آخوند آملی لاریجانی روز 18بهمن 95 میگوید: «بعضی از روشنفکران در درون کشورمان میگفتند اصلاً این مقدار بار سنگین بر دوش دین نگذارید؛ نظام های حقوقی و اقتصادی را تمام دنیا دارند؛ ما هم مثل آنها زندگی میکنیم. ببینید فکر را چگونه منتقل کرده بودند که یک فاضل حوزوی اینگونه فکر میکرد؛ حال نتایج ترویج این تفکر را در دانشگاهها و نسل جوان ببینید».
جلائیان آخوند حوزهای 12بهمن گفته بود: «گاهی سخنرانان و مشاورانی به حوزه علمیه دعوت میشوند که مباحث شان مبتنی بر روانشناسی غربی است
و برای مدیریت خانواده و مدرسه نقشه میدهند؛ یا پایان نامههایی وجود دارد که بهصورت میان رشتهای از سوی طلبههای ما ارائه میشوند که ورود به مبانی دینی ندارند و با آوردن یک روایت ذیل فاکتورهای روانشناسی غربی صورت اسلامی به آن دادهاند».
سوال این است که چرا رئیس دستگاه قضاییه خامنهای این طور از جریان مخالفی که در حوزهها علیه ولایتفقیه شکل گرفته، ابراز وحشت میکند؟
مگر چه اتفاق خاصی افتاده که حالا این قاضیالقضات خامنهای یک مرتبه این طور در یک مصاحبه مفصل راجع به یک جریان مخالف ولایتفقیه در حوزه سوز و گداز و ابراز وحشت میکند؟
واقعیت این است که وجود یک جریان مخالف رژیم ولایتفقیه و بهخصوص مخالف خامنهای، در حوزهها، یک پدیده جدید و نوظهور نیست، از روز اول حاکم شدن خمینی، یک جریانی از طلاب روشنفکر و هوادار مجاهدین در حوزه وجود داشت که خمینی همه را قلع و قمع کرد، تعداد قابل توجهی از آنها را اعدام کرد و دادگاه ویژه روحانیت، اساساً برای قلع و قمع مخالفان سیاسی به وجود آمد که آنها را مجازات و زندانی یا دستکم خلع لباس میکرد و یا آنها خودشان حوزه را ترک کردند. با مرگ خمینی و روی کار آمدن خامنهای تعداد زیادی از آخوندهای بالای حوزه که خامنهای را چه بهلحاظ ویژگیهای اخلاقی و فردی و چه بهلحاظ حوزوی که در مدارج آخوندی و حوزوی یک آخوند دون پایه محسوب میشد، قبول نداشتند، اینها هم به صف مخالفان پیوستند.
با افزایش جنایتهای رژیم و موج خشم و تنفری که در جامعه، علیه رژیم آخوندی ایجاد شده بود، آتش این خشم و تنفر خواه ناخواه دامن همه آخوندها را هم میگرفت، بنابراین بسیاری از روحانیان هم که در معرض این تنفر قرار میگرفتند، تلاش میکردند که حساب خودشان را از رژیم جدا کنند. یکی از آخوندهای حکومتی به نام ماندگاری که چند شب پیش در تلویزیون رژیم صحبت میکرد، با افتخار میگوید من در این 37سال نه یک بار در نماز جمعههای حکومتی شرکت کردم و نه یک بار در انتخابات شرکت کردم و رأی دادم و مردم محل هم به همین جهت من را قبول دارند.
جریان مخالف در بین روحانیان و در حوزهها روشن نیست که بهلحاظ کمیت چقدراند، اما به هر حال بهلحاظ کیفی باید یک جریان قابلتوجه و فزایندهیی باشد که این طور رژیم را به تک و تا انداخته؛ چون این رژیم یک رژیم آخوندی است، قدرت خود را از نهاد روحانیت میگیرد، وقتی این نهاد از رژیم فاصله میگیرد و در آن شکاف میافتد، خیلی طبیعی است که رژیم به لرزه افتاده و وحشتزده شود. به هر حال بخشی از روحانیت رابطه خودش را با مردم کاملاً قطع نکرده، اینها خواه ناخواه خشم و نفرت مردم را از این رژیم میبینند و در معرض آن قرار میگیرند؛ همان آخوند ماندگاری که عرض کردم در قسمت دیگری از صحبتهایش اعتراف میکرد که این رژیم اول از حمایت 98 و دو دهم درصد مردم برخوردار بود و حالا تنها حمایت 10، 20درصد را دارد. بگذریم که بهطور واقعی حمایت اجتماعی این رژیم کمتر از 5درصد است؛ اما این منفوریت خواه ناخواه در حوزه هم تأثیر میگذارد و آن بخشی را که سالم و مردمی است به مخالفت با رژیم برمیانگیزد.
اما باید دید که رژیم با این جریان مخالف در حوزه چه کار خواهد کرد. البته خیلی روشن است که رژیم راهی و چارهیی جز سرکوب و خفه کردن صداهای مخالف ندارد، اما دستش در حوزهها و روی روحانیان و طلاب، در مقایسه با سایر اقشار و بخشهای جامعه بستهتر است.
اگر حوزهها و روحانیت در آینده ایران جایی داشته باشند به همان میزانی است که بهطور جدی در برابر این رژیم بایستند و آن را بهعنوان ضدمردمی و ضداسلامی محکوم بکنند.
توجه به این آیه که پدر طالقانی روح انقلاب ضدسلطنتی در یکی از سخنرانیهایشان خواندند، این ضرورت را بهخوبی بیان میکند: ”وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّهً ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿٢۵﴾ ”
از فتنهیی بپرهیزید که چون آتش آن در گیرد فقط به ظالمان شما بسنده نمیکند و خشک و تر را میسوزاند و بدانید که خدا سخت کیفر است.