دکتر رضا پرچی زاده: چرا سلطنت‌طلبان به دموکراسی‌خواهان اَنگ «کمونیسم» می‌زنند؟

از زمانی که کارزار رسانه‌ای سلطنت‌طلبان برای غلبه بر «آپوزیسیون» جمهوری اسلامی و سوار شدن بر انقلاب مردم ایران آغاز شده است، یکی از تاکتیک‌هایی که برای از میدان به در کردن دموکراسی‌خواهان به کار گرفته‌اند این است که به آنها انگ «کمونیست» بودن می‌زنند.

از آنجایی که کمونیسم به دلایل تاریخی و معاصر که در این وجیزه نمی‌گنجد در ایران جایگاه چشمگیری ندارد، و اگر هم از تتمه کمونیست‌های دوران جنگ سرد هنوز چیزی در سپهر سیاسی ایران باقی مانده باشد، امروزه کاملا بی‌اعتبار و حاشیه‌نشین شده‌اند، بسیاری از دموکراسی‌خواهان این اتهامات واهی سلطنت‌طلبان را وقعی که نمی‌نهند هیچ، بعضا آنها را دستمایه خنده و تفریح قرار می‌دهند.

آنچه از نظر چنین دموکراسی‌خواهانی پنهان مانده این است که اتهامات سلطنت‌طلبان را باید در بافتار بین‌المللی و با نظر به جدی شدن مجدد تهدید جبهه کمونیسم جهانی علیه دنیای سرمایه‌داری و به ویژه آمریکا و متحدانش در سرتاسر جهان مشاهده کرد. در آن صورت این اتهامات معنای پراگماتیک پیدا می‌کند و اتفاقا خیلی هم جدی می‌شود. در مقاله پیش رو قصد دارم به بررسی این موضوع بپردازم.کمونیست خواندن هرآنکه سلطنت‌طلب نیست، یک «کارزار لجن‌پراکنی» (smear campaign) سیستماتیک است که استراتژیست‌های «صادراتی» جریان سلطنت‌طلب، که درس خود را تحت هدایت دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی آموخته‌ و بعدا آن را با نفوذ در احزاب و اندیشکده‌های سوپردست‌راستی اروپایی و آمریکایی تکمیل کرده‌اند، علیه دموکراسی‌خواهان ایرانی به راه انداخته‌اند.

مهمترین هدف این کارزار گسترده، که مشخصا پول کلانی هم خرج آن شده و رانت رسانه‌ای انحصاری به آن اختصاص یافته، برجسته کردن جریان سلطنت‌طلب با سرمایه‌گذاری روی «اتحاد ضدکمونیستی» ایران و آمریکا تحت حکومت محمدرضاشاه پهلوی در دوران جنگ سرد، به قصد جلب پشتیبانی واشینگتن از تلاش‌های این جریان برای کسب قدرت در ایران و سلب حمایت آمریکا از دموکراسی‌خواهان ایرانی تحت عنوان «کمونیست» و «ضدآمریکایی» است.

معترضه بگویم که آن دو لقلقه زبان دیگر سلطنت‌طلبان، یعنی «ارتجاع سرخ و سیاه» و «پنجاه‌وهفتی»، که مدام آنها را بدون تمیز دادن به هرآنکه حاضر نیست زیر بار گفتمان پهلویستی برود می‌چسبانند، ناظر بر همین منطق است، که یعنی دموکراسی‌خواهان تخمه ترکه همان «کمونیست»هایی هستند که علیه شاه – و به تلویح آمریکا – انقلاب کردند، و بنابراین واشینگتن به هیچ وجه نباید از آنها حمایتی به عمل آورد، و به عوض باید جریان سلطنت‌طلب را ساپورت و پروموت کند.

استراتژیست‌های سلطنت‌طلب به منظور لجن‌پراکنی علیه دموکراسی‌خواهان روی کمونیسم‌هراسی دیرینه در آمریکا حساب باز کرده‌اند. ایالات متحده به عنوان بزرگترین و مهمترین کشور سرمایه‌داری در دوران مدرن همیشه هدف کمونیسم بوده است. از اواخر قرن نوزدهم تا زمان فروپاشی شوروی سابق، کمونیسم برای آمریکا بزرگترین دغدغه امنیت ملی و سیاست خارجی بود، چرا که جبهه کمونیستی بین‌الملل قصد انحلال دموکراسی لیبرال و استقرار کمونیسم در آمریکا را داشت.

با آغاز جنگ سرد در پایان جنگ جهانی دوم، که جبهه فاشیسم بین‌الملل را منهدم کرد و دو جبهه کمونیسم بین‌الملل و کاپیتالیسم بین‌الملل را سرانجام رو در روی یکدیگر قرار داد، کمونیسم‌هراسی چنان در آمریکا شدت گرفت که منجر به قانونگذاری ضدکمونیستی شد. دوایت آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت در سال 1954 «قانون کنترل کمونیسم» را امضا کرد که حزب کمونیست آمریکا را غیرقانونی و عضویت یا حمایت از احزاب یا سازمان‌های شبه‌کمونیستی را جرم‌انگاری کرد.

قانون کنترل کمونیسم در همان زمان وضع شدنش حرف و حدیث‌های بسیاری برانگیخت و مورد انتقاد افراد و جریانات قدرتمندی قرار گرفت. مهمترین این افراد جی. ادگار هوور، رئیس پلیس فدرال ایالات متحده «اف‌بی‌آی» بود، که معتقد بود این قانون با زیر زمین راندن حزب کمونیست، که اعضای آن را مجبور می‌کرد به فعالیت‌های مخفیانه روی بیاورند، کار دستگاه امنیتی آمریکا را دشوار کرده است. علاوه بر این، بسیاری افراد مشهور شامل نویسندگان و هنرمندان به نادرست هدف این قانون، که چارچوب آن به دقت تعریف نشده بود، قرار گرفتند و آسیب دیدند.

