?در بحبوحه مسابقات جام جهانی روسیه، مجددا مسئله ای توسط برخی از اپوزیسیون نماها در جامعه مطرح شده که اپوزسیون اصلی را از مدار براندازی جمهوری اسلامی خارج کرده است.
مسئله حضور بانوان در ورزشگاه، که توسط برخی افراد خائن یا ساده لوح پررنگ شده، و امری مهم جلوه داده می شود، عایدی جز خارج شدن قطارِ تغییر رژیم از ریل ندارد. کسانی که مدام به این قبیل موضوعات پرداخته و به آن پروبال می دهند؛ یا خائن هستند و یا ساده لوح که توان فهم این را ندارند که جمهوری اسلامی، اصلاح پذیر نیست! چرا که از عنوان حکومت مشخص است؛ یکی جمهوری و اسلامی!
بر همگان آشکار است که مردم اسلام را نمیخواهند و فی الواقع از آن گریزانند. در جامعه ایران، اقشار مختلفی مانند بهاییان، مسیحیان، سکولارها و لاییک ها و … حضور دارند و به معنای واقعی کسی در ایران مسلمان نیست.
نکته دیگر اینکه از کجا مشخص است که بهترین نظام، جمهوری است؟ ممکن است نظام سلطنتی بهترین باشد. البته به معنی این نیست که نظام سلطنتی خوب است ولاغیر! اما وقتی تاریخ کشورهایی مانند مصر و عراق را مرور می کنیم، می بینیم که این ها هم جمهوری بودند و سرنوشتشان را همه دیدند که چه شد.
اساس جمهوری اسلامی مغالطه است و 40 سال است با همین مغالطه ادامه یافته است. چه کسی فکر می کرد این حکومت تا کنون به بقایی 40 ساله رسیده باشد؟! پرداختن و توسعه تفکراتی از قبیل آزادی ورود به ورزشگاه و … منجر به این می شود که همین مردم که در انتظار تغییر حکومت هستند، پای صندوق های رای می روند؛ غافل از اینکه جنازه ای در قبری که بالای سر آن شیون می کنند، نیست! و در واقع اساس مشکل در جای دیگر است.
نوجوانانی که در سال 57 ، ده تا بیست سال سن داشتند، الان در حال گذراندن دوران کهولت سن هستند یا شاید از دنیا رفته باشند! جوانان و نوجوانان ما هم در حال حاضر باسرنوشت همین ها روبرو خواهند شد، اگر قطار برچیدن نظام با موضوعات فرعی، به حاشیه کشیده شده و از ریل خارج شود که البته خائنین یا ساده لوحان این کار را انجام می دهند و امر به بقای نظام می کنند!
در واقع می توان گفت جمهوری اسلامی اینقدر خطوط دعوا و اختلاف را جلوتر از حد تصور تعریف کرده که اگر همینطور پیش برود، شاید در 500 سال آینده به خواسته هایمان برسیم! مسئله ای مانند ورود زنان به ورزشگاه، یا آزادی حجاب، ده ها سال قبل در اروپا و سایر جوامع پیشرفته، یک امر بدیهی بود و هست، این در حالی است که برخی با جبهه گیری سراسر اشتباه و با استناد به همین بدیهیاتِ اجرا شده در دیگر جوامع، می خواهند به جنگ با اصل نظام بروند!
با یک کنکاش ساده در این خصوص؛ با ده ها مصداق مختلف روبرو می شویم، اگر بحث ورود زنان به ورزشگاه را حل شده بدانیم! سه رییس جمهور با دورههای 8 ساله، و در مجموع 24 سال تلاش کردند که این خواست به سرانجام برسد. یعنی 24 سال برای یک خواست و امر بدیهی و طبیعی، زمان صرف شده تا به اینجا رسیده! و جالب اینجاست که هنوز عده ای در گوشه و کنار و روش های مختلف مانند نامه به فیفا یا با مصاحبه در خفا آن را دنبال می کنند! به سادگی می توان متوجه شد که «اشتباه استراتژیک» چه بلایی سر آزادی خواهی مردم و مسیر تغییر رژیم می آورد. اشتباه استراتژیکی که سال های سال در حال انجام است موجب تغییر اساسی در خط مقدم مبارزه شده است.
