دورانی به پایان رسیده است: دوران قیمومیت اصلاحطلبان بر مردم.
دورهای سپری شده بیآنکه وعدههای آن (حکومت قانون، تنشزدایی با جهان و توسعه سیاسی) محقق شود. پس از دو دهه اصلاحطلبان امروز همانجایی ایستادهاند که همواره رقیبهای خود را در آنجا میدیدند: رو در روی مردم.
حالا مردمی به خیابان آمده که تمایزی میان اصلاحطلب و اصولگرا قائل نیست، و همانقدر مخالف رهبر جمهوری اسلامی است که مخالف دولت اعتدال. این وضعیت برای اصلاحطلبانی که مردم را طفلی صغیر و خود را وکیل تسخیری مادامالعمر آن میدانند و میخواهند، بسیار شوکبرانگیز بوده است. حالا بسیاری از اصلاحطلبان دست به دامن انواع نظریه توطئه برای تفسیر وضعیت شدهاند (توطئه رقبا، دسیسه داعش و عربستان، طرح رجوی و پهلوی و…).
روزگاری نه چندان دور مهدی کروبی در نقد رقبای اصولگرای خود نوشت که ما با گرایشی در ایران روبرو هستیم که «از حق اجتماع و راهپیمایی مردم که در اصل ۲۷ قانون اساسی نیز بر آن تصریح شده، میهراسد… گرایشی که فقط حضور طرفداران خود را در راهپیمایی برمیتابد و ملت را مجموعهای از افراد طرفدار و تابع خود میداند و بقیه مردم را، حتی اگر اکثریت نیز باشند، خس و خاشاک میخواند.» امروز و در واکنش به اعتراضات سراسری اخیر به نظر این گرایش خود اصلاحطلبان نیز است.
اصلاحطلبان و اصالت سیاسی مسأله نان
گروهی از اصلاحطلبان اصالت اعتراضات سراسری را زیر سؤال بردهاند، و گروهی دیگر مترقی بودن را؛ گویا تنها تظاهراتی مترقی است که به نفع اصلاحطلبان صورت گرفته باشد.
حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس اصلاحطلب، نوشته است: «ما اصلاحطلبان باید تلاش کنیم که سیاست خیابانی نشود و حتیالامکان از خیابانی شدن یا خیابانی کردن سیاست بپرهیزیم… ایران بیش از همیشه در خاورمیانه لغزنده به سیاستورزی مبتنی بر “دولت- ملت شهروندی” نیازمند است. متأسفانه شواهد نشان میدهد پشت سازماندهی این اعتراضات یک انقلابیگری عقیم و ایران بربادده قرار دارد.»
جلاییپور همچنین این تظاهرات و اعتراضات را در شرایطی که هیچ انتخاباتی در ایران برگزار نمیشود، مشکوک دانسته است؛ گویی بیان مطالبات سیاسی جز میانجی انتخابات راه و روش دیگری ندارد! واقعیت آنکه در روایت بسیاری از اصلاحطلبان همچون جلاییپور مردم تا جایی وجود دارند که برای ادای دین وظیفه دموکراتیک پای صندوق رفته، و به طور اتوماتیک بدهی خود را برای بدتر نشدن اوضاع در قالب رأی به اصلاحطلبان بپردازنند.
روز هشتم دی ماه را از این بابت میتوان روز پایان دو دهه گروگانگیری مردم به دست اصلاحطلبان نامید؛ مردمی که فقر و مشکلات معیشتی آنها نه فقط هیچ جایی در سیاستهای اصلاحطلبان ندارد، بلکه حالا اعتراض آن، با عباراتی همچون «جنبش گرسنگان»، «پابرهنگان» و حتی «فرومایگان» مورد تحقیر و دستمایه تفرعن آنهاست.
در کلان روایت اصلاحطلبان، مطالبه نان و اعتراض فرودستان یک کنش اصیل سیاسی تلقی نمیشود. و به همین خاطر، خشم سراسری مردم از گرانی و فقر مشکوک، غیراصیل و توطئه رقبا تلقی میشود؛ آن هم در شرایطی که اوضاع وخیم اقتصادی، امکان یک زندگی شرافتمندانه و درخور شأن انسانی را از بسیاری از مردم ایران گرفته است.
حقیقتاً هیچ چیز اصیلتر و انسانیتر از خشمی نیست که برای حفظ شأن و منزلت انسانی ابراز میشود. ابراز خشم برای حفظ شأن وشرافت (indignatio)، طبیعیترین کنش انسانی و به قول اسپینوزا شرط وجود هر جامعه سیاسی است. این کنش طبیعی امروز برای اصلاحطلبان از جمله به این خاطر غیرمنتظره مینماید، که سالهاست در گفتارها و برنامههایشان جای خشم و شرافت را مصالحه و تن دادن به واقعیت موجود گرفته است.
عباس عبدی، فعال اصلاحطلب نیز اصالت و خودآئینی اعتراضات را با ارائه آمار و ارقام اقتصادی زیر سؤال برده و میپرسد: «چرا در سالهای گذشته به ویژه در سال ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ که رشد اقتصادی منفی و تورم تا حدود ۳۵ درصد بود، و حتی مسایلی چون هجوم به فروشگاههای مواد خوراکی و خرید همه برنجهای بازار را شاهد بودیم، شاهد چنین اتفاقاتی نیستیم؟»
فارغ از این که شاخصهایی همچون تورم و رشد اقتصادی، تا چه حد قادر به بازنمایی وضعیت معیشتی مردم هستند، ماجرا نه به سادگی میزان فقر که چگونگی واکنش مردم به آن است. گرانی را شاید بتوان در آئینه آمار نشان داد، اما انباشت احساس فقر و واکنش به آن نه مسألهای کمّی و تابع آمار، بلکه پدیدهای کیفی و سوبژکتیو است.
