آن همه ناز و تَنعّم که خزان می فرمود… – علي فرهنگ

پرچم ايرانیکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
(حافظ)
(1) پس از انتشار مقاله “آن آتشی که در دل ما شعله می کشد …”(1)، “ایران دیدبان”ی ها که خود را ملزم به پاسخگویی به “یک شخص با فرهنگ” می بینند با توجه به اینکه بر طبق روال معمول “کشف” می کنند که “یارو نه سر پیاز و نه ته پیاز و حسابی از مرحله پرته”، مجدداً به صحنه می آیند تا “ناداشته”های خود را به نمایش بگذارند.(2)
“ایران دیدبان” که آشکارا عدم توانایی خود را در عرصه تئوریک به اثبات رسانده است با یک عقب نشینی مفتضحانه، آنچه در مقاله “چند کلمه در باب نفرت عمومی مردم از مجاهدین”(3) خورده بود را بالا می آورد تا به این طریق ریش و ریشه “ولایت مطلقه فقیه” را عجالتاً با یک رنگ خاص “حنا” ببندد. غافل از آنکه آنچه می زند “حنا” نیست، گُ… است.
“ایران دیدبان” که هیچ گاه توانایی پاسخگویی به یک “مقاله” را نداشته و ندارد و همیشه جزء “کوچک”ی از یک “متن” را به عاریت گرفته و همچون “سگ” که به تکه استخوان خود، چنگ و دندان نشان می دهد، این بار نیز با همان شیوه سابق “گاف” می دهد و بدون عنایت به مفهوم “دولت قدرتمند” در ایدئولوژی فاشیسم و رابطه ارگانیک آن با “فقط یک حزب – حزب فاشیست- انحصار قدرت را داشته باشد.”، “خندارترین جک سال 1389” را ابداع می کند!!!
برای “ایران دیدبان”ی ها که به موجب “طعم تئوریک”، افسار پاره می کنند و “جفتک” می پراکنند البته نه مفهوم “دولت قدرتمند” در ایدئولوژی فاشیسم و نه رابطه ارگانیک آن با “فقط یک حزب – حزب فاشیست- انحصار قدرت را داشته باشد” اهمیت دارد. آنچه مهم است گریز از “طعم تئوریک” و پراکندن “جفتک” است و بس!
(2) در رابطه با “فرهنگ” نیز به “ایران دیدبان” توصیه می کنیم که یکبار دیگر به فیلم بازجویی همسر “سعید امامی” مراجعه نماید. یادآوری فرهنگِ “اسدالله لاجوردی” معدوم و “حاج داوود رحمانی” منفور نیر خالی از لطف نیست!!!

