«شاهزاده»، «نوریزاده»، «حرامزاده» و… همه به نوبت اما هماهنگ علیه مجاهدین خلق ایران «بسیج» شده اند. چه بجا گفته است مولانا:
مه فشاند نور و سنگ عوعو کند
هرکسی از بر خلقت خود می تند (مولوی)
کمتر موردی بود که این گونه «همه باهم» (البته با لهجه امام دجالان) پته خود را به روی آب بریزند. هر سال در همین ایام و در آستانه یا بعد از برگزاری اجتماع بزرگ سالانه مقاومت در ویلپنت پاریس، نعرهای وحشت زده دیکتاتوری آخوندی، فقط از حلقوم خامنه ای یا روحانی، چند خروار بسیجی، سرداران شکم گنده و امنیتی های عینک دودی بلند نمی شود، بلکه افراد و تحت فرمانهای با نام و «گمنام» هم هستند که با مارک و اتیتکهای مشتری پسند وارد صحنه می شوند. عملیات تروریستی ناکام دیکتاتوری آخوندی علیه گردهمایی مجاهدین بر این واقعیت مهر تأیید زد که همه سوته دلان، از یک خانواده اند. اگر به گفته آلبر کامو نویسنده فقید و آزادیخواه فرانسوی «همه دژخیمان تاریخ از یک خانواده هستند»، به تبع آن، همه خائنان تاریخ نیز از یک خانواده هستند.
1-مزدور اجاره ای برای همه فصول
یکی مثل نوریزاده که با پیشانی ممهور شده «مزدور اجاره ای» برای همه فصول، شهره خاص و عام است. هم برای تمایلات «عارفانه» ولی فقیه ارتجاع قصه های مشمئزه کننده می بافد، هم در مراسم تدفین دختر شاه، با یاد خاطرات گذشته خاک پای «شهبانو» را می لیسد. این دست پروه آخرین سفیر شاه در عربستان سعودی هم نامش زیب لیست ساواک شاه بود و هم به چاپلوسی و لیسیدن نعلین خمینی روی آورد. فقط بستگی به شرایط روز و بخصوص شرایط نوسان لحظه ای و نردبانی نرخ دلار و پوند و اورو، دلاکی خون چرکهای پیکره متعفین نظام آخوندی را بی هیچ شرم و حیایی به عهده می گیرد تا دلار «طیب و طاهر» با نرخ به روز شده، به حسابش واریز شود.
2- شاهزاده: رویای سوار شدن بر اسب سنگی با یاری «برادران سپاه»
یکی هم مثل «شاهزاده» یعنی تنها بازمانده رضاخان میرپنج سواد کوهی، زمانی در قامت «یک سرباز وطن» اعلام آمادگی می کند که در صورت حمله فرضی آمریکا در کنار «برادران سپاه» و «ارتش ملی» با «متجاوز» خواهد جنگید و زمانی دیگر از دور دست، برای خاتمی عشوه گری می کند و اکنون در شرایطی که دیکتاتوری آخوندی در چنبره بحرانهای مرگبار قرار گرفته، سنگ تمام می گذارد که بین مجاهدین و آخوندها، یقینا در کنار دومی قرار دارد. شاید این «شاه»کار «شاهزاده» رونمایی جدیدی به نظر برسد، اما قدمت همدستی «شیخ و شاه» در مقابله با قیامها و خیزشها و انقلاب مردم، عمری طولانی تر از او، پدر و پدر بزرگش دارد. بنابر این رضاخان کوتوله فکر نکند که نوبرش را آورده است. فقط آنچه که به نسخه اخیر همدستی شاه و شیخ علیه مجاهدین تازگی می بخشد، میزان وقاحت و بی چشم و رویی این کوتوله بی مصرف است که او را از آبا و اجداد خونی و عقیدتی اش متفاوت می کند. حتی پدر جنایتکارش هم هیچ گاه علنی و به صراحت خود را به آخوندها نزدیک نمی کرد. بلکه به عکس، این آخوندها از جمله، شیخ فضل الله نوری، کاشانی، خمینی و چندین رأس دیگر از آخوندهای صاحب منصب در چرخه دیکتاتوری کنونی بودند که به مجیزگویی قدرت وقت و دربار فاسد اشتغال داشتند و در توطئه علیه جنبش مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، فعالانه سهیم بودند