جهانی که در آن زندگی میکنیم هر روز بیشتر از پیش در ورطه بی نظمی و آشوب فرو میرود. چشم انداز آینده هم نیز در شرایط کنونی بسیار تیره و تار است. امواج سخت دریای متلاطم حوادث جهانی، خبر از وقایع تلخی میدهد که ما هنوز از ابعاد فاجعه بار آن نا آگاه هستیم.
در سطح اقتصاد کلان ، جهان با حوادث غیر قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل مالی رو برو است. در زمینه سیاسی ، سیاستمداران با چالشهای بسیار پیچیده مواجه هستند و هیچکس توانایی ارائه راه حل واقعی برای برون رفت از این سردرگمی را ندارد .در زمینه زیست محیطی تمامی محققین این حوزه با نگرانی و تاسف به آینده نگاه میکنند که چگونه بشر با دست خود و آگاهانه محیط زندگی خود را ویران میسازد. در تمامی نشستهای بین المللی متخصصین متفق القول بر این واقعیت دست میگذارند که آینده زیست محیطی بشر بر روی کره خاکی به زیر سوال رفته و ما نمیتوانیم با جرات بگوییم که آیا نسل آینده مکانی مناسب با محیطی طبیعی برای زندگی و آسایش دارد یا نه؟
در زمینه حقوق بشری و عدالت جهانی که عمق فاجعه خارج از تصور است . ارگانهای بین المللی که وظیفه اصلی شان حفاظت از حقوق اولیه انسانی است تبدیل به ابزارهایی در دست قدرتهای بزرگ جهانی برای تامین منافع سیاسی و اقتصادی آنها شده اند. در این میان بنیاد گرایی اسلامی هم گوی سبقت را در زمینه جنایت علیه بشریت ربوده است و هر روز جنایتی فجیع تر را در مقابل دیدگان جهانیان قرار میدهد. در همین حال کشورهای به اصطلاح مدرن و دمکرات بجای مبارزه جدی با این پدیده شوم ، در پشت پرده برای رسیدن به منافع کلان اقتصادی با آن همکاری هم میکند و چشم مبارک خود را بر جنایت های آنها می پوشانند. و این چیزی نیست بجز به تمسخر گرفتن حقوق بشر بدست همان کشورهایی که مدعی حقوق بشر هستند.
در این هیاهوی جهانی و بی نظمی فراگیر یک سوال ذهن تمامی محققین ، دانشمندان ، فلاسفه ، سیاستمداران ، اقتصاد دانان و جامعه شنا سان را به خود مشغول کرده است، و آن این است که جهان ما به کدام سمت میرود. آیا انسان برای برون رفت از این منجلابی که خود درست کرده است راه حل مناسبی میابد یا نه؟ و آیا بشریت میتواند از این مرحله خطیر عبور کند و از التهاب فضای جهانی بکاهد؟ . پاسخ بسیاری از دانشمندان در این زمینه منفی است همه معتقدند اگر این روند به همین گونه که هست ادامه یابد آینده بشری تیره و تار است و نسل بعدی در جهنم سوزانی که ما برای آنها درست کرده ایم خواهد سوخت. از این رو وظیفه ماست که به یکسری تغییرات کلی و بنیادی دست بزنیم تا ابعاد فاجعه در پیش را تا حد امکان کاهش دهیم.
مشکل اما از همین جا شروع میشود. زیرا هیچکس نمیداند که حول چه مسئله اصلی باید این تغییرات صورت بگیرند و چه کسی میتواند تئوری راهگشای این مرحله را ارائه میدهد. کیست که این تغییر را ایجاد کند و آنرا هدایت کند. زیرا تغییر چنان پیچیده ، بغرنج ، همه جانبه و گسترده و عمیق است که کسی را توان نظری و عملی ان را در حال حاضر ندارد تا انرا راه اندازی و هدایت کند.
بن بست این نگرش از نظر برخی صاحب نظران به این موضوع بر میگردد که ما در چهارچوب یک نگاه کلاسیک با این مسائل برخورد میکنیم. چهار چوبهای کلاسیک اما سالهاست که توانایی خود برای حل مسائل بغرنج را از دست داده اند و دیگر نمیتوان از آنها معجزه و شفائی طلبید.
تئوری بی نظمی و بی نظمی جهانی
تئوری بی نظمی با بررسی پدیده های دینامیکی دریچه ای را بر روی ما میگشاید که ما میتوانیم بهتر شرایط بی نظمی را تبیین کنیم. نگرش به شرایط جهانی از نقطه نظر این تئوری راه حلهای نظری بسیار شگرفی را در اختیار ما قرار میدهد و تصویر روشنی از مسیر کنونی به سمت آینده را ترسیم میکند. اطلاعات بسیار دقیق و محاسبات ریاضی که نظریه آشوب بر اساس تحقیق بر روی سیستمهای دینامیکی به ما میدهد کمک شایانی میکند تا ما جهان پیرامون خود را و سمت وسوی کلی تغییرات آنرا از منظری نو و پویا ببینیم.
