رخداد تازه: مصطفی مهرآیین

این شرح از وضعیت نظام سیاسی را توصیه میکنم بخوانید.
ایران نه امارت اسلامی می شود نه کره شمالی؛ دعوا دعوای دو نظام معناست

۱. امارت اسلامی شدن یا کره شمالی شدن ایران یک توهم است.میراث انقلاب ایران یا دقیق تر میراث آیت الله خمینی یک قانون اساسی است که مهمترین ویژگی آن “حضور همزمان دو تعبیر عقلانی و سنتی از جامعه سیاسی” یا ” ترکیب همزمان دو برداشت عقلانی و سنتی از اقتدار سیاسی” یا “ایجاد پیوند میان دو نظام ایدئولوژیک متضاد” است که با خود “نهادی شدن ناهماهنگ” یا “وجود تصاویر متعارض از سیاست در نهادهای رسمی و غیر رسمی حکومت و جامعه” را به همراه آورده است.مساله نظام سیاسی در ایران حفظ تعادل این دوجه در واقعیت است.نهاد ولایت مطلقه فقیه در صورت حذف هر کدام از این دو وجه منتفی می شود.بنابراین، شرط حفظ ولایت مطلقه فقیه، حفظ وجه عقلانی و مردمی قانون اساسی است چون این ولایت در قانون اساسی سال ۶۸ از ولایت کاریزماتیک خمینی به ولایت مبتنی بر ” مهارت سیاسی” رهبران بعدی تغییر کرد.

۲.مساله و بحرانی که دائما نظام سیاسی فعلی ایران با آن روبروست آن است که این “نهادی شدن ناهماهنگ” اگر منجر به تضعیف وجه مردمی یا جمهوریت قانون اساسی شود( اینکار با دادن چک سفید شرکت دائمی در انتخابات و مناسک نظام سیاسی ممکن می شود)، وجه سنتی نظام سیاسی که نیازمند به معنا در جهان بی معنا است،شروع به ساختن ” هاله کاریزماتیک” در اطراف رهبر می کند و او را از رهبری مبتنی بر ” مهارت سیاسی” به رهبری مبتنی بر ” کاریزمای وحدت وجودی ساختگی” کپی شده از الگوی امامان شیعی تبدیل می کند و آن را تشویق به اجرای “ایده آرمانشهری غیر عقلانی مدیریت جهان” می کند .بنابراین، فرآیند عادی سازی سیاست در چنین جامعه ای همواره پیچیده است.راه حل این ماجرا، تعادل بین قدرت مردم در ” نه” گفتن به این انحراف از قانون اساسی با خواست روحانیون سنتی به “بله” گفتن به این انحراف از قانون اساسی است.

۳.اصلاح طلبان به رهبری خاتمی در سال ۷۶ با هدف طرفداری از وجه مردمی قانون اساسی که در عین حال نباید خود را فراتر از وجه الهی قانون اساسی می دانست(عکس خاتمی کنار دو عکس آیت الله خمینی و خامنه ای بود که پایین آن عکس مردم قرار داشت)،به قدرت رسیدند.عباس عبدی با نگاه فایده باورانه و خوش بینانه خود در آن زمان گفته بود: ” ما فاصله میان لویی شانزدهم و فرانسوا میتران را در دو دهه طی کرده ایم”. اما او غافل بود که اگرچه لویی شانزدهم دیگر در قانون اساسی فرانسه نقشی ندارد، نماینده خداوند و سنت در قانون اساسی میراث آیت الله خمینی نقش دارد و قدرت برابر و حتی در وضعیت غیر معمول فراتر از قدرت مردم است.در آن زمان، برخی رهبران انقلاب( همچون مرحوم آیت الله منتظری)، فرزندان انقلاب( همچون محمد خاتمی)، و نوه های انقلاب( همچون من و امثال من که دانشجو بودیم) دست به دست هم دادیم تا اصلاحات پیروز شد و وجه مردمی قانون اساسی تقویت شد.پیامد دیگر پیروزی اصلاحات، معنادار شدن زندگی جوانانی بود که زندگی آنها تحت سلطه ولایت فقیه بی معنا شده بود.

