پیام
جمشید آشوغ
گرسنگان؟


وقتی که
گرسنگی
چشم های تنگ،
شکم گشادش را
باز کرد،
وقتی که کودکان گرسنه
بقچه های ِ نان ِ خشک ِ
مادر بزرگ را یافتند
که برای روز مبادا
در پستوی اطاق داشت،
چشمۀ زلال آب
را یافتند.
دست در بقچه،
آب را بر صورت نواختند.
تشنۀ آزادی بودند.
نه گرسنۀ نان.

جمشید آشوغ

27.05.2009

ارتش سایبری رژیم در خدمت تواب تشنه بخون .
اولین واکنش نسبت به اولین مقاله‌ای که من چهره واقعی‌ تواب تشنه بخون را در اردیبهشت نود دو افشا کردم در این لینک:
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3001
از طرف وزارت اطلاعات در سایت ایران اینترلینک درج شد.
یکی‌ از سربازان گمنام خامنه‌ای با نام مستعار محمد ب در مورد من چنین نوشت:

(حسين توتونچيان را در قرارگاه اشرف مي شناسم. او در محور يكم، لشكر 26 در قسمت پشتيباني كار مي كرد. در سال 1370 پس ازپايان جنگ آمريكا و عراق، وقتي ديد كه همه چيز دارد به حالت عادي بر مي گردد و اميدي به رفتن نيست، از مجاهدين جدا شد و مدتي را در خروجي مجاهدين به سر برد و سپس به كمپ پناهندگي عراق در شهر رمادي رفت. در آنجا براي خرج و مخارج خود و خانواده اش به فروختن جوراب و بيسكويت در كنار خيابان اشتغال داشت. بنابه اخباري كه آن موقع به مجاهدين مي رسيد و من نيز در جريان بودم، اين ر عنصر درهم شكسته به هر كاري دست زد تا بتواند خود را به خارج از كشور و اروپا برساند.)
محمد ب در مورد زندان من نیز چنین نوشت :
(حسین توتونچیان در زندان در سالهای دهه شصت نیز یکبار در هم شکست. او با همکاری با زندانبانان و شکنجه گران اوین و قزلحصار و گوهردشت، در زندان نیز کنج عافیت گزید. در قزلحصار به «حسین توتون» معروف بود و خیلی از زندانیان از او می ترسیدند. تمامی کسانی که آن سالها درزندانهای قزلحصار بودند، این نام خبیث را به یاد دارند و برایشان آشناست.)
من بدون هیچ جوابی‌ کلّ مقاله او را با تیتر :
واکنش شتاب آلود رژیم به مقاله من , در آفتابکاران لینک دادم.

اولین کسی‌ که به این چاه افتاد تواب تشنه به خون بود .او که تصور میکرد ملات خوبی‌ علیه من به دست آورده ضمن تکرار همین اراجیف از آنجا که عادت دارد برای دروغ‌های بزرگ آدرس‌های ریز و دقیق بدهد این بار گرفتار شد .او نوشت حسین توتونچیان موقع ترک اشرف در میدان لاله مورد ضرب و جرح مجاهدین قرار گرفته و به او فحشهای رکیک میدادن به او کوفی می‌گفتند و از او می‌خواستند که بگوید درود بر رجوی .
امامصداقی فراموش می‌کند که میدان لاله چندین سال بعد از خروج من از اشرف ساخته شد .

بعد از مصداقی شبح همزادش رها نفیر در یک سند جعلی و در یک چت ساختگی خطاب به من چنین نوشته:

(هیچ غلطی نمی‌‌تونی بکنی و کمپین با قدرت هر چه بیشتر به کارش ادامه میده و تو و مزدوران مسعود تون هم روسیاه و رسوای عالم هستید. فکر نکن از بریدگی‌ها و کوفی بودنت خبر ندارم بی‌ وجدان تو همون موقع که در عراق جنگ شد فرار کردی و اعلام جدایی کردی و مدتی‌ سیگار و بیسکویت می‌‌فروختی تو بازار عراق فکر نکن خبر ندارم)

