قیام تا سرنگونی؛ قیام تا پیروزی!
از خیزشهای مردم در دیماه ۹۶ در بیش از ۱۴۰شهر کوچک و بزرگ ایران به این سو، مسأله فروپاشی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تبدیل به یک مطالبه عمومی و فراگیر شده است.
طی نزدیک به ۴۰سال حکومت این رژیم، خواست سرنگونی پیوسته از سوی بخشهایی از جامعه و اپوزیسیون برانداز تکرار و در نمودهای مختلفی مطرح شده است. اما جز در مقاطعی معدود همچون سالهای ۶۰ و ۶۷ و ۸۸، هیچگاه در مقاطع دیگر بهرغم اعتراضات پررنگ مردمی، رژیم تا این اندازه در بحران سرنگونی فرو نرفته و تغییر رژیم به این شدت تبدیل به مطالبهای فراگیر و جدی نشده بود.
شاخصهای بحران سرنگونی
در مطالعات اجتماعی رسم بر این است که برای اثبات هر ادعایی متوسل به اندازهگیری و سنجش میدانی و تولید شاخصهای آماری شوند. در این مورد خاص پرواضح است که نمیتوان از این ابزار سنجش بهره برد. اما ابزار و شیوههای جایگزین کیفی و کمی وجود دارد که میتوان به آن اتکا کرد. از جمله تحلیل مواضع عناصر، ارکان و مهرههای داخلی و خارجی رژیم و نیز واکنش و مواضع کاربران شبکههای اجتماعی و مردم که مطالعه و دقت نظر در آنها میتواند مسأله بحران سیاسی و اجتماعی و همینطور خواست عمومی تغییر رژیم در ایران را تأیید کند.
از دیگر شاخصهایی که میتوان به آن توجه کرد، از راه رسیدن افراد زیر عناوین مختلف بهعنوان آلترناتیو سیاسی است که تاکنون بیسابقه بوده است.
شاخص دیگر تغییر تعادلقوای بینالمللی است که خود هم عامل و هم معلول شرایط بحرانی و انقلابی در جامعه است.
با این توضیحات آنچه که برای بسیاری روشن است، وضعیت بسیار سست و ناپایدار رژیم حاکم بر ایران است که سرنگونی آن را در چشمانداز نزدیک قرار داده است. پرسش اینجاست که آیا هر بحرانی با هر پسزمینهی سیاسی و اقتصادی را میتوان شرایط انقلابی دانست که راه به تغییر رژیم حاکم میبرد؟ اگر چنین است با نگاهی به کارنامه نزدیک به ۴دهه حاکمیت رژیم ملاها در ایران میتوان مقاطعی را برشمرد که طرح مطالبات اقتصادی و سیاسی تبدیل به یک بحران سیاسی و امنیتی در رژیم شده است. اما به هر شکلی رژیم توانسته آن را هر چند بهطور مقطعی، مدیریت کند. بنابراین چطور میتوان بحران کنونی را مستثنا کرد و چشمانداز دگرگونی انقلابی را برای آن در نظر گرفت؟
در یک پاسخ اجمالی میتوان گفت شاخصهایی که در ابتدای بحث به آن اشاره شد از جمله گستردگی و تداوم اعتراضها، مواضع عناصر داخلی و خارجی رژیم در قبال بحران کنونی که بهروشنی اذعان به خطر سرنگونی رژیم حاکم میکنند، بازار داغ و شلوغ آلترناتیوسازی، تغییر کاملاً محسوس تعادلقوای بینالمللی و عدم توانایی و خواست رژیم برای پاسخگویی به مطالبات جامعه، جملگی مواردی هستند که برای نخستین بار طی ۴دهه گذشته به این شکل و بهطور همزمان ظهور یافته است. اما برای صورتبندی نظری بحث ناگزیر باید ابتدا به پدیده انقلاب و ویژگیهای آن پرداخت، آنگاه شاخصهای وضع موجود را درون این مفهوم بررسی کرد.
تعریف انقلاب
بسیاری از نویسندگانی که در زمینه انقلابها مطالعه کردهاند، عموماً انقلاب را پدیدهای مربوط به دوران مدرن میدانند و نقطه عزیمت آن را انقلاب آمریکا و فرانسه تعیین میکنند. اینکه آیا انقلاب اساساً پدیدهای مدرن است یا نه، بستگی زیادی به تعریفی است که از انقلاب ارائه میشود.
