۳۰ سال پیش ۱۱ تن از ساکنان دهکدهای بینام و نشان در اسکاتلند که به امید نزدیک بودن شب کریسمس به کار و زندگی روزانه خود مشغول بودند، در مرگی که هرگز در تصورشان نمیگنجید، به دیار نیستی فرستاده شدند؛ هواپیمایی غولپیکر مانند اجل، ناغافل برسرشان آوار شده بود؛ ۲۴۳ مسافر و ۱۶ خدمه هواپیما نیز که هنوز ساعتها پرواز تا فرود در مقصد فرصت داشتند، مرگ ناگهانی خود را در ویرانههای این روستای پرت یافتند.
بوئینگ ۷۴۷ خطوط پانامریکن، در هواپیمای ثبت شده N739PA در پرواز شماره ۱۰۳ از فرانکفورت آلمان به سوی دیترویت، طبق برنامه ساعت ۶ و ۲۵ دقیقه غروب از فرودگاه هیثرو در لندن با سوار کردن مسافران میانه راه، قرار بود پس از گذر از فراز اقیانوس اطلس ابتدا به نیویورک برسد و سپس به سوی دیترویت مقصد نهایی پرواز کند.
شمار زیادی از مسافران، دانشجویان جوان و پرسروصدای آمریکایی بودند که برای تعطیلات کریسمس میخواستند از اروپا بهویژه از دانشگاههای بریتانیا به خانه برسند؛ میهمانداران هواپیما تازه نخستین نوشیدنی را سرو میکردند.
۳۸ دقیقه از پرواز از هیثرو نگذشته بود. هواپیمای سریعالسیر جمبوجت از آسمان اسکاتلند عبور میکرد؛ جایی دورتر، الن توپ Topp در برج کنترل پروازها ناباورانه در صفحه کامپیوترش میدید که هواپیما از مدار خارج و از صفحه ناپدید میشود.
رؤیای کریسمس و سال نوی همه آنها، چه در هوا و چه در میان ساکنان دهکده یکجا هوا شد. آن روز ۲۱ دسامبر، ۴ روز پیش از کریسمس بود.
دهکده لاکربی از آن روز آوازه یافت؛ اما به دلیل شومی سرنوشت.
اندک زمانی در پی پایان جنگ ایران و عراق و در اوج بحرانهای متعدد دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا، انگشت اتهام این بمبگذاری متوجه چند گروه و حکومت مختلف شد؛ متهمان متعدد، اما همه با یک رویکرد مشترک؛ ضد آمریکایی.
از حزبالله همپیمان ایران و فلسطینیها گرفته تا دو حکومت «ضد استکباری»: لیبی با پیشینه طولانی خصومت عمیق با آمریکا و جمهوری اسلامی ایران که عمرش هنوز به ۹ سالگی نرسیده بود اما یک جنگ طولانی هشتساله با عراق را پشت سر گذاشته و هزار دلیل برای دشمنی آن با آمریکا را میشد برشمرد.
دهکده لاکربی. پس از سقوط هواپیما
در نخستین گمانهزنیها نام دستوردهنده ساقط کردن هواپیما بیشتر حول آیتالله روحالله خمینی که هنوز زنده بود، و معمر قذافی سرمست از اعتماد به نفس و هل من مبارز طلب شناخته شده دنیای عرب میچرخید.
نام ایران ابتدا ظاهراً بیشتر مطرح شد چون ایران هنوز عزادار مرگ مسافران هواپیمایی بود که ۵ ماه پیش از آن با شلیک موشک از ناو وینسنس در آبهای خلیج فارس جان دادند تا اندوهی بر هزاران اندوه دیگر ناشی از جنگ ویرانگر ایران و عراق افزوده شود؛ داغی از یاد نرفتنی بر دل ایرانیان، که هر بار نیز که به یاد میآورند که به فرمانده ناو آمریکایی مدال شجاعت داده شد، اندوهشان تازه میشود.
ادعا میشد که ایران دستور انتقامگیری را صادر کرده و نیروهای فلسطینی زبدهای که در این کارهای تروریستی «مجرب» هستند، برای اجرای آن به خدمت گرفته شدهاند؛ گفته میشد که حزبالله در آن سالهای اولیه خود هنوز از «تجربه غنی» سازمانهای فلسطینی برخوردار نبود؛ همان زمان نام احمد جبرئیل رهبر جبهه خلق آزادیبخش فلسطین به عنوان «برنده مناقصه» برای اجرای این توطئه تروریستی سر زبانها افتاد.