در خبرها آمده بود که 18 فعال زن ایرانی طی نامه ای از فیفا خواسته اند که به داستان عدم ورود زنان به ورزشگاه پایان دهد، و متاسفانه در میان امضا کنندگان چهره هایی مانند بانوگوگوش، شیرین عبادی، مهرانگیزکار، شهره آغداشلو و … به چشم می خورد؛ این یکی از مصادیق اشتباه استراتژیک است که خواست اصلی که همان تغییر حکومت است را به خواستهای حاشیه ای منحرف می کند و به فرض آزادی ورود زنان به ورزشگاه، آن را پیروزی می شمردند! در حالیکه این افراد می بایست مردم مظلوم را به سوی هدف اصلی رهنمون کنند، نه مقاصد پوچ!
نمونه دیگر؛ نحوه موضع گیری مسعود شجاعی در مصاحبه قبل از مسابقه ایران و اسپانیا است! آنجا که میبایست و میتوانست خواستِ مردم مظلوم ایران را از طریق تریبونی که صدها میلیون مخاطب دارد، فریاد بزند، محافظهکار میشود و میگوید ترجیح می دهم که این موضوع را در خانواده خودمان حل کنیم!!! و این همان چیزی بود که حکومت به وی هشدار داده بود که طبق خواست حکومت حرکت کند؛ پس از آن می بینیم که برای حفظ اعتبار و محبوبیتش بین مردم، چند روز بعد با رسانه کم اهمیت و کم مخاطب قطری مصاحبه کرده و از اعتقاد قلبیاش نسبت به لزوم حضور بانوان در وزشگاه دم میزند! با این حساب اگر شجاعی عامل قطعی رژیم نیست، پس چیست؟ چرا که زمانی که میتوانست مفید باشد، نبود! و حالا که کسی صدایش را آنطور که باید نمیشنود، مرد عمل می شود! او از اعتبار خود برای بانوان مظلوم کشورش خرج نکرد و در واقع به مردم ایران خیانت کرد. در واقع دورویی اینجاست که آشکار می شود و نشان می دهد که ادای اپوزیسیون در آوردن و ادعای حق طلبی نمودن، آورده ای جز رسوایی خیانت ندارد.
و البته اینکه وقتی سقف درخواستها و اعتراضات توسط شبکههایی مانند بیبیسی و من و تو و صدایآمریکا و برخی افراد به ورود زنان به ورزشگاه سقوط میکند، باید تاسف خورد. حال سوال اینجاست که نویسندگان نامه به فیفا، و موضعگیری سلبریتیهای محافظهکار مانند شجاعی و افرادی مانند مسیح علینژاد را باید در جرگه خائنین قرار دهیم یا ساده لوحان! چرا که حالت سومی وجود ندارد. پر واضح است که همین جنبش های جزئی و فرعی و حاشیه ای، مسیر حرکت را معکوس و بقای نظام را تمدید می کند. در واقع مطرح کردن این مسائل پیش پا افتاده که جوامع دیگر آن را حق طبیعی می دانند و جمهوری اسلامی آن را ممنوع کرده، ضربه ای به جمهوری اسلامی وارد نمی کند، بلکه خدمت به آن به حساب می آید.