در خصوص تعاریف انقلاب میتوان زمان را بسیار عقبتر از دوران مدرن برد. از جمله اولین تعاریف در خصوص انقلاب را ارسطو در کتاب سیاست ارائه کرده است. وی با تحلیل اشکال مختلف نظام سیاسی بحثی هم در خصوص انقلاب، زمینهها و علل آن ارائه میکند. ارسطو معتقد است “نابرابری در همه جا یک علت انقلاب است. البته آن نوع از نابرابری که متضمن هیچگونه تناسبی نیست – مثل یک حکومت سلطنتی همیشگی در میان عدهیی افراد برابر – و همیشه این نیاز به برابری است که خود را در قالب شورش و قیام متجلی میسازد”(ارسطو، ۱۳۹۲).
پس از ارسطو نیز در سنت فلسفه سیاسی بحث از انقلاب و شرایط انقلابی تا پیش از دوران مدرن پیوسته یکی از مباحث مطرح بوده است. از جمله هابز که البته نگاهی بدبینانه به این پدیده دارد و تاثیرات دیدگاه او را میتوان در جامعهشناسان قرن نوزدهم همچون “پاره تو” مشاهده کرد.
اما مطالعه پدیده انقلاب در دوران مدرن بهویژه از قرن نوزدهم دارای این امتیاز است که اگر چه پایی در فلسفه دارد اما سویههای اجتماعی آن بسیار نیرومند است و عنصر تاریخیت را نیز وارد تحلیلها کرد. نامدارترین نظریهپرداز در میان متقدمین این حوزه بدون تردید مارکس است که با صورتبندی مرحلهای تاریخ بر مبنای پدیدهای اجتماعی و اقتصادی انقلاب را تئوریزه و برخلاف سنت فلسفه سیاسی پیش از خود که انقلاب را پدیدهای شوم تلقی میکرد، آن را محرک تاریخ بشری دانست. آنچه اکنون تحت عنوان جامعهشناسی انقلاب مطرح است ناظر بر گونه اخیر مطالعات در این حوزه است که مبنای بحث این مقاله میباشد.
جامعهشناسی انقلاب
تعاریف انقلاب متعددند و تقریباً اتفاقنظری در این خصوص بهطور کامل در میان نویسندگان وجود ندارد. بسته به اینکه فرد از کدام رویکرد برای مواجهه با این پدیده اجتماعی بهره میگیرد، تعریفی از ویژگیها و پیامدهای آن ارائه کرده است. این تفاوت از جمله در مورد زمینهها، فرایند و پیامد انقلاب بسیار خودنمایی میکند. بنابراین ارائه یک تعریف مورد اجماع همچون یک فرمول ریاضی برای آن تقریباً امکانناپذیر است.
این مسأله از آنرو نمایان میشود که پدیدههای اجتماعی واجد خصوصیت تاریخی و جغرافیایی هستند و همین امر موجب میشود که از نوعی دینامیسم برخوردار باشند. نویسندگانی که سعی بسیار داشتهاند تا با مطالعه تطبیقی انقلابهای تاریخی عصر مدرن الگویی یکسان استخراج کنند کمتر توفیق یافتهاند.
اسکاچپول معتقد است که یکی از اشکالات اینگونه مطالعات این است که آنان با تمرکز بیش از حد بر اشتراکات، از افتراقات این پدیده غفلت کردهاند(اسکاچپول، ۱۳۹۲). همچنین از قول راینهارد بندیکس از جمله علل این ناکامی را چنین میداند که “همه مفاهیم مربوط به فرایندهای مدرن از تجربیات اروپای غربی برخاستهاند چرا که انقلابهای ملی، اقتصادی و تجاری از آنجا نشات گرفتهاند(اسکاچپول، ۱۳۸۹: ۳۷).