اما بعد از مدتی، انگشت اتهام غرب، هر چه بیشتر متوجه سازمانهای اطلاعاتی لیبی شد؛ بریتانیاییها که قدرت اطلاعاتی خود را به رخ جهانیان میکشند، در طرح اتهام به لیبی سماجت خستگیناپذیر نشان داده و رهبران وقت بریتانیا پیدرپی از معمر قذافی میخواستند عوامل استخباراتی خود را که درگیر اجرای انفجار بودهاند، برای محاکمه تحویل دهد.
اصرار به استرداد عبدالباسط مقراحی افسر ارشد خطوط هواپیمایی لیبی و مهره سازمان امنیت کشورش سالها رسانههای غرب و خاورمیانه را به خود مشغول کرد.
مقراحی ۱۱ سال پس از انفجار هواپیما، و پس از محاکمهای طولانی در سال ۱۹۹۸ به خاطر قتل به ۲۷۰ بار حبس ابد محکوم شد. اما در زندان اسکاتلند سرطان گرفت و در سال ۲۰۰۹ که در حال جان دادن بود، به لیبی برگردانده شد؛ با سلام و صلوات در لیبی فرود آمد؛ مورد استقبال گسترده قرار گرفت و تاج گل به گردن باریک و بیمارش انداختند.
مقراحی البته آنقدر زنده ماند که سرنگونی معمر قذافی را ببیند و در ۲۰ ماه مه سال ۲۰۱۲ در سن ۶۰ سالگی بر اثر پیشرفت سرطان مرد. او تا دم مرگ میگفت که بیگناه است و در حقش ظلمی عظیم شده که جبران آن را به خدا میسپرد.
افسر اطلاعاتی دیگر استخبارات لیبی، لمین خلیفه فهیمه، در دادگاه تبرئه شده و سالها بود که به کشورش بازگشته بود.
قذافی اما در سال ۲۰۰۳ اندکی پیش از آنکه طرحهای هستهای کشورش را بر اساس پیمانی در دسامبر آن سال لغو کند و در جستجوی کنار آمدن با غرب بود، یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار به خانوادههای قربانیان هواپیمای آمریکایی و بازماندگان کشتههای دهکده لاکربی غرامت داده بود.
با وجود این، ماجراهای مقراحی و استخبارات لیبی و اتهامات تا به آخرین روزهای حکومت قذافی ادامه یافت؛ تصور میرفت افراد مسلحی که ۲۰ اکتبر ۲۰۱۱ با گلولهای در جاده نزدیک به شهر سرت، زادگاه قذافی حاکم خلع شده بر اثر خشم مردم را کشتند، شاید با آن گلولهها دستکم بخشی از حقیقت ماجرای لاکربی را برای همیشه به گور فرستادند.
داگلاس بوید خود در دیلی میل نوشتهاست، علیاکبر محتشمیپور، وزیر کشور وقت جمهوری اسلامی ایران، اختیارات و پول لازم برای خواسته رهبر حکومت را فراهم کرد
حال، ۷ سال پس از مرگ خفتبار قذافی، یک نویسنده آمریکایی از اساس از قذافی و لیبی رفع اتهام کرده و یک حاکم ضد آمریکایی دیگر را که سه دهه است زیر خاک خفته، عامل صدور دستور انفجار هواپیمایی آمریکایی معرفی کردهاست؛ روحالله خمینی.
رسانههای بریتانیا این روزها از انتشار کتابی نوشته داگلاس بوید Douglas Boyd با نام «لاکربی؛ حقیقت» خبر دادهاند که نویسنده ادعا میکند، بنیانگذار جمهوری اسلامی، شخصاً دستور انتقامگیری از آمریکاییها را صادر کرد.
داگلاس بوید خود در دیلی میل نوشتهاست، علیاکبر محتشمیپور، وزیر کشور وقت جمهوری اسلامی ایران، اختیارات و پول لازم برای خواسته رهبر حکومت را فراهم کرد؛ او که نامش با بنیانگذاری حزبالله لبنان نیز گره خورده و به آن افتخار میکند، هنوز زنده است و در تهران زندگی میکند هر چند که بهخاطر ترورهای دیگر، تحت تعقیب غرب است.
داگلاس بوید، اتهام خود را بهویژه با استناد به اظهارات یک افسر اطلاعاتی پیشین رژیم ایران که به غرب گریخت، مطرح کردهاست.
این منبع ظاهراً به احتمال زیاد ابوالقاسم مصباحی است که در کشتار «میکونوس» نیز علیه رژیم ایران شهادت داد.
