خانه / شعر و ادبیات (صفحه 6)

شعر و ادبیات

هزار سختی اگر بر من آید، آسان است: سعدى

یکم اردیبهشتروز بزرگداشتِ شیرین سخن دورانسعدی شیرازی است…این روز را گرامی بداریم… . هزار سختی اگر بر من آید، آسان استکه دوستی و ارادت هزار چندان است سفر دراز نباشد به پای طالب دوستکه خار دشت محبت گل است و ریحان است اگر تو جور کنی جور نیست، تربیت‌ستو گر …

ادامه»

شرم‌تان باد ای خداوندان قدرت!بس کنید!: فریدون مشیری

. باتمام اشکهایم شرم‌تان باد ای خداوندان قدرت!بس کنید!بس کنید از این همه ظلم و قساوتبس کنید! ای نگهبانان آزادی!نگهداران صلح!ای جهان را لطف‌تان تا قعر دوزخ رهنمون!سرب داغ است این که می‌بارید بر دل‌های مردم،سرب داغ! موج خون است این که می‌رانید بر آنکشتی خودکامگی راموج خون! گر نه …

ادامه»

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن: حافظ

دیوان حافظ غزل شماره ۳۹۶ صبح است ساقیا قدحی پرشراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام باده گلگون خراب کن خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها …

ادامه»

هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد :حافظ

هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد محتسب …

ادامه»

دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد :حافظ

دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد آن‌چه سعی است، من اندر طلبت بنمایم این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست به فُسوسی که کُنَد خصم، رها نتوان کرد عارضش …

ادامه»

با همین دیدگان اشک آلود : فریدون مشیری

با همین دیدگان اشک آلود،از همین روزن گشوده به دود،به پرستو، به گل، به سبزه درود! به شکوفه، به صبحدم، به نسیم… …ما که دل‌هایمان زمستان است،ما که خورشیدمان نمی‌خندد،ما که باغ و بهارمان پژمرد،ما که پای امیدمان فرسود،ما که در پیش چشم‌مان رقصید،این همه دود زیر چرخ کبود، سر راه شکوفه‌های …

ادامه»

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک: فریدون مشیری

یکی از شعرهای زیبایی که در وصف بهار سروده شده شعر بوی باران بوی سبزه بوی خاک فریدون مشیری است که به خوبی فضای زیبای فصل بهار را برای انسان تداعی می کند. بوی باران، بوی سبزه، بوی خاکشاخه‌های شسته، باران خورده، پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگ‌های سبز بیدعطر نرگس، …

ادامه»

ایران شده یک مملکت بی‌در و دیوار، انگار نه انگار: اسماعیل رحیمی

ایران شده یک مملکت بی‌در و دیوار، انگار نه انگار/مردم همه در بند غم و غصه و ادبار، انگار نه انگار دنیا همه مشغول تلاشند و ترقی، با پله برقی/ما مانده ته چاه خرافات گرفتار، انگار نه انگار شلاق گرانی زده بر گُرده‌ی مردم، این غول تورم/آشفته شده قیمت اجناس …

ادامه»

بگرفت به رفق دست فرزند: خمسه_نظامی

پدر مجنون او را برای شفا به زیارت کعبه برد بگرفت به رفق دست فرزنددر سایه کعبه داشت یکچند گفت ای پسر این نه جای بازیستبشتاب که جای چاره سازیست در حلقه کعبه کن دستکز حلقه غم بدو توان رست گو یارب از این گزاف کاریتوفیق دهم به رستگاری رحمت …

ادامه»

برخیز که می‌رود زمستان : سعدی

برخیز که می‌رود زمستانبگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نهمنقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بارزحمت ببرد ز پیش ایوان برخیز که باد صبح نوروزدر باغچه می‌کند گل افشان خاموشی بلبلان مشتاقدر موسم گل ندارد امکان آواز دهل نهان نمانددر زیر گلیم و …

ادامه»