مقصود از بیان این مسأله بیفایده بودن مطالعه تاریخ انقلابها در شناخت ویژگیهای این پدیده نیست بلکه اشاره به پیچیدگی آن دارد. از اینرو میتوان گفت با در نظر گرفتن افتراقات این رویدادها، اشتراکاتی وجود دارد که میتوان از آنها در تحلیل شرایط آتی بهره برد. از جمله موارد مشترک تعاریف انقلاب، تغییر بنیادی ساخت و نهادهای سیاسی و جایگزینی آن با ساخت و نهادهای جدید است. مورد دیگر، دخالت عنصر خشونت یا نیروی قهرآمیز در فرایند انقلاب است. تقریباً همه نویسندگان بر این امر اتفاقنظر دارند که رویداد انقلاب بهطور گریزناپذیر واجد میزانی از اعمال خشونت هم از سوی رژیم مستقر و هم از سوی انقلابیون است. اما برخی منشأ خشونت را رفتار انقلابیون و برخی دیگر آغازگر خشونت را نیروی سرکوب رژیم حاکم میدانند.
در مورد مدتزمان فرایند انقلاب هم برخی معتقدند که انقلاب نوعی دگرگونی سریع است و برخی دیگر بر مدتدار بودن آن تأکید دارند.
زمینهها و فرایند و ویژگیهای انقلاب
انقلابها دارای ویژگیهای نسبتاً مشترکی هستند که بنا بر دیدگاه نویسندگان، هر کدام در خصوص زمینهها، فرایند و پیامد این رویداد به آن پرداختهاند.
در یک جمعبندی کلی در خصوص علل زمینههای انقلاب میتوان گفت روندهای تغییرات اجتماعی و اقتصادی جامعه از تغییرات ساخت سیاسی پیشی میگیرد، پیوندهایی که ساخت سیاسی را به ساخت اجتماعی گره میزند از هم میگسلد و ۲جبهه متخاصم رو در روی یکدیگر صفبندی میکنند. این وضعیت در زبان هانتینگتون اینگونه بیان میشود که پتانسیل مشارکت بالا میرود اما ساخت سیاسی بهدلیل تصلب و عدم ایجاد نهادهای مناسب امکان جذب مشارکت را ندارد. و مارکس نیز این وضعیت را در قالب تضاد میان نیروهای متحولشده تولید با ابزار کهنه تولید صورتبندی میکند. در چنین وضعیتی ساخت سیاسی چه بهدلیل بازماندن از جریان نوسازی، چه بهدلیل تسلط بر ابزار تولید و حفظ آن در فرماسیون کهنه، قابلیت انطباق با شرایط جدید را از دست داده، توسط نیروهای دگرگونیخواه از صحنه حذف میشود. اگر این فرمول خلاصهشده را قدری بشکافیم میتوان توضیح دقیقتری از وضعیت ارائه کرد. هر جامعهای شامل مجموعهای از شکافهاست که برخی از آنها غیر اکتسابی(مانند سنی، جنسی و قومی) و برخی اکتسابی(مانند شکاف طبقاتی) هستند. این شکافها گاه فعال و گاه غیرفعالاند. بحرانهایی که جوامع در مقاطعی با آن روبهرو میشوند ناشی از فعالشدن یک یا تعدادی از این شکافها است. این شکافها ممکن است به گونهای فعال شوند که یکدیگر را خنثی کنند. اما گاهی ممکن است فعالیت آنها به شکلی باشد که بر روی هم سوار شده و یکدیگر را تقویت کنند. بحرانی که از این شکافهای تقویتشدهٔ چندگانه ایجاد میشود، عموماً میتواند به وضعیت انقلابی منجر شود. عاملی که این شکافها را مبنایی برای تولید بحران انقلابی میکند، نیروهای اجتماعی است که محصول این شکافها هستند. بهعنوان نمونه در دیدگاه مارکس تضاد(شکاف) عمده در جامعه سرمایهداری، تضاد طبقاتی است. این معنای نبود تضادهای دیگر نیست. بلکه منظور این است که با توجه به ماهیت این نظام، عمدهترین تضاد، تضاد طبقاتی است که سایر تضادها را بهنفع خود تحلیل میبرد. نیروی اجتماعی برآمده از این تضاد که مارکس آن را بالقوه نیروی انقلاب میداند، طبقه پرولتاریا است. بنابراین نیرویی که حاصل عمدهترین شکاف در جامعه است، بالقوه نیروی انقلابی بهشمار میرود. اما نیروی اجتماعی که محصول شکافهای اجتماعی است و بالقوه میتواند نیروی انقلاب باشد، همچنانکه گفته شد تنها در صورت وجود یک سازمان انقلابی رهبریکننده با ایدئولوژی انقلابی است که امکان اقدام انقلابی را بهدست میآورد. این امر متضمن اینکه این سازمان انقلابی بهطور مشخص چه به شکل ساختاری(یعنی ترکیب اعضا و هواداران) و چه بهلحاظ ایدئولوژیک، منافع نیروهای اجتماعی موجود را نمایندگی کند.