۴.اصلاحات زندگی جوانان را معنادار کرد، اما زندگی نیروهای سنتی و انقلابی و برخی فرماندهان جنگ را در سال های بعد دچار مشکل وجودی ساخت و آن ها را نیازمند وجود یک افسون یا رهبر کاریزماتیک جدید ساخت تا با برقراری رابطه دوباره انسان با خدا و آسمان به آن ها معنا بدهد. رهبری جامعه ایران پذیرفت که به جای یک رهبری مذهبی بدون کاریزما تبدیل به یک رهبر کاریزماتیک وحدت وجودی شود و خود را در همه جا اینگونه برساخت کرد.بار دیگر، تحقق آرمانشهر شیعی و مهدویت باوری وارد سیاست ایران شد.مردم بار دیگر تضعیف شدند.اینبار محمد خاتمی که خود پدر اصلاحات شده بود، با فرزندان اصلاحات که امثال من بودند، با نوه های اصلاحات یعنی متولدین اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد متحد شدند و در جنبش سبز و دولت اعتدال بار دیگر، وجه مردمی قانون اساسی را زنده کردند و زندگی بی معنای خود ذیل آرمانشهر شیعی مهدویت باور را معنادار ساختند. اما بار دیگر نیروهای سنتی معنای زندگی خود را از دست رفته دیدند.

۵.رهبری اما در این سال ها وحدت وجود را تجربه می کند و این را در سخنانش می گوید: “خدا به زبان من سخن گفت”.این اشاره به آیه ای در سوره انفال دارد که خدا به پیامبر می گوید تیر را تو پرتاب نکردی، بلکه من به دست تو پرتاب کردم.تجربه کردن چنین امری توسط رهبر دینی غیر عادی نیست، اما در تضاد با وجه عقلانی، ابزارگرایانه و فایده باورانه سیاست است.اگر تیر توسط خدا پرتاب شود پس می توان بی خیال بودجه و اقتصاد و توان تحمل مردم و قدرت نیروهای مقابل مثل آمریکا و اسرائیل بود و با یک رئیس جمهوری که مرید رهبر است به اداره جامعه پرداخت.اما این افسون فقط نیروهای سنتی را راضی می کند.بقیه جمعیت جامعه زندگی خود را بی معنا و پوچ می بینند و خود را افراد زائدی می دانند که زندگی شان قربانی سیاست و تجربه
وحدت وجودی رهبر شده است.

۶.اکنون رهبر و نظام سیاسی می دانند جامعه در نتیجه تجربه وحدت وجود و سیاست های آرمانگرایانه شیعی مهدویت باورانه دچار بحران های جدی است اما معتقدند جامعه باید مقاومت کند و با رهبری همراه باشد تا این سیاست ها ادامه یابد.شرکت در انتخابات و رای دادن به هر یک از این شش نامزد به معنای تایید شرایط موجود و تداوم این سیاست هاست که البته در نوع خود سیاستی ست که اگرچه برای من و امثال من نامفهوم است برای طرفداران آن قابل احترام است.شما دو راه دارید: یا سنتی هستید و زندگی معنادار دارید و رای می دهید، یا در سالهای گذشته وجود خود را زائد و بی معنا یافته اید و رای نمی دهید و به نظام سیاسی پیام می دهید که همچون آیت الله خمینی که بنا به قانون اساسی او حکومت را در دست دارید، این نهادی شدن ناهماهنگ را بازگردانید و مردم را ببینید و گرنه با رای ندادن ما کل این قانون اساسی به خطر می افتد.دعوا، دعوای دو جنس انسان در ایران است که افسون و معنایشان در جهان با هم تفاوت دارد.