انگاره اصلی تئوری بی نظمی بر این پایه استوار است که در هر بی نظمی نوعی نظم نهفته است که یک پروسه دینامیکی پس از گذار از بی نظمی مقطعی به آن نظم برتر و بالاتر میرسد. اینگونه پروسه ها در تواتر و تسلسل گذار از بی نظمی به نظم و بالعکس آنقدر پیش میرود که نهایتا به یک نظم غائی ، نهایی و مستحکم میرسند که به آن نظم فراکتالی یا نظم وحدت آفرین میگویند. این قاعده کلی در چهارچوب شرایط بی نظمی جهانی این را به ما میگوید که «در بطن همین بی نظمی جهانی نظمی وجود دارد که خارج از اراده انسانی جبراً به ان سمت پیش میرود». در نتیجه در قدم اول ما میتوانیم به این دغدغه ذهنی پاسخ دهیم که آیا نسل های آینده امکان زندگی بر روی کره خاکی را دارند؟ یا اینکه ما چنان جهنمی برای آنها میسازیم که در اتش این جهنم خواهند سوخت. پاسخ از منظر تئوری بی نظمی واضح و روشن است در بطن بی نظمی ، نظم جدیدی نهفته است که نسل آینده انرا تجربه خواهد کرد.
البته این گفته ساده یک پشتوانه بسیار عظیم علمی ، تاریخی و تکاملی در عقبه خود نیز دارد. وقتی ما به گذشته و سیر تکاملی زمین نگاه میکنیم ، دور آنهایی وجود داشته که تمامی کره زمین دستخوش حوادث طبیعی هولناکی شده که بعضی از آنها حتی به انقراض گونه های حیوانی منجر شده. اما بعد از آن یک دوره ، فاز جدیدی شروع شده و حیات مسیر خود را در راه دیگری و مداری بالاتر ادامه داده است. از اینرو بی نظمی یکی از مؤلفه ها و عناصر تشکیل دهنده فرایند تکاملی زمین و ماده میباشد که نه تنها نباید از آن ترسید بلکه باید با درایت و اشراف کامل به قوانین آن به استقبالش هم رفت ، زیرا به گفته محققین حوزه سیستمهای دینامیکی از نظم مستمر و دائمی عادت بوجود میاید و عادت مرگ آفرین است ولی از بی نظمی خلاقیت بوجود میاید و خلاقیت یعنی ادامه زندگی و حیات.
پس مشخص شد که بی نظمی جزء لاینفک پروسه های تکاملی است .هر گاه دوره ای به پایان خودش نزدیک میشود علائم و سیگنالهای حاکی از بی نظمی از خود ساطع میکند که مبین پایان آن دوره و آغاز دوره ای دیگر است. باید گفت که « بی نظمی کنونی جهانی مبین پایان یک مرحله از تکامل اجتماعی بشر است که آغاز مرحله دیگری را در بطن خود کلید میزند.» این بی نظمی بیانگر این واقعیت خدشه ناپذیر است که این جهان و بشریت معاصر در حال عبور از فاز موجود به فازی جدید با مشخصات و ویژگیهای خاص خودش است.
ویژگیهای فاز جدید
در تئوری بی نظمی وقتی سیستمهای دینامیکی به نقطه اشباع خودشان میرسند، علائم بی نظمی را از خود بروز میدهند. اما برای ورود به فاز جدید بعدی نیاز به اتراکتور دارند. اتراکتور نقطه جاذبه ایست که یک سیستم را به سمت خودش میکشاند. این نقطه، تعیین کننده محور اصلی فاز بعدی است. بدین معنی که محور اصلی تغییرات چیست و به کدام تضاد اصلی باید پاسخ داده شود. از اینرو و در شرایط کنونی این موضوع مطرح است که اتراکتور فاز بعدی تکامل اجتماعی انسان چیست؟ پاسخ مناسب به این سوال از منظر تئوری بی نظمی زیاد سخت نیست اگر ما دقیقا به این موضوع اگاه باشیم که علت اصلی و بنیادین شرایط بی نظمی کنونی چیست یعنی نظم کنونی از نبود یا کمبود کدام عنصر رنج میبرد که باعث آشفتگی شده است، همان عنصر تشکیل دهنده اتراکتور اصلی است. در تحقیقات متخصصین حوزه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، انسانی و محیط زیستی یک نتیجه مشترک به چشم میخورد و ان کلمه «تعادل سیستمها» است. بدین معنی که آشفتگی کنونی در حوزه های مختلف نتیجه بلافصل بهم خوردن تعادل سیستم است. بهم خوردن تعادل قوای سیاسی در سطح جهانی ، خارج شدن سیستمهای مالی و اقتصادی از حالت توازن، در هم ریختگی تعادل اجتماعی ، از هم پاشیدگی نظام اخلاقی چه فردی و چه گروهی و در نهایت خروج سیستمهای زیست محیطی از نقطه متعادل خود نشانه های قوی اتراکتور آینده را دارند. از اینرو میتوان گفت که عدم تعادل و توازن علت اصلی نا هنجاری های کنونی جهان و جوامع بشری است و آن فاکتوری که نبود آن منجر به این آشفتگی شده است « عدالت» است. عدالت چه در سطح ملی و چه در ابعاد جهانی آن.
