دست: فریدون مشیری

از دل و دیده، گرامی تر هم
آیا هست؟

  • دست ،
    آری، ز دل و دیده گرامی تر:
    دست!
    زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان
    بی گمان دست گران قدرتر است.

هرچه حاصل کنی از دنیا،
دستاور دست!
هرچه اسباب جهان باشد،
در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!

شرف دست
همین بس که نوشتن با اوست!
خوش ترین مایه دلبستگی من با اوست.
 
در فرو بسته ترین دشواری،
در گران بارترین  نومیدی، 
بارها بر سر خود،
بانگ زدم :
هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!

بیستون را یاد آر،
دست هایت را بسپار به کار،
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار!
وه ، چه نیروی شگفت انگیزی ست،
دست هایی که به هم پیوسته ست!

دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان!
دست در دست کسی
یعنی: پیمان دو عشق!

دست، گنجینه ی مهر و هنر است:
خواه بر پرده ی ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه بر چهره ی نقش،
خواه بر دنده ی چرخ،
خواه بر دسته ی داس،
خواه در ساختن فردایی!

آنچه آتش به دلم می زند،
اینک، هر دم
سرنوشت بشر است

بار این درد و دریغ است که ما،
دست هامان ،
نرسیده ست به هم!