آن چه امروز بهدست شما قیامآفرینان در خیابانهای سراسر ایران میگذرد، برای من که از «جوانان بسیار قدیمی» جنبش مقاومت هستم و به چشم خود شاهد بسیاری از تحولات بودهام، واقعاً شگفتانگیز است.
بگذارید حرفم را با یک تمثیلی بیان کنم: بهنظرم میرسد که شما منارجنبان اصفهان را چسبیدهاید و دارید به شدت تکانش میدهید. با هر تکان شما شعلهیی از انقلاب در شهرهای دور و نزدیک کشور زبانه میکشد و در مقابل چشمتان شیر برفی «نظام مقدس اسلامی» را ذوب میکند.
حرفم «اما» با شما به عاشورای ۸۸ ربط دارد ـ همان سالهای شعار معروف اوباما/ یا با اونا یا با ما ـ در آن زمان کسی از اطرافیان «امام راحل» خوابنما شده بود که اگر در قالب سبز سیدی برود و بازگشت به «دوران طلایی امام» را تبلیغ کند و فیض روحالقدس هم باز فرماید، میتواند برنده انتخابات شود. جنبش مقاومت هم ضمن تحریم انتخابات میخواست بهطور غیرمستقیم به او کمک کند و از همین رو وارد تضاد بین «بالاییها» شده بود. بهیاد بیاورید که در آن زمان نهتنها شما را در هیچ مسابقهیی شرکت نمیدادند، بلکه سرسختانه منکر وجودتان هم میشدند. امروز، پس از پایان یافتن تضاد مصلحتی «اصلاحطلب ـ اصولگرا»، تمام بحث بر سر این است که با شمایی که تمام زمین را در اختیار گرفتهاید، چه باید کرد؟
اگر حالا این سؤال را از من بکنید، جواب خواهم داد: به رژیم ضدبشر امان ندهید؛ سرنگونش کنید؛ به زبالهدان تاریخش بیندازید و وجود منحوسش را حتی از خاطرهتان پاک کنید.