خانه / مقالات / پرفسور، دکتر … سمیعی و یک خاطره از پدرم :جمشید پیمان،

پرفسور، دکتر … سمیعی و یک خاطره از پدرم :جمشید پیمان،

آخوند شاهرودی جنایتکار، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس سابق قوه قضائیه، عضو مجلس خبرگان و از شریکان اصلی جنایت های حاکمیت آخوندی علیه مردم ایران، در آلمان مهمان و مریض فردی است به اسم پرفسور دکتر، فوق متخصص مغز و اعصاب، مجید سمیعی!
اگر کسی بپرسد مگر اشکالی دارد؟ پاسخ می دهم ،در یک نگاه انتزاعی به ماجرا البته که اشکالی به چشم نمی خورد؛ یک بیمار(حالا جنایتکار و فاسد) برای مداوا و معالجه به یک پزشک مراجعه کرده است. نه کسی می تواند او را از رفتن سراغ پزشک منع و ملامت کند و نه کسی می تواند پزشک را که به معالجه ی او می پردازد مورد سرزنش قرار دهد. بیمار بر اساس نیازش نزد پزشک رفته و پزشک هم در وفاداری به سوگندی که یاد کرده است(سوگند بقراطی) باید بیمار را معالجه کند.
اما این پرفسور با همین عنوان ها و یدک کشیدن سابقه حرفه پزشکی اش، سال هاست که به بزک کننده ی چهره نظام آخوندی و گردانندگان جنایتکار آن تبدیل شده است. او شهرت و اعتبار شغل پزشکی اش را بطور واقعی صرف تبلیغ و ترویج حاکمیت جنایتکار جمهوری اسلامی کرده است. او بطور مرتب در سمینارها، جشن ها و مراسم مختلف دولتی و تلویزیون رژیم آخوندی حاضر می شود و با سوء استفاده از اسم و عنوان شغلی اش به تبلیغ برای نظام می پردازد. به شایعه های فراوان درباره کاسبی های کلان و مشارکتش با شهرداری تهران و …. کاری ندارم!
در سوگند نامه بقراط جمله ای است که بطور واقعی و در عمل توسط این پزشک و پزشکانی مانند او مورد خیانت قرار گرفته است . جمله مورد تاکید بقراط این است :
” با پرهیزگاری و تقدس، زندگی و حرفه خودر ا نجات خواهم داد”.
پرفسور دکتر، فوق متخصص مغز و اعصاب، مجید سمیعی، بهای خیانتش به سوگند بقراط را خودش باید بپردازد!

یک خاطره از کودکی ام
پدر من یک پزشک عمومی بود . در عهد کودکی همراه او و مادرم رفته بودیم بازار برای خرید پارچه لباس شب عید. مادرم جلوی یک دکان بزّازی همینطور که پارچه ها را نگاه می کرد یک قواره پارچه برای لباس مردانه را به پدرم نشان داد و گفت : آقای دکتر این می پسندید؟ پدرم بدون معطلی جواب داد؛ نه و افزود: برویم.
وقتی چند قدم دور شدیم. مادرم که از عکس العمل پدرم ناراحت شده بود پرسید چرا اینطور کردید؟ پدرم گفت: خانم،شما جلوی آن بزاز من را “آقای دکتر” صدا کردید و این ممکن بود روی پارچه فروش تاثیر بگذارد و با من مثل دیگر مشتری ها رفتار نکند!