دلنوشته ای به خانم نسرین ستوده،:آزاده عالمی


وقتی نامه شما به پسرتان نیما بمناسبت اول مهر را خواندم، بغض گلویم را گرفت.
باز هم به یاد زندان ،و رفت و آمدهای آن ،در طول ۸ سال اسارت مامانم افتادم . و اینکه هرگز مادر یا پدرم نتوانستند مرا روز اول مدرسه راهی مدرسه کنند. باز هم آن بغض قدیمی گلویم را فشرد … بیاد آن اول مهری افتادم که قرار بود اولین سال دبستانم باشد. مادرم پس از چهار سال اسارت تازه دو ماه بود که آزاد شده بود. درست چند روز قبل از آغاز سال تحصیلی، بدنبال مادرم آمدند و چون تنها بودیم مرا با او به زندان گوهر دشت بردند. هنوز قدرت بازگویی آن روزها را ندارم ولی همینقدر میدانم که از بازیهای کودکانه فقط لحظه های پر دردی را بیاد دارم که دست مادرم را محکم میگرفتم تا در راهروهای زندان، راهنمای او که چشمبند داشت، باشم . بازجو در اطاقی در مقابل چشمان من با نوک خودنویس روی سر او میزد و میگفت هنوز جوهر آزادیت خشک نشده که برگشتی اینجا… خلاصه ۲ هفته خواب روی زمین سرد و خالی و دو پتوی چرکین سربازی تنها خاطره من از آن روزهاست، تا روزی که بالاخره مشخص شد که مامان باز هم پشت دیوارهای زندان میماند و از سهم آغوش گرم مادرانه فقط برای من نگاه پر مهر و محکم او پشت شیشه ملاقات ، و کابوسهای هر شب من که ناشی از نگرانی برای او بود، باقی خواهد ماند. آخر وقتی کوچکتر بودم یادم میاد که وقتی برای بازجویی میبردندش،بقیه همبندانش با من بازی میکردند تا سرگرم شوم. بازی های پر سر وصداو شلوغ تا مبادا من صدای فریادهای او در زیر شکنجه را بشنوم . یا وقتی که به ملاقات حضوری او میرفتم و پاهای باندپیچی شده اش ، وقتی که چادر مشکیی که ناشیانه بر سر داشت باز میشد، را می دیدم… حرف و خاطره بسیار است و فکر میکنم هزاران هزار کودک دیگر میهنمان صحنه هایی بس ناگوارتر از این را نیز دیده اند. اما چیزی که ناگفته میماند آنست که برای چی، چرا یه مادر باید در همچین شرایطی قرار بگیره که بچه اش شاهد چنین سختیهایی بشه .

جواب این سوالم را در لحظه خداحافطی با مادرم هنگام ترک اشرف در زمستان ۶۹ گرفتم.جمله اش را هرگز فراموش نمی کنم ” دختر گلم، میدونی برای چی من امروز از تو جدا میشم؟ برای اینکه روزی برسه که در ایران قشنگمون هرگز هیچ بچه ای بخاطر اعدام شدن و زندان افتادن بابا و مامانش.تنهانشه…”

نیما کوچولوی شما رو خیلی خوب درک میکنم. میدونم که چشمان کودکانه او دیگه جور دیگه ای دنیا رو میبینه. اما میخوام بهش بگم روزی خواهد رسید که تو و تمامی بچه های امثال تو، ممنون دار مادران فداکاری خواهید شد که بخاطر این همه ظلم و بی عدالتی از عزیزترین و قشنگترین چیز زندگی خود یعنی جگرگوشه خود میگذرند تا با مبارزه ای تمام عیار ، یک جامعه عاری از اعدام و درد و رنج و بی عدالتی را برای کودکان فردا به ارمغان بیاورند.

درود بر همه مبارزان راه آزادی
آزاده عالمی
۳۰ سپتامبر ۲۰۱۸