آتشفشان خروشان خشم خلق: افسانه اسکویی

در باور نا با ور ناظران شهر
پس لرزه های زاده فقرو فساد هم

فصل نهيب وحشت وخوف وخطر را
در سرزمین مادری فریا د می زند
—————–
سیل فغان مادران، رنج اسیران، یک جا به آتش می کشد
مًلک شه و ”بیت امام” را

آتشفشانِ خروشانِ خشمِ خلق
أصل فقیهت سوزد وخاکسترت را
————————————
با ”بی شرف! بی شرف!” کودک بلوچ
زهر ”سلام به پایان ” ریزد ت به حلق

—————————-
فصل تباهى وسیاهی است ظالمان!
سرب مذاب است و، چوب دار حق تان!

غارتگرانِ خاکِ وطن! دین فروشان!
پا به فرارگذارید! جهنم جای تان !
—————————-
فصلِ انتقامِ خلقِ دل شکسته است
هرچند همه، نباشند ونبینندت زوال

”زنهار! ‘‘، گفتندت اسیران بی گناه
”محکومتان کند خلق، روزی دراین سرا!”

—————————-
آن دم که چون گراز، نعره می زدی
یادت نبود که طعمه شیر می شوی؟

آن دم که آتش به سینه کولبر زدی،
یادت نبود گرفتار حریق خلق می شوی؟

—————————

گیرم فریفتی خلق به فریبت
با دست انتقام طبیعت چه می کنی؟

—————————
بغض خلق است وآه وخشمِ سالیان
مشت گره شده و، عصيان توده ها

از صدر به ذیِل می کِشد ت، قتل عام خلق
کارزار دادخواهی شصت وهفت
——————————–

أشرف، یک ودو وسه ندارد!
هر خانه و کوی وبرزن، هزار أشرف

——————————-
زنهار! که فرمانِ فرمانده مسعود
آتش، جواب آتش است، این بار

زنهار! ز کانون شورشی، زنهار!
زنهار! ز ارتش آزادی، زنهار!

————

دوره، دوران آماده باش است
سيمرغ در کمین دشمن ایران است.

افسانه اسکویی ۱۵ نوامبر ۲۰۱۸