیت مطلق با آزادی است . بین یک حاکم زور گوی آنهم در حد رژیم شقاوت پیشه ی ایران ، مخالفت و ممانعت از هر کس و هر چیز در مقابل رژیم خونخوار چیزی به جز حمایت از آن رژیم نیست . آنهم در حد مزدرانی که به جز تهمت و شیطان سازی ، بد نامی‌ ، بد گویی و افترا که روز اول انقلاب سیاست خمینی و آخوند‌ها بوده !! در زبان انگلیسی‌ به آن defamationدفمتین می‌‌گویند و در دادگاه قضایی قابل پیگرد و محاکمه است .
این که مجاهدین نجابت دارند و با اینها در نمی افتند به این معنا نیست که قابل پیگرد قانونی‌ نیست .
اینها همان خوارج در زمان حضرت علی‌ هستند که قران‌ها را بر سر نیزه کردند . در حالی‌ که در اصل با حکومت علی‌ مخالف بودند . حالا اینها آزادی را بر سر نیزه کرده اند و آزادی را از مجاهدین طلبکارند !! اینقدر بی‌ شرم و شرف هستند که حمایت از اشرفیان و لیبرتی را سر نیزه کرده اند و از مجاهدین طلبکاری آن را می‌کنند . بله درست فهمیدید حتی قصیم و ...... را می‌‌گویم . کشتار سال‌های ۶۷ - را و شکنجه و زندان دوران ۶۰ - را از مجاهدین طلبکار شده اند ......... بله بله .... درست فهمیدید مصداقی را می‌‌گویم ..... اینها همان‌هایی‌ هستند که زندان و اعدام و شکنجه را بر سر نیزه کرده اند تا بتوانند با مجاهدین مخالفت کنند . به خدا آنها هیچ دردی از زندانی شدن و اعدام و شکنجه ی مجاهدین نداشته و ندارند . اینها آزادی و حمایت از اشرفی و لیبرتی را سر نیزه کرده اند که بتوانند به مجاهدین افترا و تهمت و بد نامی‌ بزنند به خدا آنها همدرد اشرفیان و لیبرتی نیستند .
خنده دار‌ترین حرفشان این است که چرا نمی آیید اتحاد کنیم !! انگار که تا حالا با مردم متحد نبوده ایم !! البته اشتباه نکنید منظورشان این است که بیایید با ما متحد شوید !! و هر کاری ما می‌گوییم باید انجام شود !! برای همین خیلی‌ به دنبال آدمهایی مثل آقای فیلابی هستند . حتی هواداران دوری مثل من و شما . که بتوانند آنرا اهرم فشار و زور بر مجاهدین کنند !! عجبا !! اینها میگویند مسعود رجوی کیست که همه تصمیمات را می‌گیرد !!؟؟ چرا ما نگیریم !! ؟؟ حتما مسعود رجوی دیکتاتور است که همه ی تصمیم‌ها را می‌گیرد و ما را به حساب نمی آورد ....... بقیه هم که از گفته‌های او پیروی می‌‌کنند ( ببخشید خودم را می‌گویم ) گوسفندی هستند دنبال رو مسعود رجوی ..... چه تو اشرف و لیبرتی باشد . چه در واشنگتن .... تکه کلامشان اینست که اگر جرأت دارید خودتان فکر کنید !! یعنی ما خودمان فاقد قوه فکر کردن هستیم ..... مسعود رجوی برای ما و به جای ما فکر می‌کند .... عجب !! این گوسفندان را شما‌ها می‌‌خواهید هدایت کنید ؟؟ نکند به سمت گرگ ؟؟!! این یکی‌ دیگر پر رو تر از همه نامه چند صد صفحه‌ای مینویسد و اسمش را می‌‌گذارد گزارش نمیدانم چند صفحه ؟ اسمش را نمی گذارد اتهامات و جرائم مسعود رجوی !! میگذارد گزارش !! به کی‌ به من و شما !! که همه ا ش افترا بد نام کردن و شیطان سازی از رهبری مجاهدین است حتما می‌‌خواهد ما گوسفندان را آگاه کند ؟ عجبا به دریدگی و بی‌ شرفی ؟ حالا من اصلا کاری به مسعود رجوی ندارم ( آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است ) من می‌‌خواهم بفهمم این مرتیکه پفیوز چه فکری راجع به من هوادار کرده که فکر میکند بیشتر از من میفهمد ؟؟ آخه بگو مرتیکه الاغ اگر تو فکر میکنی‌ بیشتر از من میفهمی که می‌‌خواهی من را آگاه کنی‌ !! تو خیلی‌ دهنت بوی شیر میدهد . اعصابم خورد شد ( : )
کامنت دوم از فردی به اسم احمد شاه
او چنین نوشته :
