ظهور پهلوی ها در عرصه سیاست ایران : نادر گرامیان..

درد را از هر طرف بنویسی درد است ..

وقتی رضا خان میر پنج در سوم اسفند ۱۲۹۹ از دروازه قزوین وارد تهران شد قشون خود را به باغشاه که قصر قدیمی متروکه مظفرالدین شاه بود برد
به او گفتند تهران را فتح کرده ای چرا به کاخ گلستان نمیروید
رضا خان گفت من کشورم را فتح نکرده ام
آمده ام به این خراب شده سر و سامان بدهم
از سید ضیا طباطبایی پرسید چه چیز این مردم از واجبات است ؟
سید ضیا گفت قربان امنیت و نان دوسال قحطی بوده مردم خانه های یکدیگر را غارت  میکنند هر کسی آرد نان داشته باشه سر میبرند آردش را میبرند
این مردم گرسنه اند .‌‌..
رضا خان گفت من با  دو هزار سوار آمده ام
نگران نباشید امنیت پایتخت و سپس  شهر ها با من از سیلو به نانوا ها آرد بدهید و بگوئید نانوا ها نان را با میخی بر چوب کنند و بر سر دکان خود نان را آویزان کنند هرکسی مال مردم را غارت کرد شکمش را در جلوی همان نانوایی پاره میکنم ..
( هنوز در تمام نانوایی ها ایران نانوایی ها نان را در جلوی مغازه خود با میخ  بر چوب میکنند)
مردم گفتند وقتی این دیکتاتور برای نانی شکم  پاره کند برای گوشت و مرغ کجای مان را پاره میکند
شهر ها آرام شد امنیت برقرار شد …
۵۷ سال گذشت ارزومان ار آلمان دستگاه کالباس درست کنی کارد کرد اوانس تو خیابان لاله زار نون بور کی درست می کرد..
  پطروس در خیابان شاه آباد نون باگت میزد ..
برای ساندویچ های خوشمزه پاساژ پلاسکو و ساندویچ  فروشی  یکتا و آندره …
دیگه کسی برای نانی سر نمیبرید..
دختر و پسر دیگه خونه نهار  نمی خوردیم..
بادوستانمام  ساندویچ می خوردیم..
داشتیم کم کم انقلاب می کردیم …
دوستی داشتم بنام واهیک…
  با برادرش ورژ اغذیه فروشی آلونک را در خیابان صبا داشتند ..
سیراب شیردان آلونک  با عرق بالزامش معروف بود..
اواسط آذر ۵۷ بود ، داشتم پیاده می رفتم ببینم چه خبر است…
دیدم واهیک کنار جوب آب نشسته و تمام شیشه های مغازه اش شکسته !!
گفتم چی شده ؟
گفت بردند !
پرسیدم چی بردن!
کی برد؟
گفت بردند!!
دیدم بنده خدا تو شوک است ، از همسایه ها پرسیدم چی شده چی رو بردند؟
گفت انقلابیون اسلامی هرچی کارتون ویسکی و عرق و آبجو بود هم خوردند هم بردند …
همشون ریش داشتند از
همون هائیکه  هرروز شعار  میدهند تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست…

و از آن روز تا الان درست چهار دهه هست که دارند می برند و می برند و
می برند…‌