تاريخ به شمايان بد هكار است :محمود نيشابوري


به فرمانده والا مقام حسين و يارانش

يكي تاريخ را مي نويسد:
از جانش مايه مي گذارد، جلو پليديان زمان مي ايستد
به خاك و خون در مي غلتد و در تاريخ ذوب مي شود
و جزء لاينفك تاريخ مي شود.
وگر نه تاريخ معنا و مفهومي ندارد.
+++++++++++++

يكي ديگر تاريخ را سد مي كند وجلوش مي ايستد.
تاريخ سرگذشت انسانهاست،

اما، دژخيمان، انسانها را به مسلخ مي برند، مي كشند، اعدام مي كنند، موشك
با ران مي‌كنند…
انسانيت را قبل از انسان اعدام مي كنند. تا فريادي نباشد
بلي، همين آخوند هاي پست و فرومايه را ميگويم.

اما، تاريخ راهش را از همه پستي و بلنديها باز مي كند
و مسيرمبارزه را مي پيمايد.
بلي، با دستان، انديشه و راه و رسم اين يلان اشرفي

تبلور مادي پيدا مي كند.و خورشيد آزادي نمايان مي شود
++++++++++++++++
آهاي دلاوران، رزمندگان تا ريخ بشريت
چه آرام خفته ايد.
شمايان، ناقوس مرگ شريران را به صدا در آورده ايد
تاريخ را شمايان نوشتيد و مي نويسيد، تا انتها
تا جايي كه ديگر ذره يي از استثمار و كشت و كشتار نباشد
++++++++
شما با جسد هاي خود پلهايي ساختيد تا همه آزاديخواهان از آن عبور كنند
و افق روشن آزادي را نشان دا ديد.
بلي آزادي فرا مي رسد
من صدايش را مي شنوم، شما پيامش را داديد.
من مي بينم روزي را كه

مريم و مسعود در ميدان آزادي براي ميليونها ايراني
سرود فتح آزادي را مي خوانند واز آزادي سخنها خواهند گفت
فرمانده حسين
نگاه كن، هه يارانت، كبوتران سپيد بالي شدند
نه، يك، بلكه هزاران هزار
همه جا در پرواز آمدند، در تمام ايران وجهان