(3) در رابطه با “منصب تشکیلاتی” علی فرهنگ و اینکه از “لایه زیرین است یا از بالایی ها”؟! می توان آشکارا “کلافه گی” مزدوران را مشاهده نمود. به راستی “ایران دیدبان” چه نیازی دارد که “علی فرهنگ” را به “لایه زیرین” و یا “بالایی ها” منصوب نماید؟!
جالب آنجا است که “علی فرهنگ” در مقاله “مه فشاند نور و سگ عوعو کند”(4) خطاب به “موجود نامرئی” که عجالتاً در “غیبت صغری” به سر می برد نوشته بود: “موجود نامرئی یکبار “علی فرهنگ” را مورد لطف خود قرار داد!!! و او را به سِمت “عضو ارشد سازمان مجاهدین” منصوب نمود. بار دیگر نیز به او تبریک گفت “که در مقایسه با آقای امیر ارجمند، حداقل از صراحت بیان برخوردار هستند”، آیا او می تواند یکبار دیگر “علی فرهنگ” را مورد لطف قرار دهد و برای او و همسرش بلیط تهران- پاریس تهیه نماید؟! “علی فرهنگ” نیز متعهد می شود به محض خروج از آسمان ایران نام اصلی، عکس، تاریخ تولد، شماره شناسنامه، کد ملی، شغل و محل کار خود را در ایران در اختیار رسانه های جمعی قرار دهد “تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.”
“موجود نامرئی” اگر مسیر پاریس- اورسورواز را نیز به نگارنده نشان دهد تا پایان عمر مدیون او خواهیم بود!!!”
با توجه به مطالب فوق، “ایران دیدبان”ی ها چه اصراری دارند که به “منصب تشکیلاتی” علی فرهنگ بپردازد؟! آیا اعتراف آشکار وزارت بدنام اطلاعات به اینکه “علی فرهنگ” هیچ گونه رابطه تشکیلاتی با “مجاهدین خلق” ندارد و رابطه فی ما بین صرفاً در چارچوب مقوله “اتحاد” و در درون جبهه خلق (= انقلاب) قرار دارد، مصداق “تُف سر بالا” و “پنبه شدن تمام رشته های تنیده شده” است؟!
“منصب تشکیلاتی” اما به خیال واهی “ایران دیدبان” به این دلیل مهم نیست که “… برایش خیلی مهم بود که معلوم نشود که لایه زیرین است یا از بالایی ها…” بلکه از این جهت مهم بود و هست که “ریاکاری”، “دروغ پردازی” و مهم تر از آن احساس عمیق “ناامنی” پایوران ارباب جهل و جنون و جنایت را آشکار می سازد.
آیا کسانی که با “ریاکاری”، با “دروغ پردازی” و مهم تر از آن با احساس عمیق “ناامنی” در مواجهه با “یک شخص با فرهنگ” این چنین، “بدون دنده و ترمز” و بدون “ارائه اسناد متقن و مبرهن” موضع می گیرند، آنچه بر علیه “مجاهدین خلق” می گویند از “صحت و سقم” برخوردار است؟!
می خواهیم با ارائه “اسناد متقن و مبرهن” بگوییم که “ایران دیدبان”ی ها “ریاکار” هستند، “دروغ پرداز هستند”، و مهم تر از آن با احساس عمیق “ناامنی” در “انتظار” مرگِ “محتوم” دست و پا می زنند و پارس می کنند. “منصب تشکیلاتی” از این لحاظ مهم بوده و هست.
(4) در مقاله “آن آتشی که در درون ما شعله می کشد …” از “ایران دیدبان”ی ها خواستیم که اتهامات خود را با ارائه “اسناد متقن و مبرهن” اثبات نمایند. در پاسخ اما با “خفقان” مزدوران مواجه شدیم.
به راستی چرا “ایران دیدبان”، هیزم هایِ تنورِ جنگ روانی خود بر علیه “مجاهدین خلق” را ” یکبار برای همیشه و صریح و شفاف” ارائه نمی کند؟!
در مقاله پیشین نوشته بودیم که “آیا “ایران دیدبان”ی ها حاضر هستند اسناد خود را در اختیار یک دادگاه بین المللی قرار دهند تا به منظور صحت و سقم ادعاهای آنها اقدام شود؟ اگر چنین اسنادی در اختیار است چرا تا به امروز و به جهت تنویر افکار عمومی ایران و جهان نسبت به انتشار علنی آنها اقدام نشده است؟…..”
پاسخ “ایران دیدبان”ی ها اما چیزی جزء “سرافکندگی” که نشاندهنده “دست خالی” و صد البته “آلوده” آن ها است، نمی توانست باشد.
“علی فرهنگ” اما از “خفقان”، “سرافکندگی”، “دست خالی” و صد البته “آلوده” مزدوران پاسخ خود را دریافت نمود.

…..

آن همه ناز و تَنعّم که خزان می فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کُلَه گوشه ی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بُد معتکف پرده ی غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
…..
(حافظ)

پی نوشت:
(1) http://aftabkaran.com/pdf/IrandidbanVaAliFarhang.pdf
(2) http://irandidban.com/fa/ViewPoint-201389/16392
(3) http://www.irandidban.com/fa/viewpoint-16379
(4) http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=1503

Alii_farhang@yahoo.com
27/اسفند/1389