این وضعیت با شدت و ضعف تا پایان جنگ سرد برقرار بود، و تنها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک کمونیستی در شرق اروپا، کمونیست‌هراسی در آمریکا از شدت و حدت افتاد. با این حال، از آنجایی که قانون کنترل کمونیسم مصوبه 1954 هیچ‌گاه رسما ملغی نشد، کمونیسم حداقل روی کاغذ کماکان در آمریکا غیرقانونی است. علاوه بر این، در سالیان اخیر که تهدید کمونیسم بین‌الملل به رهبری جمهوری خلق چین و بازیگری ونزوئلا و کوبا بغل گوش آمریکا دومرتبه بالا گرفته، حساسیت‌ها در آمریکا روی کمونیسم بیشتر شده است.

مثلا اداره مهاجرت ایالات متحده در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ از سیاستی پرده‌برداری کرد که بر اساس آن مهاجرانی که عضو یا وابسته احزاب کمونیستی هستند، از دریافت اقامت دائم یا شهروندی آمریکا منع می‌شوند. این سیاست ریشه در قانونگذاری‌های پیشین در قرن بیستم دارد که پیشتر شرح‌ برخی‌شان رفت، و کمونیسم را تهدید امنیتی برای ایالات متحده قلمداد کرده و برای اعضا و وابستگان سازمان‌های کمونیستی محدودیت‌های زیادی قائل می‌شود.

با نظر به این پیشینه، استراتژیست‌های سلطنت‌طلب آگاهانه به دموکراسی‌خواهان انگ کمونیست بودن می‌زنند. در این راهبرد تخریبی البته می‌توان رد پای دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را نیز مشاهده کرد، که مدام دنبال فتنه‌انگیزی و اختلاف‌افکنی میان مخالفان خود است، و خوش ندارد آپوزیسیون آبرومند و هماهنگی شکل بگیرد تا از پشتیبانی بین‌المللی برای جایگزینی نظام حاضر بهره‌مند شود. روی دیگر این قضیه حملات خشونت‌آمیز سلطنت‌طلبان فاشیست‌مسلک به تظاهرات‌های ضدرژیم در خارج از کشور است، که همسویی مسئله‌دار جریان سلطنت‌طلب با دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر آشکار می‌کند.

در واکنش به این لجن‌پراکنی‌ها و خرابکاری‌های همسو با رژیم، لازم است دموکراسی‌خواهان فعالانه با سلطنت‌طلبان مقابله کنند تا اجازه انحصار پشتیبانی آمریکا و متحدانش در اروپا و خاورمیانه و دیگر نقاط جهان را به پهلوی‌طلبان ندهند. در جایی که در آینده ایران آزادی احزاب باید امری تضمین‌شده باشد، و هر جریان فکری و سیاسی که می‌تواند خود را با اصول دموکراتیک هماهنگ کند، باید بتواند در فرایند سیاسی مشارکت کند، لازم است دموکراسی‌خواهان پیغام روشنی به آمریکا و همسایگان ایران بفرستند مبنی بر اینکه قصد پی‌گیری رویکرد دشمنانهٔ رژیم اسلامگرا با آنها را ندارند، بلکه به دنبال آشتی و دوستی هستند.

از سوی دیگر، سیاستگذاران آمریکایی و اروپایی و اسرائیلی و عربی نباید با طناب پوسیده سلطنت‌طلبان توی چاه بروند، چرا که دغدغه حقیقی آنها نه حفظ منافع آمریکا و متحدان آن، که کسب مجدد قدرت «به هر وسیله‌ای» در ایران است. شرکای سیاسی این جماعت، یعنی استمرارطلبان صادراتی و «بدنه سپاه و بسیج»، که سلطنت‌طلبان می‌خواهند با تکیه بر آنها قدرت را بالا بکشند، جماعتی ضدآمریکایی و ضدعرب و ضدیهود هستند. این‌ها اگر کماکان در حکومت و دستگاه امنیتی بمانند، موقعیت ایران از لحاظ جهت‌گیری بین‌المللی تغییر چندانی نخواهد کرد، چنانکه موقعیت روسیه هم پس از فروپاشی بلوک کمونیستی هیچ تغییری نکرد، و در بلندمدت حتی به تخاصم بیشتر با آمریکا و متحدانش در جهان کشید.

ختم کلام اینکه حفظ ایران در حوزه نفوذ آمریکا/غرب با توسل به دیکتاتوری پهلوی به جای توسعه دموکراسی همان خطای مهلکی بود که در درجه اول ایران را به دامن اسلامگرایان و «کمونیست‌ها» انداخت، و بدین ترتیب تکرار آن مکرر کردن خطاست. نفع بلندمدت آمریکا و متحدان آن در این است که ایران به یک دموکراسی تبدیل شود که در نهاد باورمندِ بنیادهای تمدنی غرب است و خود را صادقانه – و نه از سر سودجویی سیاسی و اقتصادی – دوست آمریکا و اروپا و همسایگان می‌داند. انقلاب جاری مردم ایران و خواسته‌های مترقی آنها در باب احقاق حقوق زنان و اتنیک‌ها و تمام مردمان کشور فارغ از جنسیت و زبان و قومیت و مذهب نشان می‌دهد که اکنون بهترین زمان برای تحقق رویای دموکراسی در ایران است.