قیام آبان 98 و دفن شبه استراتژی های رفرمیستی: نعمت فیروزی

“«قهر»، نه طوفانی است واهی، نه رستاخیز غرایز وحشی و نه حتّی نتیجه کینه توزی است بلکه خود انسان است در حال از نو ساختن خود، …….مسئله ای که مطرح است این است که به این قهر که از تمام وجنات ستمدیده می بارد جهتی درست بخشیده شود. گسترش قهر در میان خلق ستم دیده متناسب با خشونتی است که رژیم ستمگر علیه او به کار می برد.” (نقل از ژان پل سارتر در مقدمه«کتاب دوزخیان روی زمین» اثر فرانتس فانون (1)
ازنیمه دوم قرن هجدهم با طلوع انقلاب های آمریکا و فرانسه ؛ تغییرات سیاسی اجتماعی اساسی در اروپا و آمریکا به وقوع پیوست. در انقلاب فرانسه استبداد و دیکتاتوری واژگون و واژه «آزادی» متولد شد. قریب یک صد وپنجاه سال پس از انقلاب فرانسه و پس از دو جنگ جهانی سرانجام مفهوم و منشور «حقوق بشر» تولد یافت. در این منشور برآمده از خون 60 میلیون قربانی, مقاومت ملت ها برای کسب حقوق و آزادی با توسل به« قهر» برسمیت شناخته شد. پس از آن آزادی ودموکراسی بسیاری از سرزمین ها را تسخیر کرده ودربسیاری از سرزمین های دیگر از جمله ایران زمین ما نبرد آزادی وحقوق بشرهمچنان ادامه دارد ودر حال پیشروی است. این نبرد از مراحل بسیاری گذشته تا به نقطه عطف قیام آبان 98 رسید .

ازعدم حشونت تا بی هزینگی

قیام قهرمانانه آبان ماه علاوه بر اینکه بنیاد های حاکمیت پوسیده ولایت فقیه را به لرزه درآورد,از دل خود حقیقت و گوهر گرانبهایی را به ظهور رساند وباعث شوک در محافل سیاسی داخلی و بین المللی شد. از همین رو مدتی است مباحث و تحلیل بسیاری پیرامون ماهیت, انگیزه ومهمتر از آن قهر مردمی در قیام , در رسانه های مختلف مطرح شده است . اظهار نظر محافل مختلف پیرامون آن را با توجه به دور و نزدیک بودن به دو قطب مقابل هم در جامعه ایران یعنی مردم و حاکمیت ولایت فقیه میتوان دسته بندی کرد.
«خشونت» که در مفهوم ضدبشری آن با صفت «وحشی» قرین است تنها ابزار رژیم آخوندی بوده است که از آغاز حاکمیت ننگین خود برای همه مشکلات و معضلات سیاسی واقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه در منتهای قساوت وافسار گسیخته بکار برده است . چهار دهه است که ستمگران حاکم بر میهن اسیر هر آنچه از انواع ستم و سرکوب و جنایت بوده است را به خشن ترین صورت ممکن بر مردم ایران و مقاومت سازمان یافته اش اعمال کرده ومی کند. وقهر فرزندان ایران زمین, متناسب با خشونت افسار گسیخته ی گزمه های رژیم, بوده که آن را چاره کار یافته و جانفشان و خونفشان به میدان نبرد با این نظام وحشی شتافتند. آنچه از جانب مردم و مقاومت سرفرازش بکار برده شده چیزی جز دفاع مشروع نبوده است. این نبرد درطی 4 دهه, فراز و فرود بسیاری داشته و از تنگه ها و راههای صعب العبوری گذشته است. درآغاز حاکمیت ملاها , در میدان و صحنه مبارزه , جریانات و نحله های فکری مختلف وجود داشتند , اما در زمانی بسیار کوتاه یکی پس از دیگری با توجیه های مختلف از میدان مبارزه گریختند. بخشی دستان خود را بالا برده و تسلیم آخوندهای ستمگر حاکم شدند. بخشی دیگر به خارجه گریخته تا از خشونت ملایان ستمگر جان به در ببرند و چنین وانمود میکردند که راه مبارزه در تبعید را پیش میگیرند, اما از عجایب روزگار آنکه به جای مبارزه حداقلی از راه دور با رژیم! به سمت فرزندان پاک با خته ابران زمین نشانه رفتند و بزعم دعاوی قبلی خود, یار خارجه نشین ملاها شدند و سیاست سرکوب و کشتار مجاهدین توسط ملاها را توجیه کرده و با چشم بستن بر حشونت وحشی و قساوت جنون آمیز ملاها , با «خشونت طلب» وانمود کردن مجاهدین و مبارزین فداکار, آنها را شناخته و به آخوندها مدد می رسانند. همه این جریان ها و شبه جریان ها از منتهی الیه چپ نما تا منتهی الیه راست و سلطنت دریک نقطه مشترک اند و آن فراخوان جامعه ایران به « عدم خشونت» وترساندن از «قهر و دفاع مشروع» تحت عنوان «سوریزه شدن ایران » است.