آخرین مورد مربوط به همین چند روز پیش است ،فردی بنام داوود باقروند ارشد که بعد ازرفتن به تیف به ایران رفته و 9 سال در آنجا بوده و در ‌قم غسل تعمید داده شده وسپس به خارج اعزام شده ميشود ، در یک نوشته سر تا سر دروغ در سایت ایران اینترلینک مدعی شده که مسول من و فریبا هادی خانلو بوده و در باره من چنین نوشته:

تیتر مقاله( آقای حسین توتونچیان و خانم فریبا هادیخانلو کیستند؟)
(از جمله کسانیکه تحت مسئولیت بنده بوده اند آقای حسین توتونچیان و خانم فریبا هادیخانلو بوده اند.
آقای حسین توتونچیان که پرونده پرسنلی آن را بنده نوشته و خوانده ام (مشخص نيست كه اگر خودش نوشته پس ديگر چه چيزي را خوانده) را بعنوان یک زندانی بریده و تواب به سیستم تحت مسئولیت بنده تحویل دادند. تاکید شده که این فرد فعلا تحت بررسی است و اعتمادی به او نیست و امکان دارد که نفوذی باشد. معنی این حرف هم این بود که باید به او پائین ترین کارهای پست داده شود. یعنی سازمان دقیقا میدانست که حسین در زندان تواب بوده است. چون برای رجوی بزرگترین خطر در درون تشکیلات مجاهد مقاوم و قهرمان بود چون همانند یک قهرمان در مقابل برنامه های امام زمانی و دیکتاتوریهای رجوی سر خم نمیکرد و رجوی نمیتوانست او را بشکند. اما نزدیکترین کسان به رجوی آنهایی بودند که از گذشته خود اظهار ندامت در نزد رجوی اعتراف کرده باشند و به قول خودش نیشش را کشیده باشند تا در تشکیلات مزاحم رجوی نشوند. ..

درهمین رابطه بود که رجوی حتی آنها که در زندانهای رژیم مقاوم بودند و تواب نشده بودند را با شعار چرا زنده هستی سرکوب میکرد. و میگفت مجاهد اصیل از زندان زنده بیرون نمیآید و رسما اعلام میکرد که همه مجاهدینی که زنده مانده اند خائن هستند و تلاش میکرد آنها را اینگونه بشکند. و از خود و زنده بودن خود بیزار کند و بدینوسیله نیششان را بکشد وشاخشان را بشکند. خدا شاهد است که این حرفهای بنده نیست اینها عین عبارات رجوی است. که برای ما مسئولین که هیچگاه رنگ زندان را ندیده بودیم و فکر میکرد خیالش از طرف ما راحت است میگفت و ما نیز به او در این مسیر خدمت کرده ایم.
حسین در آشپزخانه و تاسیسات تحت مسئولیت یکی از زنان تحت مسئولیت بنده کار میکرد و بعد از فروغ در سیستم من بود مدتی نیز پیک بود. ولی در اولین تغییرات سازماندهی در بعد از سال ۱۳۶۷ همان مناسبات رجوی را تحمل نکرد و اعلام خروج نمود. عنصری بود ذلیل و درمانده و بنده که سالها با مجاهدین کارکرده بودم. و سالها اعضای سازمان تحت مسئولیت بنده بودند تنها چیزی که در حسین توتونچیان دیده نمیشد عنصر مبارزه بود. و بخوبی روشن بود که در زندان بطور مطلق درهم شکسته است. در تشکیلات به اینگونه نفرات میگفتند کسانیکه اشتباها به زندان رفته بوده اند؟ در زندان به رژیم واداده بوده حالا نیز در بیرون به رجوی. وقتی حسین اعلام کرد میخواهد از مناسبات برود و رجوی تلاش بسیاری کرد که جلو خروجش را از تشکیلات بگیرد و نتوانست، او را در یکی از ضد انسانیترین و تحقیر آمیزترین شرایطی که قابل تصور است به اردوگاه رمادی فرستاد تا بیش از پیش و بیشتر از رژیم ، تحقیر و لجن مالش کند تا شاید بازگردد. بقیه جداشدگان بسیار در مورد شرایط غیر انسانی رمادی نوشته و گفته اند. حسین نیز بجای مقابله با این بیعدالتی و تحقیر و توهین رجوی وقتی به خارج آمد باز بخدمت همان جلادش در آمد.)

