خانه / مقالات / کاپوئی در تله ! :جواد نامدار

کاپوئی در تله ! :جواد نامدار


اخیرا حمید اسدیان در سلسله نوشتاری به بازخوانی و افشای توطئه های وزارت اطلاعات علیه مجاهدین وشورای ملی مقاومت پرداخت. او با اسناد ، مدارک و شواهد مختلف نقش برخی از عوامل و مجریان این دسیسه ها را برملا کرد. واکنش عناصر مزبور، هم قابل پیش بینی و هم بر اساس هویتشان طبیعی بود. حمید اسدیان در این سلسله مقالات فقط با انبوهی مدرک تاریخچه اعمال این افراد را در مقابل آنها قرار داده بود. حالا اگر آنها از دیدن تصویر خود بوحشت افتاده و خود را رسوا و زشت و پلشت یافته اند این دیگر نه تقصیر نویسنده است و نه با شکستن آینه میتوان واقعیتها را محو یا وارونه جلوه داد.
اما من در اینجا قصد تحلیل و افشا ندارم. می خواهم به یک واقعیت که خود شاهد آن بوده ام شهادت دهم تا خواننده بعد از آن خود قضاوت کند که اتهاماتی که به حمید اسدیان زده اند تا چه واقعیت دارد و از گلوی چه عناصری و با چه اهدافی در می آید.
در میان همه تهمتها و فحاشی هایی که به حمید اسدیان شد واکنش ایرج مصداقی بسیار قابل تامل است. او نقش میدان دار و سخنگو و ” پژواک ” دهنده لجن پراکنی های یک عده ولگرد سیاسی در خارج کشورعلیه مقاومت را بازی می کند. او در باصطلاح مصاحبه ای با ” میهن تی وی” که گرداننده اش نیز از عوامل همین باند است 70 دقیقه را به فحاشی و توهینها و اتهامات سخیف علیه حمید اسدیان پرداخت و با کلماتی نظیر بیچاره ، درمانده، مفلوک و….نهایت کینه و ” نفرت” خود را از او و ایضا از رهبران مجاهدین بشکلی هیستریک ابراز کرد. مصداقی در این ۷۰دقیقه تهمت و فحاشی خود چهره یک بازجوی مستاصل را به نمایش گذاشت . او که ظاهرا “دوره عالی” روشهای مختلف شکنجه و “مقابله با دشمن” را از سربازجوهائی نظیر ” محمد توانا” فراگرفته است، این بار نیز تلاش کرد تا با دروغ و تهمت و آتشباریهای سنگین اخلاقی و ناموسی حمید اسدیان را به سکوت وادار کند. او اما فراموش کرده است که این حربه های کثیف دیریست لو رفته وحتی کلیت دستگاه وزارت بدنام نیز در قبال “دشمن” به عجز و استیصال در آمده است( به ناله های خامنه ای و دیگر مقامات رژیم از نقش مجاهدین در قیام دیماه گذشته توجه کنید).
وقتی از حمید نظرش را درباره تهمت اخلاقی زشتی که مصداقی به او زده سوال کردم، گفت: «من از این بابت یک تشکر به او بدهکار هستم. زیرا که من به او گفته بودم “«کاپوی سیاسی خارج کشوری» و او در جا اثبات کرد که حرفم تا چه اندازه درست بوده است. قبلا هم مدعی شده بود که من در اشرف بازداشت بوده ام و ….من البته از کاپوها بیشتر از این انتظاری ندارم. همان طور که از سایر همکاران مصداقی در زندانها که بازجویی و شکنجه می کردند توقع بیشتری نداشتم. اما نه در پاسخ آنها که برای تو که در نشستهای انقلاب من حضور داشته ای می گویم این رذالتها خاص توابان تشنه به خون و کاپوهای خارج کشوری است و من هم با کمال افتخار و سرفرازی فحاشی های آنها را در پرونده افتخارات خودم بایگانی خواهم کرد»
همانگونه که حمید اسدیان اشاره کرد من از سالها پیش افتخار آشنائی با او را داشته ام و منجمله درتمامی نشستهای انقلاب (یعنی همان نشستهائی که کاپوی مزبور بدان اشاره کرده ) نیز حضور داشته ام. و وظیفه اخلاقی و وجدانی خود می دانم تا از شرافت و انسانیتی که توسط یک مشت بدکاره سیاسی به بازیچه گرفته شده است دفاع کنم. بنابراین آن چه که می گویم نه در دفاع از حمید بلکه برای برملا شدن دستهای آلوده مزدوران بی شرمی است که هزاران کیلومتر دور از ایران مامور اجرای طرحهای جنایتکاران حاکم هستند.