به عنوان نمونه ای از ده ها نمونه ای که مسیرِ تغییر را به سمت اصلاح ساختار منحرف میکند؛ مسیح علینژاد چرا باید سطح خواست عمومی را از تغییر رژیم به اصلاح ساختار حکومت، مانند پوشش زنان و آزادی ورود به ورزشگاه و مسائل درجه چندم اینچنینی پایین بیاورد؟! بعد از 40 سال باید این را فهمید که این حکومت اصلاح پذیر نیست و تلاش در این راستا، جز اتلاف انرژی و منحرف کردن مسیر براندازی، نتیجه ای ندارد. حتی اگر بپذیریم که این شبه مبارزات پراکنده موضوعی، حاصلی دارد؛ باز این سوال مطرح است که چرا بنیانگذار و هواداران چهارشنبههایسفید و طرحهای جزئی مشابه، از خودشان این موضوع را شروع نمی کنند!؟ منطقی است که موسسین، ابتدا از خودشان شروع کنند و پیش قراول این راه شوند، نه فقط با شعار و فریادهای تصنعی! مسیح علینژاد و دیگر همیارانش اگر این مسیر فرعی را به راه اصلی ارجج میداند؛ عکسی از خودشان با کمترین پوشش ممکن، یا حتی بدون پوشش، هرکدام که مورد قبول خودشان است! منتشر کرده و جهشی در راستای باصطلاح انقلابشان ایجاد کنند! لیدر یک جریان باید راه را برای حامیانش باز کرده و به قول معروف آخرِ قصه را تبیین و به نمایش بگذارد، نه اینکه با جنبشهای اجتماعی کوچک، جلوی مسیر اکثریت و اپوزیسیون واقعی سنگ بیندازد. اپوزیسیون باید ذات و جوهره مخالفت خود را در بهترین حالت ممکن به نمایش بگذارد و الگوسازی کند؛ وگرنه ادای اپوزیسیون در آوردن، از عهده همه بر میآید. قطعا اشتباه استراتژیک است اگر هدف اصلی و کلی را به اهداف جزیرهای و پراکنده ترجیح دهیم و توقع محصول نهایی و آرمانی داشته باشیم.
اشکال کار اینجاست که جمهوری اسلامی آنقدر با قوت و هوشیاری کامل پیش رفته، که وقتی هرچندوقت یکبار و به بهانه های مختلف، آزادی و حقوق طبیعی را با منت به مردم می دهد، چنان ذوق زده میشویم که گویی امتیازی که داده شده در هیچ جامعه دیگری نیست و ما جزو اولین ها هستیم! و جالب تر این که آن را برای خود پیروزی قلمداد می کنیم. اگر بخواهیم عمق فاجعه را نشان دهیم میتوانیم به تصمیم اخیر سران سعودی استناد کنیم. در عربستان مبارزه برای رانندگی زنان سالها به طول انجامید و از امروز زنان در عربستان برای نخستینبار اجازه رانندگی پیدا کردند. خبرنگاران میگویند حتی تلویزیون حکومتی عربستان هم تصویر زنانی را پخش میکرده که بهطورقانونی در حال رانندگی بودند، کاری که در سالهای گذشته منجر به بازداشت میشد!! این در حالی است که در همه جوامع، زنان حق طبیعی و بدیهی رانندگی داشتند و ذوقزدگی طبیعی مردم و هیجان کاذب و مصنوعی سران سعودی خندهدار است؛ چرا که با این کار اعتراضات پراکنده را مدیریت کرده و بقای حکومت را تمدید کردند! البته حکومت سعودی با ایران قابل مقایسه نیست؛ چرا که شاهزاده بنسلمان نشان داده، به فکر خواست و سلیقه مردمش است و برای خواست آن ها احترام ویژه ای قائل است. در عربستان برخلاف حکومت ایران که اصلاحپذیر نیست، مردم به دنبال تغییر حکومت نیستند، همچنین فهم و درک شاهزاده منجر به احترام ویژه به سلایق و خواست مردم شده است که قطعا این آزادیها و نشاط آفرینی به نقاط مطلوبتر و حد اعلی خواهد رسید.
غافل از اینکه این مدل پیشروی، همان چیزی است که سران رژیم میخواهند. این مدل برخورد با مسائلی اینچنینی منجر به تخلیه و تقسیم اشتباه انرژی ضد حکومت جمهوری اسلامی می شود و در واقع انتقال این توان از مسئله اصلی که برچیدن رژیم است، به مباحثی مانند آزادی حجاب و آزادی ورود به ورزشگاه، و مسائلی از این قبیل، خیانت به خواست و اراده مردم و اشتباه استراتژیک است.