نکته دیگری که در غالب نظریههای انقلاب معمولاً مغفول میماند و اسکاچپول بر آن تأکید دارد این است که نقش تعادلقوای بینالمللی در بروز و سرنوشت انقلاب بسیار تعیینکننده است. در واقع “ارتباطات فراملی در پیدایش تمامی بحرانهای انقلابی-اجتماعی سهم دارند و بهطور ثابت به تعارض و پیامدهای انقلابی کمک کردهاند”(اسکاچپول، ۱۳۸۹: ۳۶). به این معنا که موضعگیریها و جهتگیریهای بینالمللی چه در قبال رژیم مستقر، چه در برابر آلترناتیو انقلابی از جمله عواملی است که نباید بر اهمیت آن در خصوص فرایند انقلابی چشم پوشید.
شرایط امروز ایران
بازمیگردیم به پرسشی که در ابتدای مقاله مطرح کردیم. چطور میتوان بحران کنونی را از بحرانهای موقتی مستثنا کرد و آن را یک وضعیت انقلابی در نظر گرفت؟ برای پاسخ، باید به آنچه که در بحثهای نظری بهویژه بحث شکافهای اجتماعی مطرح شد رجوع کرد. اگر نقطه عزیمت تحلیل این وضعیت را خیزشهای اعتراضی در دیماه ۹۶ قرار دهیم، مبنای بسیاری از این خیزشها مطالبات اقتصادی بود که خیلی سریع تبدیل به مطالبات سیاسی شد و شعارها، پایهٔ اصلی رژیم یعنی ولایت فقیه را هدف قرار داد. بروز این مطالبات نه تنها در شهرهای بزرگ که در بسیاری شهرهای کوچک و در همهٔ استانها بود. با نگاهی به کارنامهٔ حدود ۴۰سالهٔ این رژیم و با توجه به محدودیتهایی که در قبال اقوام، مذاهب و زنان انجام داده، طرح مطالبات اقتصادی بهطور گسترده بر شکافهای جنسی، قومی و مذهبی متراکم شد و همین امر موجب شد تا نیروهای اجتماعی گستردهای به خیابانها کشانده شوند. در گذشته، جامعه ایران پیوسته شاهد اعتراضات خیابانی بوده است. به غیر از اعتراضات و میتینگهای سیاسی و سازماندهیشدهٔ عمدتاً هواداران سازمان مجاهدین خلق در ۳سال اول انقلاب که اوج آن تظاهرات ۵۰۰هزار نفری تهران در ۳۰خرداد ۶۰ و تظاهرات مهرماه همان سال در تهران و بسیاری شهرها بود، موارد دیگری همچون تظاهرات مردم مشهد و اراک و خرمآباد و اسلامشهر، قیام ۱۸تیر ۷۸ در تهران و تبریز و نیز تظاهرات مردم تبریز علیه توهین یکی از روزنامههای اصلاحطلب به مردم آذربایجان طی دهه ۷۰ و تجمعهای دانشجویان و زنان و تظاهرات گسترده در سال ۸۸ در تهران و چند شهر بزرگ از جمله اصفهان و شیراز در دهه ۸۰ و تجمعات اعتراضی متعدد کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، دانشجویان طی دهه ۹۰ و تا پیش از قیام سراسری دیماه ۹۶ از جمله نمونههای مختلفی از اعتراضات مردمی طی سالهای گذشته است که در برخی موارد همچون سال ۸۸ و ۱۸تیرماه ۷۸ و نیز تظاهرات خرمآباد و اراک و مشهد و تبریز، اعتراضات مردمی تبدیل به بحران امنیتی برای رژیم شدند که هر کدام از این موارد در اثر فعالشدن عموماً یکی از شکافهای اجتماعی شکل گرفت.
