دوباره در دل سردم تو شعله ور گشتی
دوباره با پر و بالم تو همسفر گشتی
دوباره آمدی و ماه در شبم روئید
و غربتِ دل من را تو چاره گر گشتی
و در اتاق من، آن شب هزار و یک شب بود
و در خیال من ای خوب،مستمَر گشتی
دوباره ناز نگاهت به جان من شورید
دوباره علت توفان به بحر و بَر گشتی
دوباره کوچه پر از عطر گیسوانت شد
دوباره خوبِ من،از هر چه،خوب تر گشتی
تو در خیالِ من آن شب ولی نپائیدی
سحر رسید و تو هم راهیِ سفر گشتی
چه زود آینه هایم تهی شدند از تو
چه زود ای شب یلدای من سحر گشتی