خانه / شعر و ادبیات (صفحه 18)

شعر و ادبیات

سفره ی ما عجب به آذین است جمشید پیمان،

جمشید-پیمان

اولین سین تو ، سلامتی است خواهش پول دار و پا پتی است سین دوّم سرایی آباد است در چنین خانه ای دلت شاد است “سرفرازی”ست سین سوّم تو قسمتَت باد و سهم مردم تو ” سادگی ” هست چارمین سین ات صافی و یک دلی ست آیینت سین پنجم …

ادامه»

هوشنگ اسدیان (پگاه) ببار باران

بهار

(تقدیم به سرزمین غمبارم ایران) ببار باران، بهاران را به همراه خودت آر به هر کوی و به هر برزن و هر کشتزار ببار باران که یاران تشنۀ آبند تو خیس تر کن لب سوزانِ دلدار ببار باران به هر فصلی که میل داری چه تابستان، زمستان، چه پاییز یا …

ادامه»

رودِ تاریخ وطن پُر گشته از تلخابه ها : جمشید پیمان

ای در این ظلمت سرا جانت سراسر شعله زار عزم داری بگسلی زنجیره ی این شام تار ای دل و جانت برای باغِ میهن بی قرار ای ندیده نو بهاری، قرن ها در این دیار آرزوهایت فزون، امّیدت افزون تر شود لیک تنها ” آرزو” اینجا نمی آید به کار …

ادامه»

با اولین کِلیک! جمشید پیمان

جمشید پیمان

میخانه ها همه متروک گشته اند ساقی بجای ساغر می می کشد به دوش؛ سجّاده ی مطّهرِ خوش رنگِ شیخ شهر! بازار مُتعه داغ و کساد است بحث عشق. یک عکس چار در شش و یک شرح مختصر: ” اهل کجایی و اینجا چه میکنی؟ شرمنده ام ازاین سوال, شما …

ادامه»

دست در دستِ حقیقت بگذار : جمشید پیمان،

جمشید پیمان

نه خراباتی و رندی نه قلندر شده ای گرچه پیداست قلندر فامی. چند گویی که رهیدی و رسیدی به کمال، چند لافی که فنا فی اللّهی که رها از همه ی نیک و بد ایّامی. چارخط نا نزدایی ز دل وُ رخسارت تا در اندیشه ی بی روزن خویش کهنه …

ادامه»

می جنگم برای داد و آزادی جمشید پیمان،

جمشید پیمان

نه از نفرت انباشته ام نه دل به کین می سپارم کار من انتقام نیست و به تلافی بر نمی خیزم اینهمه بیداد امّا نه می ترساندم و نه در حصار سکوت می نشاندم من بر این بیداد می شورم بی هراس از بهای شوریدن. مرا خسته نمی کند تکرار …

ادامه»

همه ی حق، همیشه پیش تو نیست! جمشید پیمان

جمشید پیمان

دوستانِ عزیز و اهلِ وفا دلتان شاد و جانتان گلشن از حضور خوش یکایکِتان چشم مشتاق من بوَد روشن تَنِشی داشت لیک با نرمی! وقتِ خوبی که با شما بگذشت آب اگر نرم بگذرد دایم کی از آن آسیاب خواهد گشت آنکه گوید؛ بران ماشینم را (نام ترانه ای از …

ادامه»

* دلت را قرص کن رفیق* هوشنگ اسدیان

راه پُر پیچ و خم و صعب العبور است شیخک جلاد و دودمانش پا به گور است آقتاب صحبگاهی خنده زد و غُنچه شکفت نفس گرم تفنگ با چریک، هنوز چه جور است دلت را قُرص کن رفیق، شعله ور شو انقلاب و جنگ خلق، پُر تر زِ نور است …

ادامه»

شادمانی خیال و خوابی شد جمشید پیمان،

جمشید پیمان

گریه ای زیر پلک ماسیده هق هقی کهنه در گلو مانده پرده افتاد و هیچ پیدا شد، چادری روی آبرو مانده تشنه بودیم و تشنه تر گشتیم، به سرابی که در سبو مانده عکسِ آبی که رنگ می بازید، بر تنِ بی قرارِ جو مانده فقل ها بر دهان و …

ادامه»

اقلیتی قلیل :بهزاد بهره بر

بهزاد بهره بر

یارب ، قلیل قومی به غصب ، دژخیم خوی و بد نهاد در میهن ِ آریاییم فرمانروایی میکنند از ما نبوده ، نیستند بر ما ولی با غیظ وقهر ، چون عصر ِ ماقبل ِ حجر والی گرایی میکنند . دیریست که این قوم ِ غضب پاشند به چشم ، …

ادامه»