یه روز اما . . . (تقدیم به شهید راه آزادی ایران، ستار بهشتی)
تو چشماش یه حس غریب درد
همه ش دنبال حرف تازه بود
توی ذهن تبدار و توفانی ش
پر از بحثای بی اجازه بود
یه شلوار جین، پیرهنی ساده
صمیمی و محجوب و افتاده
تو کیفش کتابای ممنوعه
کی میدونه که کی بهش داده
پرنده بخون وقت آوازه
میدونم دلت تنگِ پروازه
تو بیزاری از این قفس مرگی
واسه ت پرکشیدن یه آغازه
گاهی تو خشم ودرد، با مادرای رنج
با بچه های فقر دمساز میشد
گاهی می رفت و تو کافی نتای شهر
بغض نگفته شُ ، آواز میشد
پرنده بخون وقت آوازه
میدونم دلت تنگِ پروازه
تو بیزاری از این قفس مرگی
واسه ت پرکشیدن یه آغازه
یه روز اما، یه روز بد
دم غروب خبر اومد
که دیگه نیست ندیدنش
سر کوچه دست بسته بردنش
یکی میگفت کجا ر فته
یکی میگفت چرا رفته
یکی میخوند ستاره شد
توی تک تک ما دوباره شد
پرنده بخون وقت آوازه
میدونم دلت تنگِ پروازه
تو بیزاری از این قفس مرگی
واسه ت پرکشیدن یه آغازه