این منبع به بوید گفتهاست، ایران که در آتش انتقام از کشته شدن ۲۹۰ مسافر هواپیمایش در خلیج فارس میسوخت، کار را به «کاردانی» چون جبرئیل سپرد تا مطمئن شود دستخوش مالی بزرگی که به او میدهد، میارزد.
داگلاس بوید در دیلی میل افزودهاست که ایران و بمبگذارها بر سر ۷٫۷ میلیون دلار به توافق رسیدند؛ هنگام دست فشردن اولیه بر سر این «توافق همکاری»، ایران درجا یک و نیم میلیون دلار اولیه از این مبلغ را پرداخت کرد.
جبرئیل که مانند بسیاری از رهبران فلسطینی دل را نیز در وادی عشق انقلاب ضد آمریکایی ایران باخته بود، ابتدا حافظ محمد حسین ظلقمونی ۳۰ ساله، یک افسر جبهه خلقی خود را به شهرک کروسواچ در صربستان فرستاد؛ جایی که این جبهه در آن مواد انفجاری در انبار داشت.
به نوشته بوید، ظلقمونی همچنین از جبرئیل دستور گرفت چند «نیروی خفته» این جبهه را در آلمان «بیدار» کند و آنها را به فعالیت در این طرح بکشاند. ماه بعد، مروان خریسات سازنده کارکشته بمب نیز به شهرک نویس (Neuss) در نزدیکی دوسلدورف آلمان رسید؛ جایی که پلیس آلمان تصاویر زیادی از رفتوآمدهای او را در اختیار دارد. زیرا عملی کردن نیت ایران به دستان «کارآزموده» خریسات بستگی داشت.
به نوشته بوید، خریسات بمبهایی را ساخت که اطمینان داشت با جاسازی در چمدان، بدون آنکه در بازرسیهای امنیتی کشف شود، در یک لحظه کار را تمام میکند؛ همه هواپیما و کل مسافران دود میشوند و رد پایی به جا نمیماند. چه بسا که تدابیر امنیتی هوایی حتی در کشورهایی مانند آلمان و بریتانیا نیز در آن دوره هنوز به سختی و جدیت امروز نبود.
داگلاس بوید نوشتهاست که طرح اولیه بمبگذاران انجام یک توطئه تروریستی در فرودگاه فرانکفورت آلمان بود؛ جایی که اکثر آنها در نزدیکی آن گرد آمده و پلیس آلمان اقدامات آنها را در خرید کامپیوتر، باتری، ساعتهای زنگ دار و سیم و تجهیزات دیگر رصد کرد. تلفنهای رستوران کبابی «قبرس» نیز که نیروهای جبرئیل در آن گرد میآمدند، تحت تعقیب بود (آن زمان هنوز تلفن همراه نبود).
داگلاس بوید نوشتهاست که مروان خریسات در یکی از تماسهای تلفنی از این کبابی با عواملی در دمشق، پایتخت سوریه، گفت که در «داروی تهیه شده» تغییراتی داده و «الان خیلی قویتر از قبل است».
به نوشته دیلی میل، خریسات روز ۲۴ اکتبر ۱۹۸۸ در تلفنی به امان، پایتخت اردن، گفت که «داروها تا چند روز دیگر تکمیل میشود».
خریسات نه یک بمب، بلکه ۵ بمب قوی و حرفهای ساخت و آنها را در رادیو کاستهایی که در آن سالها استفاده میشد، از مدل توشیبا کارگذاری کرد. حساب کرده بود که دقیقاً ۳۸ دقیقه بعد از پرواز زمانی که او بخواهد، عمل خواهد کرد.
سیآیای اما در آن روزها نسبت به وقوع یک حمله تروریستی هشدار داد؛ پلیس آلمان آپارتمانهای زیادی از جمله آپارتمانی در شهرک نویس و نیز خانههای مرتبط با نیروهای تروریستی در فرانکفورت را تفتیش کرد. خریسات و ظلمقونی و چند مظنون دیگر درون یک خودروی متوقف شده و در معرض اخراج از آلمان قرار گرفتند.
اما بمبها دیگر ساخته و منتقل شده بود. به نوشته اکسپرس بریتانیا، یک فلسطینی همکار جبرئیل و یک ایرانی به نام ابو الیاس که دستورات جمهوری اسلامی را منتقل میکرد، از طریق کسانی که از جمله برای ایرانیها در فرودگاه فرانکفورت کار میکردند محمولهها را از طریق باری که در این فرودگاه آلمان وارد هواپیمای پانامریکن شد، میان بارها ارسال کرد. هدف آن بود که بعد از پرواز هواپیما از هیثرو به سوی غرب بمبها عمل کند.