اما هیچگاه خیزش و قیام مردم با طرح شعارهای سیاسی که اصل و کلیت رژیم را هدف قرار گرفته باشد به گستردگی و عمق و تداوم قیام دیماه ۹۶ شکل نگرفته بود. حضور افراد از زن و مرد، ردههای مختلف سنی، ترکیب قومی گوناگون و مذاهب مختلف و نیز از صنوف و مشاغل متفاوت که نشان از استحاله طبقات مختلف در یک طبقه تحت فشار و تبعیض و تضعیفشده دارد و البته طرح شعارهایی یکسان در همهٔ خیزشها، نشان از یک رویداد تازه و بدیع دارد که از فعالشدن همزمان و متراکم چندین شکاف اجتماعی حکایت میکند.
همچنانکه گفتیم در چنین شرایطی میتوان بحران پیشآمده را با توجه به موقعیت تضعیفشدهٔ رژیم از نقطهنظر اقتصادی و مشروعیت سیاسی، وضعیت انقلابی نامید. مضاف بر اینکه رژیم نه میخواهد و نه میتواند این مطالبات انباشتشدهٔ برآمده از شکافهای متراکم را پاسخ گوید. از اینرو از همان ابتدا دست به سرکوب و اعمال خشونت گسترده و بیمرز زد. اما چه عاملی موجب شد تا طرح شعارها با وجود نیروهای برآمده از شکافهای اجتماعی مختلف در قالبی یکسان و در جهت مخالفت با کلیت رژیم حاکم سازماندهی شود؟ پاسخ را روزنامه “وطن امروز” بهروشنی طی مقالهای داده است. نویسندهٔ این مقاله معتقد است که طرح شعارهای یکسان نمیتواند خودبهخودی باشد. ضمن اینکه این شعارها عموماً کلیت نظام را نشانه گرفته بود. نویسنده نتیجه میگیرد که تنها یک امکان وجود دارد و آن حضور سازمان مجاهدین خلق در میدان و جهتدهی و سازماندهی اعتراضات بوده است. این همان چیزی است که ابتدا خامنهای بلافاصله پس از قیام دیماه به آن اذعان کرد و پس از آن بسیاری از عناصر حکومت در ردههای مختلف به آن پرداختند. از اینرو یک سازمان انقلابی رهبریکننده که طبق آنچه در بخش نظری گفتیم، با بهرهگیری از فرصت، بهسرعت یک قیام اعتراضی را بهسمت اقدام انقلابی هدایت میکند و اساساً حضور چنین تشکیلاتی است که شرط کافی برای بروز انقلاب بهشمار میرود و سرنگونی را در چشمانداز قرار میدهد.
در حال حاضر بهرغم طرح ادعاهای آلترناتیو بودن از سوی عدهیی که فاقد هر گونه ویژگی لازم برای سازماندهی و هدایت انقلابی هستند، تنها سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت است که بهلحاظ علمی واجد ویژگی رهبری انقلاب است. یکی از شاخصهایی که برای سازمان انقلابی برشمردیم، پیوند آن با نیروهای اجتماعی و نمایندگی منافع این نیروها بود. برای اینکار نه میتوان، و نه نیازی به وزنکشی علنی اجتماعی است. اما نشانههایی وجود دارد که میتوان وزن اجتماعی یک سازمان انقلابی را مشخص کرد. نخست اینکه هواداران این سازمان برخاسته از کدام پایگاه طبقاتی و یا نیروی اجتماعی هستند. اگر لیست بلند جانباختگان این سازمان را که مرزهای سنی، جنسی، قومی، مذهبی و طبقاتی را درنوردیده کنار بگذاریم، در میان اعضا و هوادارن کنونی، افرادی را از میان شاخصهای مختلف ذکرشده میبینیم. علاوه بر این ترکیب شورای ملی مقاومت که ائتلافی میان گرایشهای سیاسی مختلف است نشان از این دارد که این آلترناتیو منافع گروهها و نیروهای مختلف اجتماعی را نمایندگی میکند.
