قطعنامه – گیسو شاکرى

روزنامه ها تفاله های سانسور
و شعرها اسیر شاعران مجبور
روی پرده، سینمای قیچی خورده
روی سن، پیِس های جون سپرده
آه از هنر که شد قتیل ارشاد
از تریبونی که شد مزار فریاد
ذبح شرعی ترانه های مغموم
روی استیجِ شومِ  برج میلاد
یادم آمد قصه ی غوک و گون
که گفت پا به زنجیر خوشتر از دست در لجن

دور،  دور  موس موسِ موشها شد
شهر عرصه ی  هنرفروش ها شد
هر صدا، هر غزل، هر قصیده
زخم خورده ی عبابدوش ها شد
یادم آمد قصه ی غوک و گون
که گفت پا به زنجیر خوشتر از دست در لجن

در دیار ازدحام حکم اعدام
مرگ نوجوانه های تلخْ فرجام
چاپلوسی  و گدایی ِمجوز
ننگ و عار پادویی برای یک نام
سازهای با حجاب و پنهانی
تفریق زن از آواز خوانی
تور کنسرت های دور دنیا
مشاطه گی واسه یه مشت جانی
یادم آمد قصه ی غوک و گون
که گفت پا به زنجیر خوشتر از دست در لجن

شرم بر  هرآنکه  چشم خویش بسته
آنکه رشته ی هنر به ریش بسته
می رود،  می خورد،  با جلاد
دل به ارتجاع کهنه کیش بسته
یادم آمد قصه ی غوک و گون
که گفت پا به زنجیر خوشتر از دست در لجن