من مجاهد نیستم . مسلمان هم نیستم . قبل از همه ی اینها تلاش می‌کنم انسان باشم و هر اقدام آزادی خواهانه را حتی از دشمن تأیید و تبلیغ کنم . من به این نتیجه رسیدم که سازمان مجاهدین تا بحال به خمینی و خامنه‌ای زهر خورانده . این نه‌ کار کوچکی است و نه‌ کار ساده‌ای است . در درجه اول تصمیم قاطع برای انهدام رژیم آخوندی با فدای نا محدود است . و در درجه ی دوم آماده سازی جام زهر در زمان‌های مناسب . به نظر این جانب اگر تا کنون توانسته اند دو بار رژیم را مسموم کنند تا به نفس نفس بیفتد یقیناً جام سر نگونی را هم می‌‌توانند به آخوندها بخورانند . گاهی جهان در مقابل مجاهدین می‌‌ایستد . و گاهی زمان به سود آخوندها چرخش می‌‌خورد . اما مسیر تکامل و سر نگونی رژیم آخوندی هموار تر و هموارتر میگردد . روزی خواهد رسید که دیگر آمریکا و اروپا هم از سر پا نگه داشتن آخوند مستأصل خواهد شد و زوالش را به بقایش ترجیح خواهند داد . معا ملات لبنان و سوریه و عراق و باج‌های کشتار مجاهدین و سکوت در مقابل حرکت مردم در دفعات مختلف نتیجه‌ای جز بیداری و شناخت خائنین ندارد . درود بر آنانکه در راه سر نگونی رژیم آخوندی گام بر میدارند . لعنت و نفرین بر تک تک خائنین به جنبش و اصلاحطلبان از بد ترینشان تا بهترینشان از زنشان تا مردشان . از آزدشان تا زندانیشان که موجب تداوم این حکومت شده اند .
و این‌چنین است که مصداقی و همه ی شرکا یش مورد لعن و نفرین مردمی قرار می‌‌گیرند که هیچ سودایی جز دور کردن دست این رژیم از میهنشان ندارند . بنابر این هر کس در هر لباسی و با هر عنوانی از زندانی تا شاعر از بریده تا خائن در کنار مصداقی قرار گرفته یقین بدانید که از جنس خود اوست,همچون او خائن به شهدا و دشمن مقاومت

با این همه من هرگز برای مصداقی آرزوی مرگ ندارم . او باید در دادگاهی که همه ا جزا و افرادش از زندانیان سیاسی هستند به پاس خیانتها ، دروغ‌ها ، همکاریها و ادعا‌های بی‌ اساسش محاکمه شود . - مصداقی باید پاسخ بدهد که حاصل هر بار که با پاسداران به بیرون می‌‌رفته به دستگیری چند مجاهد خلق انجامیده و سرنوشت کسانیکه او به اوین آورده به کجا انجامیده است . -
دیالوگ مصداقی با مسئولش که در صفحه ۳۵ - جلد اول کتابش به آن اشاره کرده است . بوضوح نشان میدهد که مصداقی قبل از دستگیری عنصری مسٔله دار بوده است . بنابر این چنین فردی در همان بدو ورود به اوین به همکاری با بازجو‌ها با وعده ی آزادی تن‌ میدهد . علت اینکه او مدتی را در دادسرا بوده و به بند منتقل نمی شده را باید در ترس بازجوها از این دانست که اگر او به بند برود تحت تأثیر مقاومت بچه‌ها دیگر تن‌ به همکاری نمی دهد .
سوال این است که لاجوردی در روز شهادت موسی خیابانی که برایشان بزرگترین پیروزی بوده به چه علت پاسدار به بند می‌‌فرستد ؟ یک جوان ۲۱ - ساله‌ای که نه‌ سر پیاز است نه‌ ته پیاز و در مرحله اولیه به تمام و کمال تن‌ به همکاری داده را بیاورد بالای سر شهدا ی ۱۹ - بهمن مصداقی باید توضیح دهد هدفش از جعل چنین داستان مضحکی چه بوده است ؟
- مصداقی در مقدمه کتا بش نوشته است , آمده‌ام که سازمانها‌یی را از عرش به فرش بکشانم او باید توضیح دهد که از کجا آماده و به دستور چه کسی‌ چنین مأموریتی را قبول کرده است
- مصداقی ۱۰ - سال است که با خیره سری غیر قابل وصفی برروی آمار شهدا ی ۶۷ - دستان رژیم را می‌‌شوید بر سر مقاومت می‌‌کوبد و به چشمان مردم خاک می‌‌پاشد این در حالیست که هم رضا ملک معاونت بالای وزارت اطلاعات و هم اخیرا محمد نوریزاد ٔبر عدد ۳۳ - هزار نفر اعدامی در سال ۶۷ - تأکید دارند . مصداقی باید پاسخ بدهد که ٔبر اساس کدام مأموریت چنین وظیفه‌ای را برای خود مجاز می‌‌دانسته و اصرار لجو جانه او حاصل کدام تعهد است .
