‏پشت پرده عملیات پیچیده موساد، برای تصاحب آرشیو هسته‌ای ایران…

.

زنی معمولی هر روز در محله شورآباد در یکی از جنوبی‌ترین حومه‌های تهران پرسه می‌زد. او چنان ظاهر و رفتاری عادی داشت که نگاه هیچ کسی را به خود جلب نمی‌کرد؛ زبان فارسی‌اش روان و لباسش مانند تمامی زنان محل بود؛ ‏با حجابی که هر زن دیگر در این محله فقیرنشین و کارگری بر سر دارد.

این زن هرگز به تنهایی به کوچه و خیابان نمی‌رفت و مانند محله‌های مذهبی و متعصب، مردی همیشه در کنار او قدم می‌زد. نگاه‌شان که می‌کردی زن و شوهری کاملاً معمولی و تنگدست و غرق در تلاش برای گذر از چم و خم زندگی روزانه ‏و معیشت سخت خود به نظر می‌رسیدند.

نگهبانان امنیتی که از یکی از ساختمان‌های متروکه در این منطقه پرت، اما به اصطلاح صنعتی، تهران پاسداری می‌کردند، هرگز توجه خاصی به این زن و یا مرد همراه او نکردند. چه بسا که از دیگر سوی ماجرا، انباری که آن‌ها نیز محافظ آن بودند، چنان ساده و ‏بدون هیچ نشان خاصی بود، که کسی توجهی به آن نداشت. تو گویی که انبار آهن قراضه یا چوب است که صاحب آن از ترس دزدیده شدن آهن قراضه‌ها و چوب‌ها، چند نفری را مراقب انبار کرده باشد؛ یک بازی متوازن برای گمراه کردن رقیب.

نگهبانان آن انبار که در زبان مردم قدیمی کوی و برزن در ردیف ‏«گروهبان قندعلی» هم نبودند، حتی ممکن است متوجه نشدند که همان زن با قیافه و ظاهری متفاوت اما هنوز بسیار عادی و پیش پا افتاده، بارها و بارها از کنار آن‌ها عبور کرده است.

این نگهبانان حتی نمی‌توانستند در بدترین کابوس‌های شبانه خود تصور کنند که این زن «عادی» یک شهروند اسرائیل، ‏یک مأمور موساد با مدرک مهندسی است که برای گردآوری اطلاعات از این «انبار ساده» متقبل انجام یکی از خطیرترین مأموریت‌های محوله از سوی موساد، سازمان عملیات ویژه اسرائیل در خارج، شده است.

چه بسا که اگر مشکوک می‌شدند، احتمالاً یکی از «جسورانه‌ترین عملیات در تاریخ موساد»، آن‌گونه که ‏نام گرفت، ناکام می‌ماند.

کتاب “هدف: تهران” مدعی است که محسن فخری‌زاده شخصاً در انتخاب ساختمان فرسوده و معمولی در شورآباد برای انتقال اسناد به آن سهیم، و معتقد بود کسی به چنین محلی شک نخواهد کرد.

بنوشته نویسندگان کتاب، نهادهای اطلاعاتی جمهوری‌اسلامی ایران نیز تصور نمی‌کردند ‏که موساد تحرکات مهره‌های کلیدی در برنامه هسته‌ای ایران را زیر نظر دارد و در حال نزدیک شدن به شناسایی نهایی محل اختفای اسناد است.

این کتاب حاکی است زمانی که برای آغاز بخش اصلی عملیات «چراغ سبز» نشان داده شد، تیمی متشکل از ۲۴ مأمور که شامل اسرائیلی‌ها و همچنین افرادی از ایرانی‌ها ‏بودند، هر یک از راهی وارد ایران شده و در شب تعیین‌شده به محل انبار شورآباد رسید.

نگهبانان مانند هر شب دیگر محل را ترک کرده و قرار بود تیم بعدی نگهبانی بامداد فردا به محل برسد. مأمورین اعزام شده موساد شش ساعت و نیم برای خنثی کردن سیستم دزدگیر و آژیرها و شکستن قفل‌ها و انتقال ‏اسناد فرصت داشتند.

در ساعت ۱۰ و ۳۱ دقیقه در آن شب میانه زمستان قفل‌ها ذوب شد و در حالی که گروهی از مأموران مراقب درهای سنگین آهنی انبار بودند تا اطراف را بپایند، گروه دیگری موفق به ورود به بخش داخلی انبار شد.

آن زمان بود که مأموران متوجه یک «گنج عظیم» شدند؛ در کنار پرونده‌های ‏کاغذی و نمودارها و نقشه‌ها، بیش از ۱۰۰ لوح فشرده شامل فایل‌ها و فیلم مستند از برنامه هسته‌ای ایران همراه با یک حافظه پنهان اضافی و تصاویری از آزمایش‌های مختلف و متعدد هسته‌ای به دست‌شان افتاده بود.

نیم تُن دیسک و اسناد به روی دو کامیون بارگیری شد که دقیقاً در ساعت پنج بامداد ‏به وقت تهران انبار شورآباد را ترک کرد و از مسیرهای متفاوت راهی مرز جمهوری آذربایجان شد.

با گذشت دو ساعت و نیم، نگهبانان ایرانی به انبار رسیده و حقیقت را فهمیدند، اما دیگر دیر شده بود. کامیون‌ها در طرحی که “فریب پیچیده” نامیده شده، مرز را پشت سر گذاشته بودند و سپس تمامی عوامل ‏شرکت‌کننده در آن طرح، هم از ایران و هم از جمهوری آذربایجان بیرون آورده شدند.

آرشیو هسته‌ای حکومت ایران همان شب از آذربایجان به اسرائیل رسید…

.