از سلطنت طلبان و بچه شاه می گذریم, زیرا این بحث در اندازه و قد و قواره آنها نیست .آنها عدم خشونت را برای مردم توصیه می کنند و تا آنجا که به خودشان در زمان سلطنت پدر و پدر بزرگش بر میگردد خشونت وحشیانه را برای ارگانهای سرکوبشان مثل ساواک و ارتش و…..همچون سلطنت که ودیعه الهی! بود, حق طبیعی خود در مقابل «خرابکاران» و «متجاسرین»میدانستند. و از هیچ خشونت و جنایتی در حق آزادیخواهان این مرز و بوم در طول حکومت 50 ساله خود فروگزار نکردند. اما برای آن دسته که روزی درصف مبارزه علیه دیکتاتوری بودند, با افسوس و کمک گرفتن از بحث «شرط و مبنا»می توان گفت: طولانی شدن مبارزه, جا خوش کردن و ریشه دواندن درسواحل مدیترانه و اروپا و آمریکا , و سرانجام استحاله شدن و نم کشیدن از فرهنگ بورژوازی, به عنوان شرط عمل کرد. اما در ریشه و مبنا بی مایگی مبارزاتی و نگرش کاسبکارانه و منفعت طلبانه آنان به مبارزه را باید دید .و بدیهی است که شرط و مبنا روی هم تاثیر می گذارد. ضمن اینکه پروسه ایی بود که منجربه تقسیم سلولی «میتوزی و میوزی» آنها شد والبته مجازات اتودینامیک پشت به اصولشان بود. چنین زمینه ایی سبب شد که همه قریب به اتفاق این جریانات به درجه اجتهاد! در زمینه مبارزه «عدم خشونت» نایل بیایند! که صد البته از نظر سیاسی و درعمل چیزی جز طولانی تر کردن عمر این رژیم, نتیجه ایی به بار نیاورد. هر آن کس که صداقت در مبارزه دارد و الفبای سیاسی را بداند , در می یابد که در مواجهه با نظام آخوندی با بکارگیری این میزان از جنایت و خشونت و بخصوص تربیت خیل عناصر دژخیم و شکنجه گر,حرف از مبارزه مدنی و عدم خشونت یک شوخی و بازی سیاسی بیش نیست. و هدفش نه کسب آزادی و حقوق مردم ,بلکه توجیه انفعال و بی مایگی مبارزاتی و نیز دریوزگی حیات خفیفه از آخوندها در مینیمم است . زیرا بوضوح خشونت وحشی فراگیر رژیم را میتوان علیه بسیاری از دگر اندیشانی دید که جز دگر اندیشی حتی مبارزه مدنی به مفهوم دقیق کلمه هم نداشته اند. ترورها و کشتار و قتل های زنجیره ایی سالهای دهه 70 گواه این حقیقت است .
در سالهای دهه 80 بخش اصلاح طلب قلابی رژیم سوار بر موج گفتمان عدم خشونت آن را به بی هزینگی تنزل داد . از بازی با کلمات که بگذریم ,این گفتمان چیزی جز همان مفت خوری به زبان عامیانه نیست . وبراستی آیا با مفت خوری می توان جنبش اجتماعی, آن هم دریک نظام مذهبی با مشخصه فاشیستی ولایت مطلقه فقیه بر پا و به ثمر رساند ؟ تغییر در جامعه حتی در جوامع دمکراتیک که سازو کار و اسباب آن در قانون پیش بینی شده است از پیچیده ترین و پر قیمت ترین پروژه های بشر در طول تاریخ و همین تاریخ معاصر بوده است. چه برسد به نظام ضد بشری ولایت مطلقه فقیه که بنا به ماهیتش هرگونه تغییر را در قانون اساسی اش آب بندی کرده است. این گفتمان در حقیقت ماموریتی از جانب بخشی از رژیم برای حفظ و طولانی تر کردن عمر تمامیت رژیم بود. و سبب شد قیام با شکوه مردم را در سال88 به محاق ببرد و آرمان تغییر مردم ایران یعنی سرنگونی را چند سال به تعویق بیاندازد . ترمیم آثار آسیب گفتمان عدم خشونت از پیکره جنبش اجتماعی ملت ایران قیمت سنگینی ازملت ایران و از ملت های منطقه گرفت که جای بحث دیگری دارد .

