آتش‌به‌اختیار…!!مسعود احمدی شامکانی

یک مرد آتش‌به‌اختیار پاکبان را از پل هوایی پرت کرد…!

قاتل:
پاکبان را کشتم چون حدس زدم می‌خواهد پرچم‌های ۲۲ بهمن را پاره کند…

آتش‌به‌اختیار…؟!

اختیار  را برای خود برداشته‌اید…!!
آتشش را به جان ما انداخته‌اید…!!

ما قربانی جمله‌های بدون فعلیم…!!

تصور کن که بهت خبر دهند پدر پاکبانت در حال ماموریت نظافت و پاکسازی پوسترهای مراسم ۲۲ بهمن از روی پل هوایی عابر پیاده، توسط مردی که فکر می‌کرده او دارد به پوسترهای ۲۲ بهمن اهانت می‌کند، از ارتفاع ۷ متری پل عابر به کف خیابان پرت شده و در جا کشته شده…!!

چند اتومبیل در حال حرکت هم در همان لحظه از روی او رد شدند تا اگر اندک امیدی برای زنده ماندن هم مانده بود، آن‌را نیز نابود کنند…

قاتل می‌گوید فکر کردم او ضدانقلاب است و دارد پوسترها را تخریب می‌کند…

لباسش را ندیدی…؟!

جارو و دستمال و ابزار کارش را ندیدی…؟!

التماس‌هایش را نشنیدی…؟!

نمی‌دانستی آیا که الان ۶ روز از ۲۲ بهمن گذشته و باید تمام شهر پاکسازی شود تا فضای دیوارها و پل‌ها آماده شود برای تبلیغات بعدی…؟! برای نصب پلاکاردهای دعوت مردم به حضور باشکوه مردم در پای صندوق‌های رای…؟!

حالا چه کسی باید جواب گریه‌ی بازماندگانش را بدهد…؟!

چه کسی باید جمله‌ی بدون فعل “آتش‌به‌اختیار” را برای عزیزانش توضیح دهد…؟!

چه کسی، به چه کسی اختیار داده که آتش به جان هموطنانش بیندازد…؟!

چگونه برایت بگریم ای مرد بی‌پناه، که بغض‌هایم نترکند؟! که پسرانم با نگرانی از من نپرسند: چی شده مگه بابا…؟!

و من بگویم هیچ…

و در این نیمه‌شب از خانه بزنم بیرون تا اشک‌هایم را کسی نبیند…

هوا بارانی‌ست امشب و بهانه خوبی برای گریستن..

پاکبان

حضرت آقا همین آتش‌به‌اختیار ترمز بریده‌ی بی‌مغز را که نماینده‌ی تام‌الاختیارت برای سرکوب و کُشتن این ملت هستند را به پای صندوق‌های رای بفرست تا هر کدام برایت صدها رای بنویسند…

مردم که قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارند ولی مشخص است این نیروهای مخلصت چقدر دارای قدرت تجزیه و تحلیل ماورایی هستند…

هر رای که به صندق انداخته می‌شود بیعتی است با حاکمان تا تیری باشد بر جان و‌ پیکره‌ی این ملت…

.