صدا ها در هم پيچيده اند. انبوه صدا. صدها صدا. هزاران صدا. صدای صد هزاران. صدای بيشماران.
از هر گوشه صدايی برمی خيزد. هر کس صدايی است.
صدايی Ú©Ù‡ از آبشاران برگرÙته از پاک ترين چشمه ها بر خواسته است.
و در جريان بی انتهای هستی به دريايی بيکران می پيوندد.
آغاز گر که بود؟ آنکه خواند:
" من پيام‌آور٠عشق و عدالتم
که جز آزادی
آواز٠ديگری نياموخته‌ام
و جز آزادی
آواز٠ديگری نخواهم آموخت.
پس از قول٠من بگوييد
به جباران٠اين جهان بگوييد
که از ظلمت٠خويش
Øتی پلاس٠پاره‌ای به گور نخواهيد بÙرد.
به آن‌ها بگوييد
Ú©Ù‡ از گرده‌ی کبود٠تازيانه Ùرو شويد
ورنه عطر٠هوا Øتی
با شما همدلی نخواهد کرد.
هشدارتان می‌دهم:
او که به کشتن٠آزادی بيايد
هرگز
بخشوده نخواهد شد
بزرگ نخواهد شد
وای بر ظلمت‌اÙزای زبون!
هر ناله‌ای که از دست٠بيدادگری برآيد
هزارخانه را به خاکستر خواهد نشاند
هزار دل دانا را به گريه خواهد Ø´Ùست
Ùˆ مرا طاقت٠تلخ‌کامی٠Ùرودستان نيست
من آرامش و اعتماد٠آدمی‌ام
چگونه تØمل کنم Ú©Ù‡ تازيانه جانشين٠ترانه شود!ØŸ
بی‌عاقبت او
Ú©Ù‡ بر پريشانی٠مردمان Øکومت کند
بی‌Ùردا او
که بر درماندگان ستم کند. "
از همان او بود که پرنده بی طاقت عشق به آزادی در قلب های پاک زاده شد.
با نامش دريایی بيکران از ستاره شادان و سرمست بر آسمان سياه سرزمين پاکان،
نويد آمدن مسعود پيام آور عشق و عدالت و آزادی را سرودی سردادند جاودانه.
سرود ستاره گان عاشق را باد به جان های های نسل بيشماران پيوند داد تا طوÙان ها را در مهار آورند.
و اينگونه بود که نسل بيشماران در دژی پايدار پای بر زمين و سر به آسمان دوختند. هر يک کوهی.
زنانی و مردانی شيردل ، آهنين اراده و رويين تن که صدای پيام آور عشق و عدالت و آزادی را به گوش جان شنيدند
Ú©Ù‡ هم او بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ دانست پتياره ای خونخوار به کينه ای کور Ùˆ عÙÙ† آلود Ú©Ù‡ از جان ناپاکش برمی خيزد Ù…ÛŒ رود تا سياهی Ùˆ تيره Ú¯ÛŒ ای جاودان را بر سرزمين پاکان Øاکم گرداند.
اين بود Ú©Ù‡ اشرÙيان همصدا با ستاره گان خروشيدند:
" ما از کمين‌گاه٠اهريمنان خواهيم گذشت
ما ظالمان٠زمين را درهم خواهيم شکست
ما شب و شقاوت را خواهيم زدود
زندگی را ستايش خواهيم کرد
آزادی و عدالت را ستايش خواهيم کرد."
و جهان با انبوه چشم ديد که اين پاکترين دلاوران آزادی ستان در کمينگاه هيچ اهريمنی نخواهند ماند.
از گوشه ای ديگر صدای پتياره گان دد منش برخاسته از عÙÙ† آلوده ترين گنداب های ديرينه تاريخ سرمست از خون ستاره گان پاک نهاد سوار بر گرده مردمان به غارت Ùˆ چپاول دست آزيده،
در هر Ú©ÙˆÛŒ برزن بساط شکنجه Ùˆ کشتار برپا Ùˆ در کاخ های عنکبوتی شان خواب کشتار کبوتران Ùˆ در Ù‚Ùس انداختن آزادی Ù…ÛŒ ديدند.
بی آنکه بدانند که آن که دست ناپاک خويشتن بر چپاول بر دليران ايران گشايد، خواب اش کابوس بی پايان تا دم مرگش خواهد شد.
چرا Ú©Ù‡ مرگ تباهی در خورشيد آگاهی Ùˆ آزادی جلوه ياÙته است Ùˆ روزهای آخرين عمر رژيم منØوس دد منشان Ùˆ تبهکاران به شماره اÙتاده است
دليران ايران را سودايی در سر است و پيمانی در جان که تن و جان اهريمنان جانی را هر آن به لرزه مرگ می ندازد. که خوب می دانند:
" به بد کيش تباهی سزد،
اينان که آرزومندند
تا ارجمندی را
به خواری هوار کنند،
آن پست‌روندگان٠بی‌مقدارند
Ú©Ù‡ به Ú©ÙŠÙر٠مردمان دچارشان می‌بينيد،
می‌آيند آن دلاورانی
Ú©Ù‡ آزادی را از گلو‌گاه٠گÙندگان بگيرند Ùˆ
مردمان را
رهايی دهند.
می‌آيند ...!
اينک مردمان به پا خواسته رو به دژخيمان سÙله به جان Ù…ÛŒ خروشند:
دور شو ای دروغ
ای ددمنش، ای ديو
دست‌های ما Ùراوانند
دل‌های ما Ùراوانند
پس دور شو از شمايل٠من
ای شب‌پَرَست٠پتياره!
که ما از پس٠رنجی عظيم و
Øوصله‌ای عظيم‌تر ... برخواهيم خاست.
صدا ها در هم پيچيده اند. انبوه صدا. صدها صدا. هزاران صدا. صدای صد هزاران. صدای بيشماران.
از پس رنجی عظيم Ùˆ Øوصله ای عظيم تر اينک صدای بيشماران هم آهنگ ندا شده است.
ندای پيروزی، در پی خروش سيل بیکران آزادی.
جهان پژواک خروش مردمانی پاک را به گوش Ù…ÛŒ شنود Ú©Ù‡ در سراسر چهان نام پيام آور عشق Ùˆ عدالت Ùˆ آواز خوان آزادی را همصدا Ùرياد Ù…ÛŒ کنند.
صدايی که از گلوی صدهزاران، بی شماران، در پاريس طنين انداخت و با مردمان آزاده و آزادی خواه ايران زمين
در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ú©ÙˆÚ†Ù‡ همه شهر های ايران Ùˆ جهان سيلی خروشان Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ بزودی با دست های Ùراوان Ùˆ دلهای Ùراوان به هم پيوسته
Ùˆ Øاکميت پليد پست روندگان بی مقدار را به Ú©ÙŠÙر خواهد رساند.
خلقی به پا خواسته به نيکی میدانند:
" می‌آيند آن دلاورانی
Ú©Ù‡ آزادی را از گلو‌گاه٠گÙندگان بگيرند Ùˆ
مردمان را
رهايی دهند.
می‌آيند ...!
طلايه های خورشيد آزادی از پس آتش و خون آشکار می شود.
آری مژده ای قهرمانان ايران زمين، اشرÙيان قهرمان، گردان دلاور ايران Ù…ÛŒ آيند.