نکته دیگر که در بخش نظری به آن اشاره شد طرح ایدئولوژی و ارزشهای سازمان انقلابی در قالب شعارها است. در واقع عمومی شدن این شعارها که ویترین ایدئولوژی و ارزشهای سازمان انقلابی است، یکی از نشانههای موفقیت سازمان انقلابی در جایگزین کردن نظام ارزشی خود در برابر نظام ارزشی استحالهشدهٔ رژیم مستقر است. از طریق همین شعارهاست که سازمان انقلابی نارضایتیها را قالب سیاسی میبخشد و آنها را متوجه کلیت ساختار رژیم مستقر میکند. اتفاقی که در قیام دیماه افتاد از این منظر قابل تحلیل است و میتوان حضور قاطع سازمان مجاهدین خلق را در خلق شعارها و سازماندهی جامعهٔ معترض مشاهده کرد.
علاوه بر این در خصوص هواداران یک سازمان انقلابی که بدون تردید دارای امکان بروز و ظهور علنی(بهدلیل مخاطرات امنیتی) در عرصه عمومی نیست، باید گفت طبق مدل سازمانی در نظریههای جامعهشناسی انقلاب، هواداران یک سازمان در یک سطح دستهبندی نمیشوند. از اینرو سطوحی از این نیروها بروز علنی ندارند ولی در ارتباط ارگانیک با تشکیلات و ایدئولوژی آن، اهداف آن را دنبال میکنند. بروز نتایج عملی آنها را میتوان در جایی مثل سازماندهی اجتماعی اعتراضات مشاهده کرد.
علاوه بر این، در شرایط استحالهٔ ارزشهای رژیم مستقر، تنها تشکیلاتی که یک نظام جایگزین ارزشی در قالب ایدئولوژی انقلابی دارد و مسائل موجود را بهنفع آینده(و نه گذشته) حل میکند، امکان بهرهگیری از شرایط انقلابی را خواهد داشت. بر این اساس، افرادی که در ارتباط ارگانیک با تشکیلات و تحت آموزههای ایدئولوژیک آن هستند، امکان اثرگذاری در افراد موجود در محدودهٔ اجتماعیشان را بیش از سایرین دارند، چرا که برای وضعیت بحرانی موجود پاسخهای روشن در اختیار دارند.
ارائهٔ نظام ارزشی جدید از عوامل مهمی است که پیوند میان آلترناتیو سیاسی با نیروهای اجتماعی را تضمین میکند. این ارزشهای جدید نخست باید با ارزشهای رژیم مستقر از اساس متفاوت باشد، دیگر اینکه نیروهای اجتماعی، خود و منافعشان را در آن ببینند. برنامهای که شورای ملی مقاومت ایران ارائه کرده، متضمن یک نظام ارزشی جدید است که با لحاظکردن مواردی همچون رفع هر گونه انحصار طلبی، رفع تبعیضهای قومی، جنسی، مذهبی و طبقاتی، دموکراسی و سکولاریسم، بالفعل منافع بخش عمدهای از نیروهای اجتماعی در جامعه ایران را نمایندگی میکند.
در مقابل، چند نفری که با رویکردی واپسگرایانه بر طبل بازگشت سلطنت و خاندان شاهی و مناسبات سلطنتی میکوبند، نه تعارضی اساسی با نظام ارزشی رژیم جمهوری اسلامی دارند، نه ارزشهای نیروهای اجتماعی امروز ایران را نمایندگی میکنند. توضیح آنکه از ویژگیهای بارز دستگاه ارزشی نظام شاهی، انحصارطلبی بر پایهٔ ساختار الیگارشی است که خود مولد تبعیضهای جنسی، قومی، طبقاتی و سیاسی است. صرفنظر از پوستهٔ مذهبی ولایت فقیه، انحصارطلبی که یکی از ویژگیهای اصلی این رژیم است با الیگارشی سلطنتی کاملاً منطبق است. در واقع هر دو رژیم دارای ساختاری الیگارشیک هستند، تنها تفاوت در گروهی است که انحصار منابع قدرت و ثروت را در دست دارند. از اینرو کسانی که امروز در قالب نیروهای اجتماعی علیه نظام ارزشی موجود و ساختار انحصارطلبانه آن میشورند، بالقوه و حتی بالفعل بدنه آلترناتیوی هستند که ارزشهایی سراپا متضاد با ارزشهای رژیم کنونی و مابهازای سلطنتی آن دارند.