وانگهی، اعتراضات کارگران، معلمان و مالباختگان بیوقفه در چند سال گذشته ادامه داشته است. و بیتوجهی اصلاحطلبان به آنها، به معنای عدم وجود آنها نیست. در یک کلام، اعتراضات سراسری روزهای اخیر، نتیجه خشم و ناراحتی اقتصادیای است که از مدتها قبل وجود داشته، و حالا از آستانه کمی به کیفی گذر کرده است.
اصلاحطلبان و بذرهای هویتگرایی ملی
خیزش خشمگینان در ایران آغاز شده است و این خشم طبعاً در ظرف زبانی و با کلمات و جملاتی بیان میشود که در دسترس مردم قرار دارد. یکی از این ظرفهای زبانی “هویتگرایی ملی”ای است که طنین آن در برخی شعارها شنیده میشود.
اصلاحطلبانی که امروز درود معترضان به رضا شاه و شعارهایی با مضامین مشابه را به عنوان وجه نامترقی تظاهرات برجسته میکنند، خود در سالهای اخیر در شکل دادن به این ذهنیت نزد مردم نقش برجستهای داشتهاند: با ترویج ایدههای ایرانشهری، با تبلیغ محافظهکاری امنیتی، با نفی مداوم ایده انقلاب وهر طرح یوتوپیایی برای تغییر، به طور عام، و با انکار انقلاب ۵۷، به طور خاص.
روح رضا شاه یکشبه حلول نکرده است، و تحسین و ستایش مبالغهآمیز مدام کسانی همچون صادق زیبا کلام (از چهرههای نزدیک به اصلاحطلبان) از رضا شاه در این بازگشت مؤثر بوده است.
نفی پروژههای رادیکال برای حرکت به سمت آینده، میل بازگشت به گذشته را برمیانگیزد و تردید در نفس انقلاب ۵۷، معنایی جز تأیید نظام سلطنت ندارد. در طول سالهای اخیر، اصلاحطلبان از عاملان اصلی پراکندن بذرهای تردید نسبت به نفس انقلاب، و خاطرهزدایی و جنگیری ایدههای یوتوپیایی از کالبد جامعه بودهاند.
تظاهرات اعتراضی در زنجان، نهم دی
چرخش اکثریت اصلاحطلبان به سمت نوعی محافظهکاری ملی-امنیتی پس از شکست جنبش سبز را میتوان سنگ گور، یا مرگ نمادین جنبشی تلقی کرد که بیست سال پیش با هیاهوی بسیار، و با شعار قانونگرایی در داخل و تنشزدایی با جهان، کلید خورد.
اصلاحطلبان در شرایطی گفتار سیاسیشان را به نام «اعتدال» و بر حسب «اولویت امنیت بر آزادی و دموکراسی» بازنویسی کردند، که سالها به نام آزادی و دموکراسی مردم را پای صندوقهای رأی فرامیخواندند.
بیست سال پس از آن روزها، حالا نه اصلاحطلبان دیگر هماناند که بودند، و نه مردمی که برای اعتراض به خیابان میآیند. اصلاحطلبان در گفتار و رفتار کاملاً شبیه به رقبایشان شدهاند، و مردم دیگر راهحل مسائل و مشکلاتشان را در طرحهای سیاسی اصلاحطلبان همچون قانونگرایی و تنشزدایی پیدا نمیکنند. آنها به شکلی غریزی دریافتهاند که «آزادی» ای که سالها اصلاحطلبان از آن حرف زدهاند، نهایتاً در عمل چیزی جز نوعی آزادی خرید کردن نبوده است که آن هم نهایتاً کسانی از آن بهرهمند میشوند که جیب پرپول یا «ژن خوب» داشته باشند.
در سالهای اخیر، بدنه اصلی اصلاحطلبان هر چه قدر در انکار اهمیت سیاسی نان اصرار ورزیده، به همان اندازه در بادکنک هویت ملی-امنیتی دمیده است.
غلو نکردهایم اگر بگوییم هویتگرایی ملی رسوبکرده در شعارهایی مثل «سوریه را رها کن/ فکری به حال ما کن» یا «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» از هویتگرایی ملی-امنیتی گفتار بسیاری از اصلاحطلبانی که امروز متفرعنانه به اعتراضات مردمی نگاه میکنند، کمتر ارتجاعی است.
همین دو روز پیش، یکی از فعالان سیاسی اصلاحطلب، در صفحه توئیتر خود در دفاع از افزایش «سلطه امپریالیسم ایرانی» نوشت. در مقایسه با آرزوی سلطه امپریالیسم ایرانی در منطقه، شعارهای هویتگرای متعرضان دستکم ماهیت و جهت سلطهجویانه و نظامی ندارند.
این شعارها، که پیشتر در زمان جنبش سبز نیز شنیده میشدند و وجود داشتند، سرشتی اقتصادی دارند، و مشخصاً واکنشی به «هزینهها»ی مداخله نظامی ایران در منطقه هستند که بخش عمدهای از اصلاحطلبان مدافع آناند.
این خیزش اقتصادی برای نان و حفظ شأن و شرافت انسانی، به هر نتیجهای منجر شود، آغاز فصلی تازه از خودآئینی مردمی از طبقه حاکم و به طور خاص اصلاحطلبان است. و درست به همین خاطر از جانب اصلاحطلبان انکار شده و اصالت و اهمیت آن مورد تردید قرار گرفته است.