عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشتکه گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشتمن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشتهمه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشتسرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ …
ادامه»شعر و ادبیات
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست :حافظ
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست : مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟ میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو …
ادامه»منزل عشق از جهانی دیگر است: سعدی شیرازی
منزل عشق از جهانی دیگر استمرد عاشق را نشانی دیگر است بر سر بازار سربازان عشقزیر هر داری، جوانی دیگر است عقل میگوید که این رمز از کجاستکاین جماعت را نشانی دیگر است بر دل مسکین هر بیچارهایشاه را گنج نهانی دیگر است این گدایانی که این دم میزنندهر یکی صاحبقرانی دیگر …
ادامه»بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست: حافظ
بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین نشیمن …
ادامه»ملتی که تاریخ نخواند محکوم به تکرار آن تاریخ است…
. ملتی که تاریخ نخواند محکوم به تکرار آن تاریخ است… بریدههایی از داستان پادشاهی یزدگرد و پیشبینی امروز ایران، از زبان پیر خردمند توس حکیم ابوالقاسم فردوسی، در هزار سال پیش… بدانست رستم شمار سپهرستاره شمر بود و با داد و مهر همیگفت کاین رزم را روی نیستره آب …
ادامه»ریشه در خاک: فریدون مشیری
. سالها پیش یکی از دوستان استاد فریدون مشیری که قصد داشت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند به ایشان نیز پیشنهاد همراهی داد… استاد از دوستش یک شب وقت خواست تا در این باره فکر کند… این شعر جوابی است که استاد برای دوستشان خواندند… 〰〰〰〰〰〰〰〰 ریشه در خاکفریدون …
ادامه»یا رب سببی ساز که یارم به سلامت :حافظ
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دستِ …
ادامه»زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت:حافظ
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلفِ چون کمندش ای …
ادامه»دزدان وطنی…!!:سعید پارسانیا
نسیمی میوزد از کویِ دلدارکه حول حالنا ای یار هشیار چرا اینگونه در خوابِ گرانیگرفته در بغل گل را خس و خار هزاران دزد و رهزن در کمینندلباس دوست دارند، های هشدار اگر با آفتاب همراه گردیهمه چون تو شوند از خواب بیدار اگر ایران رود در خوابِ غفلتهزاران دزد …
ادامه»هرکه شد خام، به صد شعبده خوابش کردند: فرخی یزدی
هرکه شد خام، به صد شعبده خوابش کردند/هرکه در خواب نشد، خانه خرابش کردند بازی اهل سیاست که فریبست و دروغ/خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند اوّل کار بسی وعدهی شیرین دادند/آخرش تلخ شد و نقشِ بر آبش کردند آنچه گفتند شود سرکهی نیکو و حلال/در نهانخانهی تزویر، شرابش کردند پشت …
ادامه»