ای خونبهای نافه چین خاک راه تو: حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۰۹

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام
ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال
از دل نیایدش که نویسد گناه تو

آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو

با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو

یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو

حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو

☘🌸معنی لغات غزل:

خون بها: بهاي خون، مبلغي كه در ازاء خون مقتول به بازماندگان او تعلّق مي گيرد.
نافه چين: نافه آهوي ختن، مشك آهوي ختن كه از تبديل و تحوّل خون آهو در كيسه نافه زير شكم آهوي نر ايجاد و جمع مي شود.
سايه پرور: در سايه پرورش يافته، در سايه حمايت ديگري پرورش يافته.
طرْفْ: طرف، گوشه (به حكم ضرورت وزن شعر با سكون دوم خوانده مي شود).
طرْفِ كلاه: گوشه كلاه.
كرشمه مي برد از حدّ: ناز و عشوه را بيش از اندازه نموده و افراط مي كند.
برون خرام: با ناز و تفاخر از خانه به درآي.
شيوه: روش، ناز و كرشمه.
خونم بخور: خونم بريز، مرا بكش، مرا بكش و خونم را بخور.
ملك: فرشته، فرشته يي كه اعمال نيك و بد هركس را ثبت مي كند.
از دل نيايدش: دلش نمي آيد، قلباً راضي نمي شود.
آرام و خوابِ خلقِ جهان را سبب تويي: سبب آرامش و خواب مردم دنيا تو هستي، (را) حرف اضافه و بدل از كسره سببِ آرامشْ‌…
آستانه دولت پناه: درگاهي كه بخت و اقبال در پناه و حمايت آن باشد.
طمع مَبُر: رشته اميد را مگسل، نااميد مشو.
خرمن غم: (اضافه تشبيهي) غم به خرمن تشبيه شده است.

☘🌸معنی غزل شماره ۴۰۹

(۱) اي كسي كه ارزش خاك زير پاي تو برابر با خون بها و ديه نافه آهوي چين است (و) خورشيد در زير سايه گوشه كلاه تو پرورش يافته است‌.

(۲) (و) اي آنكه جان من فداي ناز و اداي چشم سياه تو باد، از خانه بيرون خرام (كه) نرگس با ناز و غمزه بيش از اندازه جلوه گري مي كند.

(۳) مرا بكش و خونم را پايمال كن، زيرا هيچ فرشته يي با اين زيبايي كه تو داري راضي نمي شود كه گناه تو را ثبت كند.

(۴) تو سبب آرامش دل و خواب چشم جهانياني. از اين رو بر چشم و در دل جاي گرفته و بر آنها تكيه زده‌يي.

(۵) هر شب از حسرت ديدار پرتو روي ماه تو با هر ستاره يي كه در آسمان است سروكار دارم.

(۶) دوستان معاشر همه از هم جدا شده اند. تنها من در كنار درگاه تو كه جايگاه اقبال و پيروزي است، مانده‌ام.

(۷) حافظ از لطف و توجه و احسان (خداوندي) نوميد مشو زيرا عاقبت حرارت و دود آه تو خرمن غم و اندوه را آتش زده و از بين مي برد.