حمید اسدیان بعنوان یک مجاهد خلق که بیش از دو سوم عمر۶۰ساله اش را در راه مبارزه و زندان و در میدانهای رزم گذرانده نیازی به معرفی ندارد. اسماعیل یغمایی که به خوبی حمید اسدیان را از نزدیک می شناسد و اکنون به تهمتهای اخلاقی مصداقی علیه او لبخند می زند در سالهای قبل درباره او نوشته بود: «قصه نویس، نمایشنامه نویس شاعر و ژورنالیست است . بخش اعظم عمر او از حدود بیست و یکی دو سالگی تا حالاـ حدود سی سال‌ـ یکسره به مبارزه علیه دیکتاتوری گذشته است. در میان مجاهدین اگربخواهیم کسی را برای شروع کار ادبی جستجو کنیم بی تردید در ته خط جستجو به او خواهیم رسید…در ماههای آخر زندگی دکتر ساعدی با حمید اسدیان به سراغ دکتر ساعدی رفته بودیم. حمید چند نسخه از قصه های خود را به دکتر ساعدی داده بود تا بخواند . وقتی نظر ساعدی را در مورد قصه هایش خواست ساعدی نگاهی به او انداخت و گفت « حمید آقا، من خوشحالم که اگر من و امثال من سفری شدیم ورفتیم تو زنده هستی و می نویسی ». حمید تنها سرش را پائین انداخت ومن سنگینی حرف ساعدی و جدی بودن آن را به خوبی حس کردم چون سالها خواننده دست نوشته های حمید اسدیان بودم و توانائی های اورا می شناختم».
او از جمله نویسندگانی است که بقول نیچه فقط با دست نمی نویسد. پاهایش که میدانهای مختلف نبرد را در نوردیده و قلبش را که با قلب بسیاری از مشتاقان بخون خفته آزادی تپیده است نیز به کار می گیرد. من او را مبارزی خستگی ناپذیر، صادق و ساده که بدون هیچ اغراق همه هستی اش را در راه آزادی و بهروزی مردمش فدا کرده ومی کند میشناسم. داستان زندگی او همچون بسیاری دیگر از همرزمانش مرا بیاد ” کسماس” در رمان زیبای آزادی یا مرگ کازانتزاکیس می اندازد که چگونه همسر باردار خود را رها کرد و برای آزادی مردمش بدنبال عمویش، پهلوان “میکالیس” براه افتاد. چرا که او آخرین کسی بود که با رد هرگونه سازش و هرگونه تمکین راه مبارزه برای آزادی را درپیش گرفته بود. آری اوهم می گفت:” به هیچ قیمتی نباید به آنچه شأن و شرف آدمی را پایین می‌آورد تسلیم شد، بلکه باید مبارزه کرد و برای آزادی زنده بود وبرای آزادی مُرد”.
در آن نشستهای انقلاب آنچه برای من برجسته بود رابطه صمیمی ، ارادت و احترام فوق العاده حمید نسبت به مسعود بود. . و سالها قبل از نوع رابطه اش با مسعود که از زندان شروع شده در مقاله «ماه کنعانی من» نوشته بود. بعدها من در یکی از رمانهای منتشر نشده اش( که من شانس مطالعه اش را یافتم) علت این همه دلبستگی و احترام را یافتم. او که در زندان با مسعود زیسته و نبوغ و تلاشها ی بی نظیر او برای احیای سازمان و آموزش کادرها را شاهد بوده، قدر و ارزش مسعود را می شناسد. شاید به همین دلیل نیز بود که حمید در آن نشستها خیلی سریع تر از دیگران به کنه “انقلاب ایدئولوژیک” و کار خارق العاده ای که در جریان بود پی برد و پیام آن انقلاب را بخوبی دریافت. در آن نشستها من همچنین شاهد رابطه صمیمی مسعود با حمید نیز بودم
غیظ و تنفر جنون آمیز مصداقی نسبت به حمید اسدیان؛ همچنین متوسل شدن او به اتهامات کثیف و اخلاقی بیانگر نهایت درهم ریختگی مزدوری است که نقشه هایش لو رفته و راه ها بر او بسته شده است.
به گفته یکی از زندانیان، اصلا بنیاد شخصیت وهویت “کاپوها” برمبنای نفرت ازمقاومت استوار شده است. چرا که در مقابل بازجویان و شکنجه گران مفلوک و حقیر و تسلیم بوده اند وهمزمان برای اثبات ندامت و چاکری و تبعیت از جلادان در مقابل زندانیان مقاوم، فحاش و لات و دهن دریده. برای مثال مصداقی حتی پس از برملا شدن ارتباطات تگاتنگش با وزارت اطلاعات در جریان ملودی- درام “فراز و رها” بازهم از رو نرفت و بعنوان یک بسیجی دهن گشاد علیه مقاومت به فحاشی و دروغ پراکنی پرداخت. او حتی تا آنجا پیش رفت که برای مخدوش کردن چهره اعضای مقاومت حساب فیس بوک آنها را جعل کرد واتهامات سخیفی را به آنها نسبت داد. اما پس از افشای آن نه خجالت کشید و نه اظهار شرمندگی کرد!
چرچیل گفته بود “حقیقت، انکارناپذیر است. بدخواهی ممکن است به آن حمله کند. ممکن است نادانی آن را به مسخره بگیرد، اما سرانجام حقیقت پایدار خواهد بود” .
چند سال پیش در یک مقاله روشنگر اندر باب سوابق کاپوی مزبور آمده بود: “مصداقی قبل از هرچیز باید به این سوال پاسخ دهد که وقتی به بازجویش اعتراف کرد «به لحاظ عقیدتی بریده است» بازجو از او چه خواست؟ و مصداقی چه مأموریتی را پذیرفت و این چند ساله در خارج کشور، در راستای آن مأموریت چه کرده است؟”
واقعیت این است کاپوی خارج کشوری رژیم در بد تله ای افتاده است. روزهای آینده بسیاری دیگر از حقایق را روشن خواهد کرد.