و از قضا این دیکتاتوری سلطنتی بود که راه ظهور دیکتاتوری آخوندی را هموار کردند. فقط به «شاهزاده» بی تاج و تخت به این یادآوری بسنده می کنیم، هنوز آنهایی که زخم شلاق و داغ و درفش پدرش را بر تن دارند، زنده و حاضرند و خون شهیدان مجاهد و فدایی و دیگر مبارزان، که به دستور پدر جنایتکارش اعدام شدند، همچنان جوشان است. نمی دانم چرا هنوز هم نفهمیده که رویای برپا کردن مجسمه خود، سوار بر اسب سنگی در میدانهای شهرها به گور تاریخی سپرده شد و هنوز نفهمیده که:
یادشون باشد که آن شاه
که به صد مهره نمی باخت
تاج از سرش تو میدون
لشکر پیاده انداخت»
3-حرامزاده های «اٍفٍه مٍر-Ephémère»
و اما «حرامزاده»! زنده زیاد شاملو یکبار در باره بنگاه خبرپراکنی آخوند پسند بی.بی.سی. گفته بود که بی.بی.سی «حرامزاده ترین نوع سانسور» را اعمال می کند. منظور من نیز از «حرامزاده» همین تعبیر حرامزادگی سیاسی است که شاملوی زنده یاد از رفتار کریه بی.بی.سی ارائه می کند، و نه تعبیر رایج دیگر. می گویند که همیشه در پشت یک داستان بزرگ، داستانهای کوچکی نفهته است.
این حرامزاده ها، کسانی هستند که بر روی هویت واقعی خود صدا خفه کن می گذارند، تا ردپای چرکابی را که از گلوی آخوندها ساطع می کنند، گم و گور شود. آنها خود را «چپ»، «چپ دموکرات» و انواع دیگر چپ می نامند، اما در محتوا هیچ همخوانی راهبردی و محتوایی با رهبران انقلابی تراز اول انقلابها و جنبشهای آزادیبخش مارکسیستی در دهه پنجاه و قبل از آن ندارند. کسانی هستند که البته اگر دست بدهد، از ظرفیت تبدیل شدن به کاریکاتورهای کیم جونگ آن کره، پل پوت کامبوج، چائوشسکو رومانی و انور خوجه آلبانی هیچ کم ندارند. «چپ» بودن اینها همانقدر جدی است که «اصلاح طلبی» جناح مغلوب نظام. اینها، یا پس مانده ها و ته نشینهای «توده ای- اکثریتی» هستند، یا رسوبات به جا مانده از بنجل ترین جریانهای سیاسی دهه پنجاه که در همان زندانهای شاه بریدند و صفوف انقلابیون فدایی و مجاهد و دیگر مبارزان از لوث وجودشان پاک شد. اما، بعد از سقوط دیکتاتوری سلطنتی و در گرماگرم رویش کم عمر جریاناتی که به تعبیر فرهنگ سیاسی و مطبوعاتی فرانسه عمری به طولانی عمر اٍفٍه مٍر (Ephémère) یعنی حشره یک روزه دارند، سعی کردند خود را در میان انقلابیون جا بزنند و به نان و نوا یا نام و نشانی سیاسی برسند. غافل از اینکه صحنه مقابله با هیولای جدیدی به نام آخوندها، جولانگه چنین حشراتی نبود. بی هویتهایی که نه به گذشته قبل از بنجل شدن خود تعلق دارند، نه چیز قابل عرضه ای رو به آینده. رانده از گذشته، درمانده رو به پیش. به همین دلیل نه تنها هیچ نقش جدی در دوسال و اندی مبارزه سیاسی با دیکتاتوری آخوندی نداشتند، بلکه بیشتر نقش پارازیت مزاحم در مبارزه نیروهای انقلابی و به ویژه مجاهدین را ایفا می کردند که در نهایت به سود نظام آخوندی تمام می شد. مثلا یک جمعی از بریده های زندانها شاه بود که علاوه بر داشتن ویژگیهای ذکر شده، تعدادی توده ای به آن اضافه شده بود. می شد آن را به گونی تشبیه کرد که در بازار تره بار، میوه ها و سبزیهای گندیده و معیوبی که بی مشتری هستند را در آن جمع کنند تا به زباله دانی ریخته شود. اما بعضا این گونی می تواند سر از جای دیگری در بیاورد که از ارزش غذایی تهی می شود.
