ایران شده یک مملکت بی‌در و دیوار، انگار نه انگار: اسماعیل رحیمی

ایران شده یک مملکت بی‌در و دیوار، انگار نه انگار/
مردم همه در بند غم و غصه و ادبار، انگار نه انگار

دنیا همه مشغول تلاشند و ترقی، با پله برقی/
ما مانده ته چاه خرافات گرفتار، انگار نه انگار

شلاق گرانی زده بر گُرده‌ی مردم، این غول تورم/
آشفته شده قیمت اجناس به بازار، انگار نه انگار

هر کس که زند دَم ز تورم ز گرانی، با ضربه‌ی آنی/
محکوم شود با صفت آدم بد کار، انگار نه انگار

گفتند که آباد شود مملکت ما، چون ینگه‌ی دنیا/
آباد نشد هیچ که شد دوره‌ی قاجار، انگار نه انگار

یک عده وضیع‌اند و غنی‌اند به دینار، با ثروت بسیار/
یک عده شریفند وَ بی‌ثروت و بیکار، انگار نه انگار

هی وعده‌ی ارزانی و هی وعده‌ی مسکن، تیر و دی بهمن/
از قول وزیر گفته شود موقع اخبار، انگار نه انگار

عید است ولی جیب همه مردم بد حال، اندر همه احوال/
از پول تهی گشته و گردیده پر از تار، انگار نه انگار

“هر وعده که دادند همه باد هوا بود”، بی‌شرم و حیا بود/
هنگام عمل نقش شده بر در و دیوار، انگار نه انگار