خانه / شعر و ادبیات (صفحه 14)

شعر و ادبیات

بیداد قلم :ی. صفایی

داشتم کتاب میخواندم، کجا؟ روی تخت بیمارستان، اما ناگفته نماند که پاهایم را با زنجیر به تخت بسته بودند.بیخردهای جاهل نمیدانند که نویسنده را اگر به زنجیر هم ببندند به هر صورت برای خواندن و آموختن و آموزاندن در هر کجا که باشد کتاب بدست میگیرد و میآموزد‌ ‌و میآموزاند. …

ادامه»

مثنوی الفبا;محمد مهدوی فر

آقای محمد مهدوی فر استاد دانشگاه این شعر را سروده اطلاعات سپاه کاشان از آقاى محمد مهدوى فر استاد دانشگاه به اتهام سرودن شعر “ﻣﺜﻨﻮﯼ ۳۲ ﺑﯿﺘﯽ ﺍﻟﻔﺒﺎ” شکایت کرده است.محمد مهدوى فر تخریب چى و غواص جنگ ایران و عراق بودند. ‏”ﺍﻟﻔﺒﺎ” ﺁ ﻣﺜﻞ ﺁﺯﺍﺩﯼ، ﺑﺮ ﻣﺎ ﺷﺪ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽﺁ …

ادامه»

آن بهشتی که زیر پای رهبر می رود : سیروان عنایتی

: ... این شعر در محکوم کردن نویسندگان شرف فروش و شاعران قلم فروش جوانی است که به جای پیوستن به صف کارگران و مردم محروم و ستمدیده ، در عوض برای گدایی زر و زیور از دربار مملکت ، پیوسته در وصف نظام استبدادی و رهبرشان قلم فرسایی می …

ادامه»

مثنوی سگ سوزن خورده: حمید نصیری

تظاهرات ایرانیان آزاده و هواداران مجاهدین در برابر دادگاه استکهلم علیه حمید نوری، دژخیم و شکنجه گر به دام افتاده رژیم، واکنش جنون آمیز مزدوران اطلاعاتی به سرکردگی ایرج مصداقی دستپرورده لاجوردی را چنان برانگیخت که مزدور دیگری به نام سعید بهبهانی که تحت فرمان اوست، همانند سگ سوزن خورده، …

ادامه»

تماشاگه : فرامرز خازنی

قتل عام زندانیان سیاسی

در فضای چَکُشِ قانونپرسش و پاسخز شاهدانِ خون بند و فصلِ تبصره‌ هایی چوندادستان کبوتران آزادیگزارشش پُر جون رَعشه بر تُنبان حمید بی نوریبافت طناب دارشخود به جُنون مادری پیر و پریشان احوالخواهری کنارِ آستانِ عدلِ این دربارشاهدان همیشه در صحنهُ هوشیارخاطراتشان به یادِ شهدای یارکه چگونه بوسه زدندبه طناب …

ادامه»

آب : فرامرز خازنی

به بهای چند جُرعه ی آبقطره ی خون چکید در آفتاب مرز ایمان و عَطَشگونه ها بار ز اَشکلَب تَرک خورد تا وقت غروب در شب بی مهتاببا صداهای مهیبتانک و سرباز و گلولههمه در راه کمین به کدامین گناهتشنه ی آب و حیاتکه در این خاکبه خون در غَلتید …

ادامه»

آزاده نامداری زنی که سال‌ها پیش از مرگش، مُرده بود! :جمشید پیمان

دلم تنگ می شود، نه، دلم می سوزد، اشکم در می آید برای؛نگاهش،خنده اش، جوش و شورِ شیرینش . برای؛سرکشی های در بندش، گم‌گشتگی های پنهان در حضور آغشته به دروغش، خودنمایی های زندانیِ تظاهرات دین‌گرایانه اش آیینه ی دو روی سیاه و سفیدش دروغ است مرگ اختیاری او اگر …

ادامه»

بیا وُ راست بگو لجظه ای، تو انسانی؟: جمشید پیمان،

جمشید پیمان

برای هرچه که پیش آیدت پریشانیبه برگ خسته ی در دستِ باد میمانی از آنچه بر تو گذشته ست دل خوری دائمبر آنچه روی نداده، همیشه گریانی برای گام نهادن به پهنه ی دریااسیر ساحل و بر جان خویش ترسانی همیشه در پی آنی که گیردت دستیهمیشه از غمِ افتادگان …

ادامه»

کِی، کجا و چقدر بگرفتی؟: جمشید پیمان،

آن بَبو را ببین چه در سر داشتدیگران را چو خود بَبو پنداشت به پناهنده ی سیاسی گفتبشنو از من اگر چه گویم مفت: “رو امان نامه گیر از مُلّاپیش او تا کمر بشو دولّا “رجوی” را بزن دو صد تهمتتا که ملّا کند تو را رحمت دهدت پاس و …

ادامه»

چوبه ی دار: فرامرز خازنی

نمیداند که آزادی نیم بندشو آن جانی که نیمش را بخشیدشکه دارد یا ندارد ، هر ذره تردیدش چه با خویشش چه در افکار تشویششفقط حسرت شده از این پس و پیشش و در جای دگر از نیمه ی جانشگرفت تصویر آن اندام ایمانشبه پندار از قیام عشق جانانشچکید قطره …

ادامه»