اینها از همان فردای سی خرداد یعنی بعد از برگزاری تظاهرات پانصد هزار نفره مجاهدین و شهادت دهها تن از آنها، رسما بیانیه فرار خود تحت عنوان «عقب نشینی به میان توده ها» را صادر کردند. چندی بعد، تعدادی شان دوباره به حزب توده که «پیرو خط امام» بود پیوستند. باقیمانده هم عقب نشینی را تا به اروپا کش دادند. در خارج کشور نیز مدتی مبتلا به وبای درمان نشدنی «توده ای» بودند و بعد هم به تب واگیردار خاتمی مبتلا شدند و گردن خود را به بند تنبان «اصلاح طلبان» گره زدند. و البته مثل نمونه های مشابه خود، با اینکه تعدادشان از انگشتان دست و پا فراتر نمی رفت، یکدیگر را هم تحمل نمی کردند و به دریدن هم اشتغال داشتند. تنها اتفاق نظرشان، ضدیت جنون آمیز با مجاهدین بود و هنوز هم هست و در این زمینه همیشه در ترازوی بین مجاهدین و ارتجاع، در کفه آخوندها قرار می گیرند. بگذریم که باقیمانده کنونی این اٍفٍه مٍرها، اگر در یک جا جمع شوند و خدای ناکرده هواداران مجاهدین در یکی از شهرهای اروپا همزمان روی زمین تف کنند، سیل اٍفٍه آنها را خواهد برد. «تقی روزبه» یکی از ته ماندهای همان گونی است که گندابهای برآمده از وی، همزمان در سایت یک مامور پیشانی سیاه وزارت اطلاعات و نیز یک سایت متعلق به «اکثریت» به نام اخبار روز، چاپ می شود که فرهنگش در کینه توزی جنون آمیز علیه مجاهدین هم آلیاژ کیهان شریعتمداری و فارس سپاه پاسداران می شود. البته به شیوه رایج ماموران «گمنام» نظام، با نسخه بدلی مخالف «جمهوری اسلامی». این ته مانده گندید و به غایت خو گرفته به فرهنگ کپک زده دهه پنجاه با کپی کشی تئوریهای ترشیده شده همان دوران و البته در چارچوب منوی شناخته شده «هشتاد به بیست»، تولیدات خود را با سس «ضد امپریالیستی» اما با طعم «ضد استکباری» ولی فقیه، عرضه می کند. او با چنین جان کندنی تلاش می کند خود را «مخالف جمهوری اسلامی» جا بزند. اما دم خروس آنجا بیرون می زند که، وقتی به مجاهدین می رسد، جنونش در حد عیار لاجوردی می شود و حاضر است مجاهدین را در ملاء عام به دار بکشد و مثله کند. از همیشه تا همیشه به اثبات رسیده که تحت هر نام و عنوانی، قدم زدن بر روی خون مجاهدین به جماران و آستان بوسی ولی فقیه ختم می شود. با این همه، «هنر» بنجل کپک زده و باقیمانده از اٍفٍه مٍرها به این ختم نمی شود. او به شارلاتانیسم سیاسی هم قویا مجهز است. نگاه کنید آرزوی پیشاپیش به گور سپرده شده خامنه ای را با چه شارلاتان بازی قلمی تئوریزه می کند: «مقر مسعود رجوی به احتمال زیاد در همان بمباران پایگاه اشرف در پی سرنگونی صدام، از تنبیه و تنبه، دشمنان آمریکا، به وسیله هواپیماها مورد اصابت قرار گرفت. به یک روایت کشته شد و به روایتی دیگر مصدوم و ناقص گشت».