در پایان لازم است به نکتهای بسیار مهم در خصوص یک پدیدهٔ منحصربهفرد در ایران امروز اشاره کنم. در تمامی نظریههای انقلاب، فارغ از اینکه مبنا را چه چیز قرار دهند، اما این اتفاقنظر وجود دارد که شرایط بحرانی که به شرایط انقلابی منجر میشود، چیزی نیست که فردی یا گروهی آن را ایجاد کند. این شرایط بهطور تاریخی و طی مناسبات میان ساختهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، خودبهخود ایجاد میشوند. بهعنوان نمونه در ادبیات مارکسیستی تضاد طبقاتی چیزی نیست که توسط گروهی به هدف انقلاب ایجاد شود. بلکه منطق و ماهیت این نظام به گونهای است که عمدهکردن شکاف طبقاتی را الزامآور میکند. لنین نیز که عنصر حزب پیشتاز را وارد دستگاه نظری مارکسیسم میکند، آن را مسئول ایجاد شرایط انقلابی نمیداند بلکه آن را نیرویی میداند که میتواند نیروهای اجتماعی آزادشده از تضاد طبقاتی را بهسوی انقلاب علیه طبقه مسلط هدایت کند. در نظریه بسیج منابع و مدل سازمانی نیز، سازمان انقلابی چنین وظیفهای دارد و جملگی این نظر “وندل فیلیپس” را میپذیرند که “انقلابها ساخته نمیشوند، آنها میآیند”.
اما آنچه اکنون در ایران در حال رویدادن است، اتفاقی منحصربهفرد و برخلاف این نظر رایج در مورد انقلاب است. در واقع آنچه که امروز تحت عنوان شرایط انقلابی میدانیم و آن را در چارچوب تراکم شکافهای مختلف اجتماعی با محوریت مطالبات اقتصادی تحلیل کردیم، خودبهخود ایجاد نشده است. واقعیت این است که رژیم جمهوری اسلامی از ابتدا تا امروز طرح و برنامهای برای توسعه اقتصادی بهمعنای واقعی نداشته است. اما پیوسته توانسته از طرفی با سیاست تولید بحران خارجی و بیرونی کردن تضادهای داخلیاش بر پایهٔ سیاست ترور، جنگ و گروگانگیری و از طرف دیگر بهرهگیری از سیاستهای معاملهگرانهٔ بینالمللی بهویژه اروپاییان در قبال رژیم ایران و چشمپوشی آنان بر جنایتهای داخلی و خارجی این رژیم بهمنظور دریافت امتیازهای اقتصادی، این بحرانهای مداوم اقتصادیاش را از سر بگذراند. اگر قائل به مسیر خودبهخودی باشیم، این سیاست میتوانست همچنان شرایط امروز را هم بهنحوی مدیریت کند. چنانچه اساساً برجام قرار بود باز همان نقش تضمین بقای رژیم را، بهرغم جنایات بیشمار داخلی و خارجیاش و تداوم ترور، جنگ و گروگانگیری و نیز چشمپوشی غرب بر این توحش آشکار، برعهده بگیرد. اما افشای پروژه ساخت
منابع
-اسکاچپول، تدا(۱۳۸۹) دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه مجید روئینتن، انتشارات سروش
-اسکاچپول، تدا(۱۳۹۲) بینش و روش در جامعهشناسی تاریخی، ترجمه هاشم آغاجری، نشر مرکز
-ارسطو(۱۳۷۸) سیاست، ترجمه حمید عنایت، نشر زرین قلم
-دورکیم، امیل(۱۳۸۳) تقسیمکار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام
-کوهن، استانفورد(۱۳۸۲) تئوریهای انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، نشر قومس
-کوهن، توماس(۱۳۸۳) ساختار انقلابهای علمی، ترجمه عباس طاهری، نشر قصه
-گورویچ، ژرژ(۲۵۳۷) مطالعاتی درباره طبقات اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، شرکت انتشارات کتابهای جیبی
-مارکس، کارل-انگلس، فردریش(۱۳۸۵) مانیفست حزب کمونیست، ترجمه محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده