دکترین اشتباهِ سیاستگذار، کشور :غلامرضا علیزاده

سیاست همچون بازی شطرنج، تفکر می‌خواهد؛ نه مانند بازی ماروپله که به شانس متکی است!

دکترین اشتباهِ سیاستگذار، کشور را به سمتی برده که دائماً با سیاست‌هایش به مثابه‌ی آزمون و خطا برخورد می‌شود. ایکاش حکمرانان ما چون انوشیروان در اوقات فراغت‌شان شطرنج بازی می‌کردند تا دست‌کم توانایی‌شان در پیش‌بینیِ چند حرکت بعدیِ رقیب افزایش می‌یافت.

دیرزمانی قرار بر این بود که که فرودگاه موسوم به امام، به هاب منطقه تبدیل شده و محل فرود هواپیماهای غول‌پیکر گشته و آسمان ایران یکی از پرتردد‌ترین کریدورهای هوایی منطقه شود. آرزویی که ذیل یک حکمرانیِ شایسته‌ی مبتنی بر عقلانیت، چندان دور از دسترس نبود. همان‌گونه که برگزاری بازی‌های آسیایی تهران در سال ۱۳۵۳، یک پیش‌آمادگی برای برگزاری مسابقات جام جهانی در تهران بود، سال‌ها پیش از انجام آن در کره و ژاپن و قطر!

آن‌وقت ما تا شب پیش از بازی‌های بین‌المللی‌مان، مشغول ترمیم سکوهای ورزشگاه ساخته‌‌شده‌ی ۵۰ سال پیش هستیم تا بیش از این سبب شرمندگی‌مان نگردند!

چگونه توانستید وضعیتِ این کشور دیرپا را به چُنین روزی برسانید! کدام آموزش پوچی جوانان را از خودباوری تهی ساخته، فست‌فودی و بی‌… بارشان آورده و فرهنگ اصیل را از تن و جان‌شان ستانده، طوری که این‌گونه شی‌زده شده و در انظار جهانی سنگ روی یخ‌مان کنند!

وقتی صواریخ و راکت‌های اهدایی‌مان به حماس و غزه، سپهر شبِ اسراییل را روشن می‌کرد، و ارتش این رژیم به مدد پدافند موسوم به “گنبد آهنین” پیش از فرودآمدن‌، پودرشان می‌کرد قهقهه‌مان به آسمان می‌رفت و در پوست خود نمی‌گنجیدیم، اما دریغ! که به‌قول اسماعیل کهرم اقلیم‌شناس دردمندمان، هر کدام‌شان می‌توانست یک دستگاه زباله‌سوز شود تا جنگل‌های بابلکنار و سراوان رشت و الیمالات نور، اینگونه مملو از انبوه زباله‌های دفعی نگردد.

تنها کافی‌ست پژوهشکده‌ای مستقل، اثرات مخرب این سیاست منسوخ را بر همه‌ی شئون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی بررسی کند. فی‌المثل؛ میزان افزایش خودکشی‌ها، طلاق‌ها، کاهش فرزندآوری، فروپاشیدن کانون خانواده‌ها، نابودی مشاغل، ورشکسته‌شدن کارخانه‌ها و … تازه اینها صورت‌وضعیت ظاهری خسارات وارده است.

کافی‌ست پیامد فرهنگی و روانیِ رها‌کردن جامعه و فقدان آموزش‌های اصولی و وضعیت اسف‌انگیز آموزش ‌و پرورش و … واکاوی شود؛ در آن صورت با مجموعه‌ای از بزه‌ها، بحران‌های اجتماعی، آسیب‌شناسی در حوزه روان، فقر منابع ژنیِ مطلوب و در نتیجه جامعه‌ای نژند و بیمار مواجه خواهیم بود. آن‌وقت خطیب وابسته، دلش را به نابودیِ عنقریبِ اسراییل خوش کرده است!

اینهایی که بر شمرده شد، تنها بخشی از بحران‌های درون سرزمینی در وجوه مختلف آن بود.
دیری نیست که در فقدان یک سیاست خارجی مناسب که مبتنی بر تامین منافع ملی باشد، مطلوبیت‌مان به عنوان کشوری سوق‌الجیشی از دست رفته، و فرصت‌های اقتصادی را به رقبای منطقه‌ای‌مان واگذار کنیم، و ذیل چنین بخت‌برگشتگی‌ای، عمان و قطر به پناه‌گاهمان تبدیل می‌شوند که بتوانند دَم کدخدا را ببینند تا ما از پول‌های بلوکه‌شده‌ی خودمان که یک‌میلیارد‌ دلار ناقابل نیز از آن کسر کرده‌اند، برای خرید‌های غیرتحریمی (بخوانید نفت در مقابل غذا) و با مجوز وزارت خزانه‌داری آمریکا استفاده کنیم!!