خانه / مقالات / به نام آهن و زیتون و گندم :حمید نصیری

به نام آهن و زیتون و گندم :حمید نصیری

حمید نصیری
به مناسبت پنجاه و سومین سالگرد تاسیس سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران

شب بود و تیرگی و دهلیزهای تنگاتنگ. چهره ها در خون و فریادها از جگر. تنپوش از زخم و شانه ها آشیانٍ درد و رنج. از مقابل تیر بود و از قفا خنجر خیانت. امواج سهمگین سکون و خفگی بر سینه ها می کوبید و داغ بی عملی در خشکستان نعره می کشید. اینگونه بود جزیره ثبات دیکتاتور تاج بسر.

به هر تار جانم صد آواز هست
دریغا که دستی به مضراب نیست
چو رؤیا به حسرت گذشتم، که شب
فرو خفت و با کس سر خواب نیست

در هنگامه یی که سکون کسوف در احاطه بازوی زور و زر فشرده شده بود، طرح پروازی از رگهای روشن سه نام و سه فکر و سه رویا گذشت و در حشمت آسمان خورشیدی درخشید و رعدی در کشید. از شاخه زیتون و خوشه گندم، و داس و سندان، بازویی شکفت که ثقل زمین در استواری آن جان گرفت. این مولود زیبا با قرائت «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» که بر درگاهش نقش بست، مجاهدین خلق ایران نامیده شد. وه که نامی زیبا اما خونین، پولادین و درخشان.

در آن باغی که توفان بلا زد
همه گلها شدند تاراج و پرپر
به نام آهن و زیتون و گندم
گلی بشکفت که از گلها همه سر

همانان که «انماالحیات و عقیدت جهاد» خالق عاشورا را سر لوحه خویش قرار دادند، پرچم تسلیم ناپذیری امیرخیز ستار، سروهای ایستاده جنگل کوچک خان و تدبیر آن پیر برنا دل احمدآباد را در هم آمیختند و خاج عیسی را بر دوش کشیدند تا سازمانی را بنیان نهند که به شجره طیبه فرا روئید.
راستی، راز ماندگاری اندیشه تابناک این سه یار، حنیف، محسن و بدیع زادگان، چه بود که همچون سخاوت آب، بر شوره زار بی عملی و سکون، حیاتی جاودان بخشید تا از آن گهرهایی برویند که مجاهد خلقش می نامند؟ درخشش ظهور یا جاذبه حضور؟ درخششی که با ستاره گان پرفروغش کهشکشان را در نوردید و جاذبه یی که اعماق قلوب را به تسخیر خود در آورد. همان جاذبه حضوری که نزدیک به چهار دهه از هزاران پیچ و خم و پرتگاههای مرگ زا، «دوشادوش مرگ و پیشا پیش مرگ»، عبور کرد. شکنجه های جانکاه را حقیر شمرد و بر تیرکهای اعدام رقص رهایی کرد. در مقابل دشنامها و تیرهای تهمت زهرآگین دشمن ضدبشری و آدمکهای اجاره ای و پولکی و مجانی آنها، سپر وا ننهاد. با روح و روان، شیره جان و مغز استخوان، بیش از یک دهه پایداری پر شکوهی آفرید که کم نیست اگر بگوییم به جلوه گاه مقاومت قرن فرا روئید. و آن حصار مرگی را که دژخیمان تدارک دیده بودند، درید و از آن جست.
و امروز که میلاد آن را جشن می گیریم، چه مبارک دمی است که، الماس دیگری از نسل بی شمارانش در پیش رویمان می درخشد: خواهر مجاهد زهرا مریخی.
درود بر ارواح پاک بنیانگذاران کبیر سازمان که چنین شجره طبیه یی را کاشتند و درود بر رهبری پاکبازش که آن را به اوج چرخ نیلوفری رساند.

برای عبور سازمان پر افتخار مجاهدین
از توفانهای بنیانکن در خلیج خون
عبور

عبور تو شبیه رعد
شبیه رگبار تگرگ
شکافتن حادثه ها
بوسیدن لبهای مرگ

هزار زخم خنجر و
تنِ یگانه تو بود
طلسم قفل بیصدا
حریصِ خانه تو بود

رد شدی از دام جهان
رد شدی از هرناگهان
رد شدی از ثانیه ها
رد شدی از حجم زمان

رد شدی از تنگه مرگ
آنطرف بود و نبود
از کمر خلیج خون
از دهن آتش و دود

نذار که خورشید بمیره
دوباره خاموشی بیاد
دوباره سایه های ترس
فصل فراموشی بیاد

بذار که از بازوی تو
شکوفه های آهنین
توفان سرخِ رگ تو
بشکفه از پوست زمین

سوار سینه صدف
گوهر دریا را بگیر
تمام جنگل مال تو
پنجه بکش, پنجه شیر!