در هوای دیار (9):بهزاد بهره بر

behzad

در هر شب ِ تار ماه ِ خُتن می خواهم
در روز ولی پرتو ِخورشید به تن می خواهم
گر چرخ ِ فلک ابر ِ سیه به آسمانم بدمد
رعدی شوم وچرخ به فرمانِ وطن می خواهم .

*****************
آزاد چو پروانه ، بباید زیستن
آگاه و خردگرا ، بباید زیستن
در اوج ِ رفاه در قفس ، زیستن نیست
در فقر اگرم ، رها بباید زیستن .

*****************
امروز که در قید ِ حیاتیم من وتو
فردا چه دانیم که بمانیم من و تو
پس به که در این دم بباشیم آزاد
ورنه ز حیات هیچ ندانیم من و تو .

*****************
ای خطهَ آرش وسیاوش ، تویی خانه َ من
از باده َعشقت ، لبالب شده ِ پیمانه َ من
جنت اگرم ، در طبق ِ تاخت فراهم آید
تعویض نکنم با وجبی زخاک ِکاشانهَ من .

بهزاد بهره بر