حالا نگاه کنید «به یک روایت» و «به روایتی دیگر» را از کجا وام گرفته است: «سرکرده منافقین از همان فروردین سال 1382 یعنی درست از زمان حمله آمریکا و هم پیمانانش به عراق تا کنون، هیچ گونه حضوری در مجامع عمومی نداشته و حتی تصاویر جدیدی نیز از وی منتشر نشده است. این موضوع سبب شد تا بسیاری مدعی شوند که رجوی در حمله جنگنده های آمریکایی به اردوگاه اشرف، در خلال حمله علیه صدام، به همراه 20تن دیگر از اعضای این گروهک از بین رفته باشد». (بخش دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان 19 تیر1395) وابسته به سپاه پاسداران.
اٍفٍه مٍر نام برده در نوشته سفارشی اش، داغ دل خود را نیز بخاطر اعمال تحریمهای مجدد آمریکا علیه رژیم و پیشروی مقاومت ایران در عرصه بین المللی نیز با همان غلظت سوزش کیهان شریعتمداری و امنیتی های نظام، نشان می دهد. به این نمونه توجه کنید: «مجاهدین با اتکاء به سیاستهای دولت ترامپ، با ریشتری بیشتر از گذشته، وعده سرنگونی و پیروزی می دهند. لابد که به این دلیل که لابی حامی آنان، همان هایی که مجاهدین تا پیش از این برای سخنرانی شان در مراسم خود صدها هزار دلار پول می پرداختند، اکنون حلقه اصلی مشاوران و کارگزاران ترامپ را تشکیل می دهند». (تقی روزبه، سایت اکثریتی اخبار روز 17 خرداد97).
حالا همین مضمون را با ورسیون پاسدار شمخانی در سایت دیدبان وزارت اطلاعات بخوانید: «شمخانی در جلسه شورای امنیت ملی ایران انتخاب جان بولتون را به دلیل ارتباط وی با سازمان مجاهدین خلق، خجالت آور خواند و گفت «برای یک کشور به ظاهر ابر قدرت مایه شرمساری است که مقام مسئول امنیت ملی آن حقوق بگیر یک فرقه تروریستی با سابقه 17هزار نفر از شهروندان بیگناه ایران باشد». (سایت دیدبان وزارت اطلاعات 8فرورد ین98).
دروغ، بخصوص وقتی همزمان از نوع هزل و آلوده به رذالت باشد، همیشه منافع کثیفی را پشت خود پنهان دارد. رسانه ها و قلم به مزدان امنیتی داخلی و برون مرزی رژیم، از این رذیلت به وفور بهره می برند. برای اینها که مأمورند و معذور، چندان مهم نیست که چه بلغور می کنند. وگرنه هر مغز فلان حیوان بی آزار خورده ای هم باشد، قبل از هرچیز باید روشن کند که:
اولا، بالاخره مجاهدین وابسته به آمریکا هستند، یا وزیران و مقامات ارشد آمریکا دست پرورده و حقوق بگیر مجاهدین؟!
ثانیا، کسی در حد و اندازه مشاور امنیت ملی رئیس جمهور «امپریالیسم آمریکا» چه نیازی به چند ده هزار پول مجاهدین- به زعم اٍفٍه مٍر یاد شده- دارد که تا امثال خودش یا پاسدار جعلق و همزبان او مانند شمخانی مشاور امنیت ملی آمریکا را شماتت کنند؟ اما، در ورای کابرد زبان مشترک توسط اٍفٍه مٍر و پاسدار، با چنین «استدلال» گندیده و متعفنی که در تاریکخانه وزارت اطلاعات تولید و تکثیر می شود، خود او هزاران بار بیشتر از افترایی که به مجاهدین می زند، نمی تواند دریافت کنده پول از دیکتاتوری آخوندی باشد؟ اگر غیر از این است، به چه دلیل باید آلیاژ و عیار کلماتش درست از جنس پاسداران نظام و کیهان و فارس و شخص خامنه ای باشد؟