آن دسته از زندانیان بریده‌ای را که در زندانها شاهد و یا همکار جنایت خودش بودند علیرغم همه خوش خدمتی‌ها یشان اعدام کرد ولی کسانیکه به چهره در همکاری با لاجوردی به طور عموم شناخته نشده بودند زنده نگاه داشت . از طرفی‌ مصداقی نه‌ عضو بالای مجاهدین بوده که اطلاعات ذیقیمتی داشته باشد و نه‌ نفر عملیاتی بوده که به فرض کسی‌ او را لؤ داده باشد بخصوص باید به این نکته تأکید کرد که او در بدو ورودش به اوین بارها و بارها با پاسداران به گشت در سطح شهر می‌رفته . همه میدانند که چنین فردی قبل از گشت رفتن اول بطور کامل تخلیه اطلاعاتی‌ می‌‌شود . بنابر این مصداقی باید توضیح بدهد که برای چه کاری به اوین فراخوند شده و با چه کسانی‌ ملاقات داشته است . باید به یاد بیاوریم که مسعود اکبری که نقش نفوذ در قسمت‌های مختلف سازمان را به خوبی‌ ایفا کرده بود و بسیار ی از مجاهدین را به اوین آورده بود نیز از این تصفیه ی لاجوردی جان سالم به در برد و اکنون در سوئد زندگی‌ می‌کند .
- مصداقی متهم است که در دستگیری نامزدش مجاهد شهید " فاطمه کزازی " که منجر به شهادت او شد نقش مستقیم دارد در این مورد شاهدی از زبان خود " فاطمه کزازی " این موضوع را اعتراف کرده که اینجانب در مقاله ی ( مصداقی تواب جنایتکاری که از نو باید شناخت ) این شهادت را به تفصیل درج و توضیح داده‌ام . همسر مصداقی ، راضیه متینی و دوست مشکوک او آقا قدیر به عمد این تصور غلط را می‌‌خواهند جا بیا ندازند که ایرج مصداقی فقط در سال ۱۳۶۰ - با پاسداران به گشت می‌‌رفته و سال ۱۳۶۲ در زندان حکم داشته و زندانی می‌‌کشیده است . برای روشن شدن این موضوع باید بگویم که مسعود اکبری در مرداد ماه سال ۱۳۶۰ - دستگیر می‌‌شود اما همین آدم در آذر ماه سال ۱۳۶۱ - با مرتضی‌ حقانی بازجوی شعبه یک اوین و فردی بنام بیژن که مسول گروه ضربت اوین بود سر قرار ملاقات با من آمدند که منجر به دستگیری من و تعدادی دیگر از اعضای خانواده و فامیل من شد . در اردیبهشت سال ۱۳۶۳ که من پانزدهمین ماه انفرادی را گوهر دشت می‌‌گذراندم در یکی‌ از بازجویی‌های همان ماه عابدینی بازجوی من با عصبانیت به من لگد می‌‌زد و می‌‌گفت : بد بخت فکر می‌‌کنی‌ در راه امام حسین مقاومت می‌‌کنی‌ مسعود اکبری هر روز مثل آدمهای معمولی تو شهر می‌‌گرده عشق و حالش رو میکنه ، فقط شب‌ها میاد تو زندان می‌‌خوابه تو مگر زن و بچه نداری خودت به درک به آنها رحم کن . ۱۵ - ماهه اینجا چه غلطی می‌‌کنی‌ ، ۱۵ - سال دیگه هم همین جا نگهت میداریم .
با این توضیحات همه کسانی‌ که به خون شهدا متعهد هستند در هر زمان میتوانند مصداقی را به محاکمه بکشنند . باشد که به عهدمان با شهدا و مردم وفادار باقی‌ بمانیم
و دیگر هیچ خائنی جرات هتک حرمت به حریم این مقاومت را در سر نپروراند.

ارسال به فیس بوک
  Aftabkaran. All rights reserved