تا همین جا باید به چند پرسش پاسخ داد :

آیا سر چشمه همه این اتهامات مشابه وزارت اطلاعات نیست؟

آیا من و مسعود خدابنده علیه مصداقی متحد شده‌ایم؟ یا مصداقی و خدابنده متحد شده‌اند علیه من؟
آیا بین راویان این جعلیات هیچ رابطه‌ای وجود ندارد ؟

اما حقیقت داستان چیست؟

اینها را نه برای دفاع از خودم بلکه برای روشن شدن افکار عمومی و برای رسوا کردن وزا رت اطلاعات و عواملش مینویسم تا همگان بفهمند ترّهات این پلید دستیاران وزارت جهل تا کجا با حقیقت بیگانه است.

من محمد حسین توتونچیان در مدت ۵ سال و اندی که در ارتش آزادی بخش و در عراق بودم تنها ۲ روز لباس ارتش در تن‌ نداشتم یکی‌ روزی که وارد عراق شدم و یکی‌ هم روزی که از عراق خارج شدم .در تمام این مدت بجزیک پریود کمتر از یک ماه که به ماموریت در یگان دیگری رفتم بقیه مدت را در تیپ جلیل (برادر مجاهد مهدی مددی) که بعدا به لشگر جلیل تبدیل شد خدمت می‌کردم.بنا بر این در تمام این مدت و در همه رده ها ی مسؤلیتی که داشتم مهدی مددی مسول بالای من بوده است. من در تمام این مدت حتي یک روز هم در یگانی که مزدور دروغگو داوود باقر وند ارشد ادعا می‌کند کار نکرده‌ام و هرگز تحت مسول او نبوده‌ام بنا بر این طبق قانون ارتش آزادی بخش او هرگز نمیتوانسته به پرونده تشكيلاتي من دسترسی‌ پیدا کنه.
اگر چه کار در آشپزخانه در مجاهدين همواره يك ارزش بوده است وهیچ تفاوتی با کار در سایر بخش‌ها نداشت اما من هیچ وقت در قسمت آشپز خانه سازمان دهی‌ نشدم .بنا بر این تمامی‌ ادعا‌های این مزدور کذب محض است .برای خروج من با تنها مسولی که صحبت کردم برادر مجاهد مهدی مددی بود که در آن موقع مسول ‌ستاد ۴۹ بود و قرارشد تا زمانی‌ که کار قانونی من درست میشود من به کارم در لشگر مثل سابق ادامه بدم ،و چنین نیز شد.شهادت می‌دهم که برای خروج من نه کسی‌ به من بی‌ احترامی کرد و نه حتی کسی‌ به من اخم کرد .من هیچوقت نه در کمپ رمادی بوده‌ام حتی براي یک روز و نه در هیچ کمپ دیگری .
پس آبشخور محمد ب ، ایرج مصداقی، رها نفیر( آي دي وزارت اطلاعات)و داوود باقروند ارشد راجع به خروج من از عراق وزارت اطلاعات بوده و تمامی‌ این داستان هابرای حمایت از تواب تشنه به خون ساخته شده‌است.
من بعد از خروج تا بحال سه بار برادر جلیل را ملاقات کرده‌ام یکبار در پاریس و دو بار در اشرف . هر سه‌بر ایشان من را صمیمانه در آغوش گرفته و به طور ریز جویا ی کار و فعالیتم شده .
به اعتقاد من اگر روزی حقایق آن دوران از زبان مجاهد خلق مهدی مددی بازگو شود همه این مزدوران یک بار دیگر تمام سوز خواهند شد.

