غزل شمارهٔ 23 خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه میگوید هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست اگر به زلفِ درازِ تو، …
ادامه»شعر و ادبیات
ایران شده، بازیچهی یک مشت جانی؛ :افسانه احمدیپونه
در ذهن گیج و خسته من یک سوال استآیا تمام این وقایع، در خیال است؟ ایران شده، زیر لگدهای اجانببیچاره گویی کودک کم سن و سال است همسایهام با سفرهای، خالی کند سرهمنوعم از بیچارگی خونش حلال است در زیر بار این همه ظلم و جنایتسر بیکُلا، قدها کمان مانند …
ادامه»در سرای مغان رفته بود و آب زده :حافظ
☘ دیوان حافظ غزل شماره ۴۲۱در سرای مغان رفته بود و آب زدهنشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده سبوکشان همه در بندگیش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده شعاع جام و قدح نور ماه پوشیدهعذار مغبچگان راه آفتاب زده عروس بخت در آن حجله …
ادامه»در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم:سعدی
غزل شماره ۴۰۳در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم …
ادامه»مزن بر دل ز نوکِ غمزه تیرم ;حافظ
مزن بر دل ز نوکِ غمزه تیرم که پیشِ چشمِ بیمارت بمیرم نِصاب حُسن در حدِّ کمال است زکاتم دِه که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کِی ای زاهد، فریبی به سیبِ بوستان و شهد و شیرم چُنان پُر شد فضایِ سینه از دوست که فکرِ خویش گم شد …
ادامه»معدن زغالسنگ طبس :موسی عصمتی
برای کارگران معدن زغال سنگ طبس که برای بهدست آوردن لقمه ای نان حلال جانشان را مظلومانه از دست داده اند سال ها از درون تونل هاهفت خوان را گذشت و نان آورداوکه نانش همیشه آجر بودباز نان را به نرخ جان آورد*زیر کوهی که سنگ می باریدکوره کوره دوباره …
ادامه»راه حل :بهزاد بهره بر
من مسلمانی ز رفتارهایانسانها ببینمدر حیاتی مملو ازشیب و فراز ، نی کنم هرگز قضاوتخلق رااز کیش و آئین و ز هرراز و نیاز ، مهربانی و محبت رااگر کافر و یا ترسا کُند یا که یهوداز برای من بُودبا روزه داری همتراز ، می پسندم لحظه ایی راگر کسی …
ادامه»هرکه شد خام، بهصد شعبده خوابش کردند فرخی یزدی :
هرکه شد خام، بهصد شعبده خوابش کردندهرکه درخواب نشد، خانه خرابش کردند… بازی اهل سیاست که فریبست و دروغخدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند… اول کار بسی وعدهی شیرین دادندآخرش تلخ شد و نقشِ برآبش کردند… آنچه گفتند شود سرکهیِ نیکو و حلالدر نهانخانهیِ تزویر، شرابش کردند… پشت دیوار خری داغ …
ادامه»صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟:حافظ
صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟ دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَدمگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تَحریر کنم با سرِ زلفِ تو …
ادامه»دکتر، این بار، برایم نمِ باران بنویس
پزشکی تعریف میکرد: چند روز پیش یکی از همکاران تصویری از یک برگ دفترچه بیمه برایم فرستاد که روی آن با خط نستعلیق یک بیت شعر زیبا خطاطی شده بود.آن بیت دلنشین این بود: دکتر، این بار، برایم نمِ باران بنویس/دوسه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس دیدم عجب بیت …
ادامه»