سعید شیرزاد، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر که از هفدهم آذرماه در اعتراض به وضعیت زندانها و شیوه برخورد با زندانیان سیاسی عقیدتی، لبهایش را دوخته و اعتصاب غذا کرده است، در نامهای کوتاه از ادامهی اعتصاب خود پس از پایان سیامین روز خبر داد.
به گزارش کانون مدافعان حقوق بشر کردستان، این زندانی سیاسی پیشتر در پاسخ به درخواست مادران خاوران مبنی بر پایان اعتصاب غذا گفته بود که این اعتصاب را تا سی روز پی خواهد گرفت و بسته به شرایط موجود و شنیده شدن «صدای بی صدایان» دربارهی پایان یا ادامهی آن تصمیم خواهد گرفت.
شیرزاد در این نامه تأکید کرده است که اعتصاب غذایش به دلایل شخصی نیست، بلکه ادامهی رویهی ضرب و شتم زندانیان، بازداشت خانوادهها در سالن ملاقات، جلوگیری از اعزام زندانیان به بیمارستان با وجود داشتن مجوز از طرف دادستانی و عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان، از جمله موارد مورد اعتراض اوست. این زندانی در نامهی خود اذعان داشته است که با توجه به ادامهی رویهی مذکور که حتی در مواردی «منجر به مرگ زندانیان» میشود، به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد تا بلکه صدای «محبوس» زندانیانی باشد که «صدای بیصدایشان را فریادرسی نیست.»
پیشتر برخی از همبندیهای سعید شیرزاد در زندان رجاییشهر، در حمایت از این زندانی با انتشار بیانیهای، خواستههای او را «صنفی» و «قانونی» خوانده بودند. آنها همچنین ضمن ابراز نگرانی از پیامدها و عوارض اعتصاب غذای طولانی بر سلامت جسمانی زندانیان، از مقامات قضایی خواسته بودند تا هرچه زودتر به وضعیت این زندانی رسیدگی کنند و اقدامات لازم را برای تأمین مطالبات او انجام دهند.
متن پیام سعید شیرزادکه برای انتشار در اختیار «کانون مدافعان حقوق بشر کردستان » قرار گرفته، به شرح زیر است:
«مرگ من عصیان یک زندگی است که نمیخواهد بمیرد»
از تاریخ چهارشنبه، ۱۷ آذر ماه در اعتراض به ضربوشتم زندانیان، بازداشت خانوادهها در سالن ملاقات، جلوگیری از اعزام زندانیان به بیمارستان علیرغم داشتن مجوز از طرف دادستانی، عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان بیمار (از جمله محمد نظری، کریم معروفعزیز، اصغر قطان، فرهاد اقبالی) و … که به دستور محمد مردانی، ریاست زندان صورت گرفته است، اعتصاب غذا و لبدوزی کردم. در آخرین نمونه از این رویهی ناعادلانه، بهنام موسیوند هنگامی که در اعتصاب غذا بود، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با ویلچر به بیمارستان منتقل شد.
همانطور که در نامهی اعتصاب غذا اعلام کرده بودم، این اعتصاب بههیچ عنوان شخصی نیست. لذا با توجه به ادامهی رویهی مذکور که حتی مواردی از آنها منجر به مرگ زندانیان شده است، به این اعتصاب ادامه میدهم. بلکه اینگونه صدای محبوسشدهی زندانیان دربندی باشم که صدای بیصدایشان را فریادرسی نیست.
این نوشته را با شعری از “کارو” شاعر درد و رنج و فقر به پایان میرسانم، که انتهای این راه هرچه باشد، چیزی جز پیروزی نیست:
من میمیرم … اما مرگ من، مرگ زندگی من نیست …
مرگ من انتقامی است که زندگی من از جعلکنندهی نام خود میگیرد …
من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد …
مرگ من عصیان یک زندگی است که نمیخواهد بمیرد!
سعید شیرزاد