اما داستان تواب تشنه به خون و همزاد عقیده‌ای اش " رها نفیر" .
تا آنجا که به بر خورد قانونی با این موضوع مطرح هست آقای پرویز خزأیی در اولین قسمت در آخرین مقاله اش در لینک زیر

http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=5784
وعده داده اند مراتب دردست بررسی برای اقدامات بعدی است. آنچه که من می‌خواهم یاد آوری کنم این است که تواب تشنه به خون تا به حال به دست خودش و برای خودش چنین گوری نکنده بود . بنا بر این هر گونه تعلل و دفع وقت در این زمینه فرصت پیش آمده را تضعیف و به مجرم امکان فرار می‌‌دهد . در واقع در یک داد گاه عادلانه است که می‌‌توان همه ی سر نخ‌های پیدا و پنهان وزارت اطلاعات به مصداقی را پیدا کرد و به همه ی سر پلهای وزارت اطلاعات در اروپا دسترسی‌ پیدا کرد و همه ی نا شناس های هرزه نویس را در سایت‌های جانبی این سایت باز شناخت . میزان سند و مدارکی که در این نوشته ی اخیر مصداقی وجود دارد سخت گیر‌ترین قاضی‌ها را مجاب خواهد کرد و و نقاب‌ از چهره پادو های وزارت اطلاعات در دنیای حقیقی‌ و مجازی بر خواهد کشید .

رها نفیر کیست ؟

وزارت اطلاعات رژیم با بازخوانی پروندهٔ تواب تشنه به خون و باز بینی‌ سابقه زندان او با توجه به تمایلات ,خود شیفتگی‌ ها , خود محور بینی‌ها ، دروغ گویی‌ها ، کیش شخصیت و بلاهت او موجودی را در دنیای مجازی می‌سازد تا بتواند از این طریق موتور محرکه در مصداقی را بر علیه اپوزسیون رژیم فعال نگاه دارد.
مختصات رها نفیر

۱- هیچ کس به غیر از مصداقی از وجود چنین پدیده ای خبر ندارد ،به عبارت دیگر تنها رابط بین رها نفیر و دنیای بیرون ایرج مصداقی است و تمامی‌ داستان کمپین دفاع از مصداقی و فعالیت‌های این کمپین از طریق این موجود موهوم به ایرج مصداقی القأ میشود .

۲- سناریو نویسان پرونده رها نفیر را طوری تنظیم کرده‌اند که هیچ کس امکان پی‌ گیری وضعیت او را نداشته باشد.

۳ - شخصیت رها نفیر آمیزه‌ای از لمپنیزم ، و بلاهت وزارت اطلاعات و ایرج مصداقی طراحی شده .

۴- با آنکه القائات رها نفیر به ایرج مصداقی مملو از تناقض ،بی‌ ربطی‌ ،ستایش‌های اعجاب انگیز ،دروغ و در بعضی‌ از موارد غیر ممکن است ، اما بلاهت مصداقی به حدی است که نه تنها آنها را باور می‌کند بلکه با سفلگی خلص آنها را نشر هم می‌دهد.

۵ - تنها فعالیت ی که وزارت اطلاعات از این کمپین خیالی منتشر می‌کند یک پرتره از ایرج مصداقی است که مسئولیت نمایش آن به عهده سایت دریچه زرد گذاشته میشود .(این سایت مدتها با افتخار این پرتره دست ساز اطلاعات را در صفحه اول به نمایش گذاشته بود)

۶-ظهور و فعالیت های رها نفیر هیچ تاریخی‌ ندارد و تنها کسی‌ که از آن خبر دارد ایرج مصداقی است .

۷- تمامی‌ چت‌های رها نفیر با یاران مقاومت توسط ارتش سایبری رژیم طراحی و ساخته شده و یک جا تحویل تواب تشنه به خون داده شده است تا با انتشار آنها به کوتوله‌ها ی سیاسی بفهماند که ببیند رژیم و مجاهدین علیه من متحد شده‌اند و ببیند چه حمایتی از من در داخل کشور وجود دارد.و این یعنی‌ مالیخولیا .
۸- تنها کسی‌ که بطور حقیقی‌ با این فرد چت کرده است ایرج مصداقی بوده و لاغیر.
۹- هیچ کاربر حقیقی‌ رها نفیر را در لیست دوستان خود ندارد حتی کسانی‌ که به مصداقی نزدیک هستند .

۱۰- عکس هائی که به اسم این خواهر و برادر برای مصداقی فرستاده شده مربوط به دهه شصت میباشد .ای بسا از قربانیان همان دهه این نهاد جنایتکار باشند .

تناقضات :
ریز شدن در تناقضات این نوشته به علت کثرت آن که با کل نوشته هم وزن است به منزله سر کار رفتن و قدم زدن در زمین وزارت است.اما آنچه که بطور کلی‌ باید به آن پرداخت تا کمی‌ این موضوع روشن شود عبارت است از:

۱از آنجا که همه این چت‌ها در ایران توسط ارتش سایبری آخوندی ساخته شده همه آي دي ها به انگیسی نوشته شده به جز یک مورد که به آن خواهم پرداخت .به طور مشخص نام فامیلی من به ا‌نگلیسی همان طور است که در آن چت ساختگی آمده .

مصداقی که متوجه این تناقض شده در انتها توضیح داده که ما بعدا در اسم آي دي خود تغییر ایجاد کرده ایم. اما او نمی‌تواند توضیح دهد که من که بیست و اندی سال است که در نروژ زندگی‌ می‌کنم و تمامی‌ مدارکم از گواهینامه تا کارت بانکی‌ تا بقیه اسنادم نام و نام خانوادگی‌ام به همین صورت که الان در فیسبوکم نوشته شده چرا باید در فیسبوک به شکلی‌ دیگر نوشته شده باشد و بعد از چت با رها که هیچ معلوم نیست کی‌ و چه زمانی‌ بوده آنرا تغییر داده باشم ؟ در ضمن من ۲ پسر بزرگ دارم که هر دو در فیسبوک فعال هستند با نام و نام خانوادگی که به همین شکل نوشته شده ، آیا آنها هم بعد از رها نفیر اسامی خود را تغییر داده اند؟ اما آنچه که مصداقی نمی‌فهمد این است که در هر دادگاهی قبل از اینکه قاضی به روی صندلی بنشیند این نوع مسائل با سند مکتوب از طرف فیسبوک ثابت شده است.

از مضمون نوشته مصداقی که توسط ارتش سایبری به او دیکته شده چنین بر میاید که عاشق و شیدای اصلی‌ مصداقی نه رها بلکه برادرش فراز است . اما معلوم نیست که این عاشق و شیدا چرا یکبار با معشوقش مصداقی چت نکرده .فراز نود در صد از نقاشی هایش چهره نورانی مصداقی بوده،او بوده که در زیر شکنجه حاضر نبوده به مصداقی فحش بدهد . سر انجام بازجوها پای چپ و دست راست او را شکستند ، توجه کنید همان دستی‌ که طرح می‌کشیده . بعد چنین آدمی‌ وقتی‌ رها به اصطلاح خواهرش به ملاقاتش میرود تنها خواسته اش فکر می‌کنید چی‌ بوده؟ عکس مصداقی را میخواسته .واقعا من وقتی‌ به اینجا رسیدم یقین پیدا کردم که فرد مصداقي مظهربلاهت باري از دون كيشوت است . از آن طرف نیز به این نتیجه رسیدم که تصور وزارت اطلاعات از خودشیفتگی مصداقی صد برابر بیشتر از خودش است و پشیمان هستند که چرا گفته اند ۴۰۰ نفر در کمپین ثبت نام و نگفته اند ۴۰۰ هزارنفر . در هر حال این کمپین کمپینی است که یک نفر در آن به خاطر مصداقی جانش را فدا می‌کند اما وقتی‌ صفحه فیس بوک کمپین بسته میشود هیچ کس حاضر نمیشود یک صفحه جدید باز کند.فقط به یک دلیل آنهم این که کل بازی کمپین از طرف وزارت اطلاعات در سایت پژواک که بدرستی باید آنرا پژواک اطلاعات آخوندی خواند تمام شده اعلام میگردد .اما رها نفیر نه مرده و نه کور شده او اکنون با نام ناشناس و با نام مستعار در سایت دریچه زرد و گویا نیوز مشغول کامنت گذاشتن در راستای اهداف این پروژه که همانا پاسیو کردن مبارزین است می‌باشد.
تناقض اصلی‌:

