جمله زیر کاکل تاریخی تکامل سیاسی جامعه بشری، در مقدمه اعلامیه جهانشمول حقوق بشر، معتبر برای تمامی تاریخ همین بشر، ازگذشته و حال و آینده، و ترجیح بندی پایدار بوده، وهمچنان نافذ و معتبر است:
” Whereas, it is essential, if man is not to be compelled to have recourse, as a last resort, to rebellion against tyranny and oppression, that human rights should be protected by the rule of law”
” از آنجا که ضروری است که از حقوق بشر، با حاکمیت قانون، حمایت شود تا انسان، بعنوان آخرین چاره، به طغیان بر ضد دیکتاتوری و ستم مجبور نگردد”
دریک کلام ساده، و بی پیچیدگی اکادمیک، باید راست و پوست کنده گفت که این طغیان، و یا بعبارت مترادف شناخته شده دیگر، این انقلاب، یک انفجار است، بعد از اینکه همه تلاش ها، نصیحت ها و اعتراضات مسالمت آمیز- که اغلب منجر به دستگیری و شکنجه واعدام و خود کشی شدن! در زندان میشود – به بن بست میرسد.
بنابراین احمقانه ترین چیز این است که کسی که در عاملیت انفجار- بخوانید بوجود آوردن مواد منفجره انقلاب- دست نداشته است و بوسیله آن عامل اصلی بخوانید انبار باروت، بخوانید دیکتاتوری و ستم درنده خو، با جرقه ای، به انفجار و طغیان کشیده شده است- از منفجر شدن خود پشیمان شده! و بگوید که چه اشتباهی کردم که منفجر شدم. بعبارت لری، خود انفجار از پیش آمدن خود، از باروت و تی ان تی پوزش خواسته و خود را ملامت کند.
یعنی به عبارت باز هم لری تر انفجار از ماده منفجره، تمام قد معذرت بخواهد بگوید من غلط کردم!!
در حالیکه آنانکه با حکومت و رفتار و فشار و سرکوب- تهیه انبوه باروت و مواد منفجره-، بانی و باعث انفجار و انقلاب شدند، خود اکت انفجار و انفجارشونده را نصیحت به پشیمانی و عذرخواهی کنند،
دیگه از این ساده و لری تر ممکن میشود که روح این بند مقدس اعلامیه جهانی حقوق بشر را شیر فهم کرد؟.
در تاریخ کشورهایی که گذار بی انقلاب از دیکتاتوری و حکومت خودکامه، (با اکثریت سلطنتی)، به دمکراسی و حاکمیت ملی کردند، هیچ چیزی عامل اصلی نبود مگر اینکه، با دیدن و شنیدن و هضم فریادهای ستم دیدگان و سرکوب شوندگان، اعلیحضرت های قدر قدرت و سایه خداها- خودشان کم کم – و برای درس گرفتن، و جلوگیری از تکرار انفجار ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه، صدای پای نزدیک شدن انقلاب را (نه خود انقلاب را که دیگر انفجار است و اگر حادث شد بسیار دیرشده است)، را شنیدند و حکومت را چه دودستی و چه رفته رفته به مردم و رای عامه مردم واگذار کردند. آدم دانا که برای جلوگیری از پیش آمدن یک انفجار بجای برچیدن انبار مواد منفجره (بخوانید سرکوب ودیکتاتوری چندین و چند دهه ساله) که صبر نمیکند که تا آن انفجار به بوقوع به پیوندند، بعد بیاد توی تلویزیون، مانند آن اعلیضرت سایه خدا و این یکی خلیفه مطلقه نماینده تام الاختیارخدا! بر روی زمین، بگوید که صدای انقلاب بخوانید انفجارشما را شنیدم، پس لطفا انفجار را همین الان قطع و خاموش کنید!!. یارو اگر راست میگویی، بسیار زودتر نمیگذاشتی طبق همین اعلامیه جهانشمول حقوق بشر، مصوبه تمامیت بشریت در دهم دسامبر ۱۹۴۸، بعنوان آخرین چاره، چاشنی قانون مندی این انقلاب عمل کند تا بعد از آن تو، که در اثر وقوع انفجار با دود و صعود خاک و خاشاک و گرد غبار آن به هوا رفته ای، تقاضای چتر نجات کنی و از آن بالا، کله معلق زنان، بگویی آهای ای انفجار، ای انقلاب، من صدایت را شنیدم. بقول هندی ها: ”پیر مهربانی کرو، وو آبی بند کرو”، خواهشا دیگه لطف کن همین حالا متوقف اش کن!!
تمام نکته فلسفه سیاسی جامعه بشری به همین سادگی برای درک همگانی ست و بس، و بقیه همه این بقول افغانی ها زر زدن (یعنی گپ و گفتگو کردن)، نه تنها بیجا و بی جهت است، بلکه بقول همان هندیهای قوم خویش من (بوهوت مزا بی هی) خیلی هم خنده دار و مضحک است.
”بوهوت مزا” تر اینکه بگویند که ایکاش به عصر قبل از انفجار برگردیم واصلا این پیش آمد پیش پا افتاده را!، مثل کلمات گچی بر تابلو سیاه تخته ای نصب بر دیوارمقابلمان –با یک تخته پاک کن مستقر و آماده در زیر تابلو، بکلی پاک کرده و با یک دنده عقب، که نمیدانم گیربوکس و پدال گاز آن، در کجای تاریخ تکامل جامعه بشر نصب شده است، شرایط را به قبل وقوع انفجار بر گردانیم و بگوییم ملت ما از کرّه ای انقلاب نداشت و آن ملت کنهسال را، که بیش از یکصد سال است برای کسب آزادی، و دمکراسی و جدایی دین و ظل الله از دولت، جانهای بس بیشماری فدا کرده است- کرّه حساب کنیم و بگوییم از آن اول اصلا انقلاب نداشت!!
باری، هی میگویی چرا خمینی و آخوندیسم ولایت مطلقه فقیه غلفتی آن انقلاب را ربود، باز هم تقصیر شخص شخیص قدر قدرت خودت است، که در طول چندین دهه، یک حزب و نهاد درست سیاسی و اجتماعی را اجازه تشکیل و جان بدر بردن ندادی، اما تنها به مسجد آخوندها اجازه فعالیت دادی و پرداخت همه تسهیلات و کمک مالی به آنها. اینهم علت العلل ملاخورشدن آن انقلاب که تنها برای آزادی و دمکراسی بر اساس همان مقدمه اعلامیه جهانشمول حقوق بشر بود. دربهار عرب هم همین پیش آمد، به غیراز کشور تونس که از قبل نهادهای برای جایگزینی بساط قدر قدرت را با چنگ و دندان حفظ کرده بود، بقیه اینها قبلا بودند نه مثل میهن رنج کشیده ما که از بعد از ۲۸ مرداد، هیچ نهاد سیاسی در آنها وجود داخلی وخارجی نداشت. اینهم پاسخ نق های دومت که چرا خمینی سوار شد. شخص جنابعالی هیچ سوارکار ماهر و مستقل و دمکراسی جوی سکولاری را زنده یا آزاد نگذاشته بودی.! این یکی هم خوب شیر فهم شدـ؟!
بجان گشتتان – بقول کردها- این موضوع با بحث و صحبت تعیین نوع حکومت آینده ایران، از زمین تا کره مریخ، که همین چند روزپیش یک ماهواره عظیم الجثه بسویش پرتاب شد- فرق و توفیر دارد. بعد از سرنگونی، که حتما این رژیم مثل راحت الحلقوم ول نمیکند که برود و آنقدر باز میگیرد و میزند و میکشد وکهریزکی نموده و تیر باران و اعدام و خودکشیانیده میکند!، تا آن انفجار بزرگ پیش بیاید و پیش بینی نویسندگان اعلامه جهانی حقوق بشر بوقوع بپیوندد. آخر این یکی نماینده خدا بر روی زمین هم، تا حالا، کار آن یکی سایه خدا بر زمین را تکرارکرده است. که صد البته ابعاد کارهای آن یکی چندین و چندین ستاره ای (البته بدون محاسبه آن هزاران کشته و زخمی در کودتای ۲۸ مرداد)، و ابعاد این یکی کیهانی و نجومی است. ولی مگر در اصل قضیه، که وقوع انفجار مصروحه در مقدمه اعلامیه جهانشمول حقوق بشر است، فرقی پیش می آورد عدد و رقم تعداد زندانیان سیاسی، انواع شکنجه و تعداد و طریقه اعدام آزادیخواهان مبارز در سراسر تاریخ.!؟
پس اگر کسی بمیدان می آید، باید به او گفت که اول قبول کن که وقوع انفجاریک برنامه ریزی از طرف این بیچاره و زبان بسته، یعنی خود انفجارنیست، بلکه گناه آنانی است که آنرا به انفجارکشاندند و خرج انفجار ذخیره کردند، و بعد تشریف بیاورید و این غول، یعنی ولی فقیه هفت سر را بیاندازید زمین و بعد دم از نوع حکومت آینده بزنید که در این جا هدف همه نیروهای ایران دوست و آزادیخواه است، یعنی دمکراسی و آزادی و حقوق بشر و حکومت قانون، اما حکومت قانونی که مجلس ملی، با اکثریت آراء تصویب میکند، همگی در چهار چوب جدایی کامل دین از دولت و سکولاریسم و در پهنای استقلال و تمامیت ارضی این کشور و تمدن کهنسالش.
بفرما اگر تنها بحث بر سر سرنگون کردن جدی رژیم ولایت مطلقه فقیه بیت رهبر نشین در تهران است- گر تو بهتر میزنی – بقول رومی- بستان بزن. بزن ساز سرنگونی را. اما – طفره نرو- نه اینکه هشتاد درصدر دمیدن مستمرت در نقاره حمله به آنها که سازمان یافته و بزرگترینند، باشد. علیه آنانیکه از همان اول ماجرای انقلاب بزرگترین و مهمترین بودند و حالا هم هستند و کسانیکه تا کنون برنامه ”مِیْنْ کامپ” پیشوای ولایت –را برای تشکیل اولین قمر اتحاد جماهیر اسلامی و فتح قدس از راه کربلا و برنامه بمب اتمی اش، و لیست گذاری اش را، شکست هم نظامی و هم سیاسی و حقوقی داده و زهر خورانش کردند. تهمت و جعل و کاکوفونی (زشت نوازی)، از ته آشپرخانه ها و جای گرم و نرم و در استودیوهای ریز ریزو درشت درشت فارسی، و سالها تنها یک سوزن به نظام مخوف ایرانسوز زدن، و جوالدوزها را برای کوبیدن بر موثر ترین دشمن و سازماندار ترین و عاشق ترین آزادیخواهان چون مجاهدین صدر مشروطیت – شبانه روزمصرف کردن، نه مبارزه یک پناهنده سیاسی در خارج کشور است و نه چیز دیگری جز خواسته و یا نخواسته آب به آسیاب سقف فرریخته مخوف ترین نوع فاشیسم دینی در سراسر تاریخ ریختن. حالا اسمش را بگذار ”نجات” اعضای همیشه حاضر و رزمنده سازمایافته در سازمان خود پذیرفته مقاومت بزرگشان، یا تشویق به بریدن و مثل خودتان عزلت نشین و بی رمق در خانه میزبانانتان یعنی کشورهای دمکراتیک کردن. میزبانانی که خود، با تشکیلات و مقاومت و رهبری و گرای درست و پرداختن بالاترین بها، چندین دهه پیش، این خانه را آزاد و از ستم و دیکتاتوری نازیسم وفاشیسم و امپراطوری ها خلع ید و اکنون برای شما آنرا آب و جارو کرده اند. لا اقل از این صاحبخانه حیا کردن نه تنها مباح است بلکه صواب بسیار دارد!!
پس حالا دیدی حاجی! که ریگ های کفش پوسیده مبارک، مجال یک خبررسانی عینی و یک تحلیل درست و بی طرفانه، که پیش کشت، بلکه ظرفیت چهار قدم راه رفتن و قدم برداشتن درست و حسابی بر خط بی خطرعابر پیاده، آنهم در جاده های صاف دمکراسی های با خون میلیونها فرزندان شان آغشته شده در ناف همین غرب، را هم نداری که نداری!؟ نه دانش و شناخت تاریخی اش را داری، نه عزم جزم اش و نه انصاف و نه بویی از صداقت به ارث برده ازصادقان ابنای بشر را. بقول ما لرها: ”وابولفه دگیس رتیه” به ابولفضل قسم از نا افتادی. تازه اگر جایی هم خبر، دلیل و برهان و تحلیل درستی را میشنوی خودت را به یک نوع عدم درک و جهل هوشمند!! میزنی.