زیستٍ انگلی، ویژگی دیگر این افه مرهای سیاسی است. انگل در تعریف زیست شناسی به موجودی گفته می شود که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم آن تغدیه کند. در حوزه اجتماعی هم به این نوع زیست، طفیلی گفته می شود. همچنانکه پیشتر اشاره کردم، چون اینها بی ریشه و تبار هستند، هیچ آینده ای ندارند و نمی توانند داشته باشند. زندان و اعدام و خون و شکنجه از ابتدای دیکتاتوری آخوندی برای مجاهدین بوده و هست – نگاه کنید به شمار زندانیان و اعدام زندانیان سیاسی مجاهدین از ابتدا تا هم اکنون در زندانهای دیکتاتوری آخوندی – کار امثال این نمونه انگلها مکیدن خون شهیدان و رنج زندگان آنها است. به همین دلیل از سی خرداد به این سو، در عرصه سیاسی، اثرشان در حد مفقود الاثرها است و نه چیزی بیشتر. هیچ چیز ندارند. کجاست یک نمونه زندانی سیاسی متعلق به این بی ریشه و تبارها؟ در کدام خیزشی نام و نشانی از این نمونه انگل صفت دیده شده است؟ حتی در خارج کشور، جز بیزنس های پر درآمد و کسب رتبه «استادی» در دانشگاهها در همین کشورهای «امپریالیستی» و رفت و آمدهای پیدا و میدان به ایران تحت حاکمیت آخوندها، چه فعالیتی دارند؟.چند بار دیده شده که این افه مرها، به تنهایی حتی یک تجمع اعتراضی ساده برگزار کنند؟ اما تا بخواهید در مرده خواری و نشستن بر سفره پهن شده دیگران، در اعتراضهای جمعی شکم جلو می دهند. چیزی شبیه قیمه پلو خورهای عزاداران سفارشی مساجد و تکیه های آخوندی یا طفیلی های مهمانی های «بیت مقام معظم».
به یک نمونه خائنانه از این اٍفٍه مٍر در واکنش جنون آمیز بخاطر ارج گذاشتن به مجاهدان شهید و قهرمان و در خوش خدمتی به دیکتاتوری آخوندی ملاحظه کنید: «با ادبیات تمام چندش آور، و سرشار از عباراتی چون فدا، رودخروشان خون، اشرف نشان، خرج کردن بی مهابا از شرف شهدا و سخن گفتن از جانب آنها هم چون یک وکیل تسخیری و مزخرفاتی از این قبیل…». (تقی روزبه، سایت اکثریتی اخبار روز 17خرداد97)
به نظرم این یکی را راست می گوید! ورای نشان دادن درون مایه چرکین و جنون گاوی اش در برابر مقاومت مجاهدین علیه دیکتاتوری آخوندی، این افه مر، بی ریشه و تبار از هرچه «فدا»، «رود خروشان خون» شهیدان و «شرف» به کلی بیزار و تهی است.
اتفاقا فرق مجاهدین با این بی ریشه و تبار در همین نقطه نهفته است که مجاهدین در برابر شلیک دشمن، سر خود را پایین نمی آورند، اما او و امثالش، کسانی هستند که در «سایه غم انگیز زندگی صورت خود را پنهان کردند، تا کسی نبیند که چیزی جز تفاله زنده ها نیستند».
افه مرهای بی ریشه و تبار، چند روز مانده به برگزاری اجتماع سالانه مقاومت، یک مثلا «فراخوان» نیز منتشر کردند که فرهنگ بکار رفته در آن شانه به شانه خطبه های نماز جمعه احمد خاتمی و علم الهدی می ساید. شوری اش آنقدر غلیظ بود که روز بعد از انتشار آن، یکی از همفکران پیشین شان، پته جماعت اٍفٍه مٍرها را روی آب انداخت و به صراحت آن را اعلام «ائتلاف منفی با جمهوی اسلامی» توصیف کرد.