از آنجا که خدا وعده داده است که مکر ماکرین را به خودشان باز می‌گرداند ،توطئه مشترک ارتش سایبری رژیم و تواب تشنه بخون با اشتباه فاحشی که مرتکب شدند آنچنان بر سرشان خراب شد که به ننگ‌ ايدي گرفتارشان کرد .شرکای حقه باز بلاهت خود را به نمایش گذاشتند و خر مرد رندی خود را در بازار مکاره پژو اک اطلاعات ، دریچه زرد و گویا نیوز به حراج گذاشتند . در بین کسانی‌ که ارتش سایبری رژیم برایشان چت جعلی با رها نفیر ساخته اقای فریدون ژورک هم هست اما (آي دي) ایشان به فارسی نوشته شده است. در حالی‌ که آقای ژورک مطلقاً هیچ وقت در فیسبوک عضو نبوده و نیست . همین نمونه نشان می‌دهد که کلّ چت‌ها ساختگی و توطئه کثیفی است که ازطرف رژیم و مصداقی هدایت و اجرا شده است .

اگر مصداقی و همدستان وزارت اطلاعاتي اش که این لاطائلات را باور دارند و کسانی‌ که این یاوه گویی‌ها را باز نشر می‌دهند توانستند ثابت کنند که آقای ژورک حتی برای یک روز در فیسبوک عضو بوده همه حرفشان درست است واگر نه باید بپذیرند که کارگزاران وزارت اطلاعات هستند و تلاش میکنند که فضولات آخوندها را قر قره کرده و به خورد خوانندگان خود بدهند .
نتیجه : برا ه انداختن کمپین خیالی و القای آن از طریق رها نفیر به مصداقی ، حلوا حلوا کردن کتاب مصداقی در این کمپین موهوم. تعریف و تمجید‌های مشمئز کننده از مصداقی در همین سند ، پرونده سازی بیشرمانه علیه یاران شریف مقاومت ، به میدان فرستادن بی‌ مقدمه و شتاب آلود مزدور داوود باقروند ارشد به صحنه و نوشتن مقاله علیه من و فریبا هادیخانلو همه و همه خدماتی است که ارتش سایبری رژیم به مصداقی می‌دهد تا او را تحریک کرده و در موضع دشمنی با اپوزیسیون فعال نگاه دارد . این همان کوهی است که مصداقی مدام تکرار می‌کند پشتم به آن قرص است.

علت کینه وزارت بد نام و ایضاً مصداقی نسبت به من و نوشتن ده ها مقاله علیه من در سایت ‌های ایران اینترلینک و پژواک ایران همه به این دلیل است که من کتاب‌های مصداقی را از زیر پاهایش کشیده‌ام و با استناد به همون کتابها ثابت کرده‌ام که او یک تواب حرفه‌ای بوده و برای وزارت بد نام این یعنی‌ مهره سوزی .
حرف آخر این که بعنوان کسی‌ که‌از طرف تواب تشنه بخون بارها مورد اتهام قرار گرفته‌ام بر این باور خود تاکید می‌کنم که با دادگاهی کردن این شریر خائن می‌توان سر پًل‌های رژیم را در اروپا شناسأیی و به مراجع قانونی تحویل داد. همچنین می‌توان تمامی‌ نفوذی‌های رژیم را در بین اپوزسیون باز شناسی‌ کرده و از صفوف خود بیرونشان کرد. باشد كه روزي آنها را در دادگاه به پاي ميز محاكمه كشاند.

ارسال به فیس بوک
  Aftabkaran. All rights reserved