خانه / شعر و ادبیات (صفحه 5)

شعر و ادبیات

دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده :حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۲۵ دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیدهصد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده از تاب آتش می بر گرد عارضش خویچون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابکرویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده یاقوت جان فزایش از آب لطف زادهشمشاد …

ادامه»

ای پیک راستان خبر یار ما بگو: حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۱۵ ای پیک راستان خبر یار ما بگواحوال گل به بلبل دستان سرا بگو ما محرمان خلوت انسیم غم مخوربا یار آشنا سخن آشنا بگو برهم چو می‌زد آن سر زلفین مشکباربا ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو هر کس که گفت خاک در …

ادامه»

درسی اخلاقی از سهراب سپهری:

سخت آشفته و غمگین بودمبه خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقنددست کم میگیرند،درس ومشق خود را…باید امروز یکی را بزنم، اخم کنمو نخندم اصلاتا بترسند از منو حسابی ببرند…خط کشی آوردم،درهوا چرخاندم…چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطیدمشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !اولی کامل …

ادامه»

وعده‌ی مادر: ملک‌الشعرا بهار

‍ . شنیده‌ام پسری را جنایتی افتاداز اتفاق که شرحش نمی‌توان دادن         ‏قُضاتِ مَحکمه دادند حُکمِ قتلش راکه رسم نیست به بیچارگان امان دادن!‏ به‌دست و پای درافتاد مادرش که مگرتوان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن بُود علاقه‌ی مادر به حالتِ فرزندحکایتی که مُحال است شرحِ آن دادن از …

ادامه»

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو: حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۰۹ ای خونبهای نافه چین خاک راه توخورشید سایه پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرامای من فدای شیوه چشم سیاه تو خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمالاز دل نیایدش که نویسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را …

ادامه»

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو :حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۱۱ تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای توپرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو دولت عشق …

ادامه»

گردآفرید :از شاهنامه

‍ در ستایش و نکوداشت گردآفریدهای ایران‌شهری و ایران فرهنگی زنی بود برسانِ گُردی سُوارهمیشه به جنگ‌اندرون نامدار، کجا نامِ او بود گُردآفریدکه چون او نیامد ز مادر پدید! چُنان ننگش آمد ز کارِ هُجیرکه شد لاله‌برگش بکَردارِ قیر بپوشید دِرْعِ سُوارانِ جنگندید اندر آن کار جایِ دِرنگ نِهان کرد …

ادامه»

ای آفتاب آینه دار جمال تو: حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۴۰۸ ای آفتاب آینه دار جمال تومشک سیاه مجمره گردان خال تو صحن سرای دیده بشستم ولی چه سودکاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسنیا رب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوع تر ز نقش تو صورت …

ادامه»

کلبه کوچک تنهایی من :حمید مصدق

. در شبان غم تنهایی خویشعابد چشم سخنگوی تواممن درین تاریکیمن درین تیره شب جانفرسایزائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو، پرشان‌تر از اندیشه‌ی منگیسوان تو، شب بی‌پایانجنگل عطرآلود شکن گیسوی توموج دریای خیالکاش با زورق اندیشه شبیاز شط گیسوی مواج تو، منبوسه زن بر سر هر موج، گذر می‌کردمکاش بر …

ادامه»

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را :سعدی

.ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب رااول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب رامن نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از اینروز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم خواب راهر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذردچشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب رامن صید وحشی نیستم …

ادامه»