با کپی کشی و تکرار مزخرفات خامنه ای و روحانی، که گویا «تحریمهای آمریکا علیه ملت ایران است و نه جمهوری اسلامی» آشکارا به امدادگری «جمهوری اسلامی» برخاسته و مدعی اند که قربانیان تحریمها، «کارگران و زحمتکشان، بی دفاع ترین و محروم ترین ها، یعنی اکثریت قاطع جمعیت» ایران هستند. دروغی از جنس خیانت آشکار و زمینه سازی جنایت. اولا که طی دوسال رفع تحریمها، معلوم شد که پس از امضای توافق اتمی، بیش از 150میلیارد دلار آن هم به صورت نقد و اسکناس تا نخورده به دیکتاتور آخوندی تحویل داده شده است. اما اٍفٍه مٍرهای مدافع «کارگر و زحمت کش و بی دفاع ترین محرومان» خفه خون گرفته اند که بگویند آیا یک ریال از این پول هنگفت نصیب آنها شد که اگر تحریم ادامه داشت نمی شد؟
از این گذشته وقتی که فریاد «سوریه را رها کن، فکری بحال ما کن» همین «بی دفاع ترین و محروم ترینها» در سراسر ایران و از جمله طی همین روزها در تهران و شهرستانها طنین افکن شده، چرا یک نمونه شعاری علیه تحریمهای آمریکا به گوش نمی رسد؟
اما وقتی ادامه «فراخوان» را می خوانید، خواهید دید که به سختی می توان آن را حتی از بابت فرهنگ به کار رفته، با اطلاعیه «مدرسین حوزه علمیه قم» و «مجمع تشخیص مصلحت نظام» متمایز کرد. ملاحظه کنید: «ائتلافی که ترامپ (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجع ترین روسای جمهور آمریکا) به کمک نتانیاهو (یعنی یکی از نژادپرسترین رهبران دولت نژادی اسراییل) و سلطان سعودی (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجع ترین حکومتهای دنیا) علیه جمهوری اسلامی (نه مرتجع، نه فاسدترین حکومت، نه دیکتاتور، نه نژادپرست…!!! این پرانتز از راقم است) به وجود آورده، قطعا نمی تواند حامی آزادی، برابری و دموکراسی در کشور ما باشد و بر فرض بعید پیروزی، خود به بزرگترن دشمن و مانع شکل گیری دموکراسی و حاکمیت مردم ایران تبدیل خواهد شد». (فراخوان جمعی. سایت اکثریتی اخبار روز به تاریخ 1تیر ماه 1397). ملاحظه می کنید، حتی کور هم روی این «فراخوان» دست می کشد، می فهمد که منظور «جمهوری اسلامی» را به سرنگونی فرضی آن توسط آمریکا و عربستان سعودی ترجیح می دهند. بگذریم که هیچگاه آمریکا و عربستان سعودی نه در گذشته، نه حال و نه آینده قصد سرنگونی رژیم آخوندی را نداشتند و نخواهند داشت.
حالا صبر کنید. برای تأیید کپی برابر اصل است، در ته فراخوان امضای وزارت اطلاعات را هم ممهور کردند تا هیچ شبه یی باقی نماند. آنجا که با فرهنگ کثیف و رذیلانه آخوندی هشدار می دهند که ممکن است سیاست دولت آمریکا علیه دیکتاتوری آخوندی منجر به روی کار آمدن «فرقه رجوی» شود و باید «با تمام قوا با هدفهای شوم دولت ترامپ… به مقابله برخیزند». همه این صغری کبری چیدن ها همین است که ته «فراخوان» بالان آوردند که اگر پای مجاهدین وسط باشد، «جمهوری اسلامی» را ترجیح می دهند. دیگر به چه زبانی بگویند؟ حتی چیزی برای تردید هم باقی نگذاشتند.
4-ختم کلام
«اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان که در رسیدن به هدف موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان که در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد» (مهاتما گاندی).
چند سال پیش آقای هادی خرسندی طنز پرداز و هنرمند آزادیخواه، در پایان برنامه ای که در کشور هلند برگزار می کرد، داستانی را نقل کرد که در یوتوپ موجود است. نقل به مضمون این است: در یک گفتگوی تلفنی با یکی از آشنایانش که وی را بخاطر حضور و سخنرانی در مراسم خاکسپاری و ترحیم خانم مرضیه بازخواست کرده و گفته بود که حاضر است «گُه» (با پوزش عین کلمه بکار برده شده) خامنه ای را بخورد، اما رجوی به قدرت نرسد. آقای خرسندی در جواب می گوید: پس کار امروز را به فردا نیانداز و همین امروز بخور، چون ممکن است بعدا همین هم گیرت نیاید!
خیالاتان را راحت کنم: رجوی می خروشد، نظام رفتی است، همین حالا به فکر کفن خود باش! ممکن است بعدا گیرت نیاید!