چنین نیز شد؛ بقیهاش تاریخ است.
شب انفجار، شب یلدای ایرانیها نیز بود؛ اگر اتهامات مطرح شده در صدها صفحه کتاب داگلاس بوید درست باشد، ظاهراً دستوردهندگان انفجار هواپیمای آمریکایی، خبر سقوط آن را در آن شب یلدای تهران جشن گرفتند.
داگلاس بوید معتقد است که کسی که بمب را وارد بار هواپیما کرد، خودش زنده است و با نام باصل بوشنق در مدرسهای در آمریکا کار میکند
رسانههای آلمان سالها گزارشهایی بر اساس شهادتهای ابوالقاسم مصباحی منتشر کرده بودند اما این نخستین بار است که این مطالب در کتابی آمریکایی به گونهای جامع منتشر میشود.
به نوشته داگلاس بوید، اتهام به لیبی و دور شدن غرب از اتهام به جمهوری اسلامی ایران نتیجه خشم غرب از صدام حسین حاکم وقت عراق به خاطر حمله صدام در تابستان ۱۹۹۰ به کویت بود. صدام در حالی که به خاطر جنگ هشتسالهاش با ایران مورد اغماض غرب قرار میگرفت، یک باره به خاطر حمله به کویت، از چشم افتاده و غرب میخواست از او انتقام بگیرد؛ بوید مدعی است که آمریکا و بریتانیا در جستجوی جلب رضایت ایران و سوریه بودند و انگشت اتهام را از ایران گرفته، متوجه لیبی کردند.
به نوشته اکسپرس بریتانیا، داگلاس بوید معتقد است که کسی که بمب را وارد بار هواپیما کرد، خودش زنده است و با نام باصل بوشنق در مدرسهای در آمریکا کار میکند؛ آن هم در قلب سیاسی آمریکا؛ واشینگتن دیسی.
داگلاس بوید خود در دیلی میل نوشته که باصل بوشنق در چارچوب طرح «حمایت از شاهدان» این نام را گرفته و در آمریکا زندگی میکند. اما به نوشته او، اگر این امر درست باشد، یک افتضاح تازه خواهد بود.
رسانههای بریتانیا بیشترین توجه را به کتاب داگلاس بوید نشان دادهاند؛ چه بسا که سالها نیز دلمشغول این ماجرا بودند.
به نوشته اکسپرس، این کتاب صداقت و امانت شهادت تونی گائوچی را نیز زیر سؤالهای جدی میبرد؛ گائوچی در دادگاه شهادت داده بود که او لباسی را به مقراحی فروخت که به دور رادیوکاستهای بمبی پیچیده شده بود.
گائوچی پیشتر نیز در مظان اتهام دریافت پول در ارتباط با تحقیقات سقوط این هواپیما بود.
مقراحی و قذافی و صدام سالهاست که در زیر تلی از خاک خفتهاند؛ شایع شد که احمد جبرئیل در بمبگذاری ۲۶ اوت ۲۰۱۴ از سوی القاعده کشته شد اما تا به امروز مرگ او رسماً تأیید نشدهاست؛ اگر زنده باشد الان ۸۰ ساله است؛ اسرائیلیها هنوز او را زنده به حساب میآورند؛ مروان خریسات براساس گزارشهایی در اکتبر ۲۰۱۶ مرد. سرنوشت صدام که از سوراخی بیرون آورده و بعداً اعدام شد، بسیار تلختر از قذافی بود؛ قذافی البته ۵ سال بعد از اعدام صدام کشته شد.
اما ابو الیاس، باصل بوشنق و علیاکبر محتشمیپور زنده هستند.
کتاب زمانی منتشر شده که از در و دیوار اتهام تروریستی در خورجین سنگین حکومت ایران گذاشته میشود و آتش تهدیدها علیه سران تهران از قلب سیاسی آمریکا در غرب تا اسرائیل و کشورهای عربی مانند عربستان در خاورمیانه زبانه میکشد. ایران هم مسلماً نقش خود را «تکذیب» و کتاب «لاکربی؛ حقیقت» را «دروغی دیگر» خواهد نامید.
تکذیب از هر سویی، شاید از هیجان کتاب داگلاس بوید برای کتابخوانان و علاقهمندان این نوع امور کم نکند.