اعتراف دشمن
قیام آبانماه مردم ایران اثبات این حقیقت است که در مقابله با رژیم فاشیسم دینی ولایت مطلقه فقیه فقط آتش جواب آتش است و این همان گوهر استراتژیک است که در سرآعاز نبرد سازمان یافته در 30 خرداد سال 60 مجاهدین بر ان چنگ زدند و البته قیمت سنگینی نیز بابت آن پرداختند. قیام آبان به خوبی نشان داد که راه حل های باسمه ایی و رفرمیستی مانند مبارزه مدنی و عدم خشونت نه تنها چاره کار نیست که اجازه دادن به رژیم برای ادامه بازی و مانور فریبکارانه با بخشی از حاکمیت خود به نام اصلاح و جامعه مدنی برای طولانی تر کردن عمر خود است . این همان حقیقتی است که از میان شعلههای فروزان قیام آبان چنان عیان شده که حتی دشمن ضدبشری نیز یارای انکار آن را ندارد.
دبیر شورای عالی امنیت رژیم، پاسدار علی شمخانی، در روز ۲۷آبان گفت: «۳۴نفر از مجاهدین تاکنون دستگیر شدهاند… و یک شبکه وسیعی از کانالهایی که نه بهاسم مجاهدین بلکه با خط و مشی مجاهدین عمل میکردند نیز شناسایی شدند. این سخن شمخانی، اذعان بهحقیقتی است که بارزترین ویژگی قیام آبان است.
همه کسانیکه بعد از قیام آبان تحت عنوان تحلیل گر وفعال سیاسی و چه و چه همچنان بر ادامه مبارزه مدنی با این جنایت کاران پای می فشارند و خشونت هر دو طرف را محکوم و تقسیم تقصیر می کنند برای مردم ایران روشن است که در کنار شکنجه گران و جلادان رژیم ایستاده اند و دارند تفنگ قاتلان و جنایتکاران فرندان ایران زمین را مهمات گزاری می کنند. تنها زمانی میتوان متوقع بود که قیام آفرینان خویشتنداری کنند که ملاها و پاسداران شان سلاح را به زمین بگذارند و خود به صف مردم بپیوندند که البته دیگر آن روز چیزی به نام نظام ولایت وجود نخواهد داشت .
ویژکی های چهارگانه :آموزش دوساله , گستردگی , خصلت تهاجمی, سازماندهی و تشکل یافتگی قیام, که مقامات رژیم برآن انگشت گذاشته اند, حکایت از چیزی جز پختگی وبلوغ و هدایت شدگی ندارد حتی اگر رهبری آن در کف خیابان ناشناس و بی نام و نشان باشد. وشکی نیست که دینامیسم ادامه دار بودنش راهم از همین چهار ویژگی میگیرد . دشمن به رسم و محتوای و همه نشانی های آن اشاره می کند اما بشدت از بردن نامش ترس و لرز دارد. براستی جز رشادت «کانون های شورش» چیز دیگری رامی توان تصورکرد؟
همه دیکتاتورها در پایان راه جز فشردن ماشه رگبار و قتل عام, راه دیگری پیش پای خود نمی بینند. ولی فقیه ارتجاع که نتیجه فشردن ماشه را بلافصل و به عیان دیده است, برای فرار از عواقب آن میکوشد با فریب کاری نمایش«کشته سازی» توسط دشمن را بازی کند. اما همه مردم ایران با این فریبکاری یزیدی«خود میکشی و خود تعزیه می داری» آشنا هستند و برای نشان دادن ضرب شست اراده سترک خود در مراحل بعدی قیام لحظه شماری می کند .
این قیامی است تا پیروزی .
نعمت فیروزی
دیماه98
15 دسامبر 2019
1) فرانتس فانون (فرانسوی: Ibrahim Frantz Fanon زاده ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۵ – درگذشته ۶ دسامبر ۱۹۶۱) یک نویسندهٔ فرانسوی زبان اهل مارتینیک، و یک مقالهنویس، روانپزشک و انقلابی بود. همچنین او را به اسم ابراهیم فرانتس فانون می شناسند. او به انقلابیون الجزایر پیوست و علیه استعمار فرانسه جنگید و در طی ماموریتی مجروح شد و از عوارض این جراحت به سرطان مبتلا شد و در36 سالکی درگذشت .