به این ترتیب سوال بالا با این نگرش است که پاسخ مناسب خود را مییابد. فاز بعدی تکامل بشری در حول و حوش و در زمینه ایجاد تعادل مناسب در همه عرصه ها ست و برای شکستن بن بست کنونی جهان باید قبل از هر چیز حلقه گم شده متعادل کننده سیستمها را پیدا کنیم.
جهش و کاتالیزاتور متعادل کننده
تغییر و تحول بنیادین در سیستمهای دینامیکی و گذار از مدار کهنه به مداری نو و جدید اگر چه لازمه اش بن بست سیستمهای قدیمی و به نقطه اشباع رسیدن آن است که ساطع کننده سیگنالهای قوی بی نظمی است، اما بدون یک کاتالیزور جهش دهنده مجموعه کمیتهای قدیمی به کیفیتهای جدید تبدیل نمیشوند. این کاتالیزورها در بطن ماده نهفته است . از همین رو ما در فرایندهای طبیعی هر دوره ای با یک جهش مواجه هستیم . جهش دنیای بی جان به جانداران. جهش از دنیای نباتی به دنیای حیوانی و نهایتا جهش از دنیای حیوانی به انسانی که مصداقهای کلی هستند. اما با توجه به اینکه موضوع بحث ما انسانی ـ اجتماعی است و در ابعاد جهانی به ان نگاه میکنیم ، کاتالیزور جهش دهنده لزوما باید در حوزه انسانی باشد و جبرا باید عنصر انسانی ـ اجتماعی در آن نقش اساسی را بازی کند. از اینرو میتوان نتیجه گرفت که برای شکستن بن بست کنونی جهان و خروج از شرایط آشوبناک موجود عنصر انسانی در کنار شرایط مادی نقش اصلی را بازی میکند. حال این پرسش مطرح میگردد که کدام پدیده انسانی و با چه ویژگیهای میتواند نقش کاتالیزور برای جهش به فاز بالاتری را ایفا کند؟ یکی از جواب های ممکن به این پرسش از سوی روانشناسان مدرن اینگونه ارائه میشود.
روانشناسی مدرن و مقوله خود خواهی های انسانی
روانشناسی مدرن در تحقیقات خود بر روی انسان به دستاوردهای بسیار مهمی رسیده است. یکی از این دستاورد ها آگاهی یافتن به این نکته است که انسان دارای ویژگی خود ویران گری است که آگاهانه در چهار چوب ان عمل میکند. احساس رضایت از ویران گری و نابود سازی محیط پیرامونی برای انسان در مواردی آنچنان لذت بخش است که به عواقب ان نمیاندیشد.عامل اصلی این خشنودی و لذت از خود ویران گری روح حریص انسانی میباشد. در پرتو آگاهی به این نکته در علوم انسانی کاملا مشخص شد، که چرا انسان کنونی به دست خود حوزه زیست محیطی خود را نابود میسازد بدون آنکه به آینده نگاه کند و سیستمهای سیاسی خود را در هم میریزد تا به قدرت و هژمونی بیشتری برسد. سیستمها اقتصادی خود را از درون منفجر میکند تا به سود بیشتری دست یابد، و با در هم ریختن بنیاد های اخلاقی اجتماع در صدد کنترل بیشتری بر افراد میباشد، اخلاق فردی و ارزشهای انسانی را از محتوا تهی میکند تا برده داری مدرن را به پیش ببرد.
این درک جدید از انسان را اگر در متن و بطن تاریخ بررسی کنیم به نتایج جالبی میرسیم. زمانی بود که برای عبور از قرون وسطی و ورود به دنیای مدرن با محوریت عقل ، انسان مذهب را علت عقب ماندگی جامعه میدانست، در دوره ای دیگر ایدئولوژی را دلیل عقب افتادگی میدانست بعد از ان فیلسوفان و انسان شنا سان به ناآگاهی انسان بعنوان عامل پس رفت اشاره میکنند. امروز اما اکثر اندیشمندان بر این عقیده هستند که نه مذهب ، نه ایدئولوژی و نه ناآگاهی انسان را سد و مانع اصلی مسیر خوشبختی انسان میبینند. این خود انسان و خودخواهی و فردیت گرایی مزمن است که سد راه خود است
روانشناسی مدرن به این نتیجه طلایی رسیده است که انسان از هر چیزی که بتواند استفاده کند از آن سوء استفاده هم میتواند بکند. یعنی بجای استفاده از مذهب یا ایدئولوژی در جهت مثبت و مفید، آنها را برای مقاصد شوم و منفی خود بکار میگیرد. در رابطه با علم و تکنولوژی هم وضع به همین منوال و بجای استفاده بهینه از ان سوء استفاده میکند. حس لذت از سوء استفاده برای رسیدن به یکی از اتراکتورهای چهارگانه انسانی (قدرت ، ثروت، فردیت و جنسیت) در ذات و ژن انسان تعبیه شده و همین موضوع دلیل اصلی ناهنجاری های انسان اجتماعی است که به ایجاد دیکتاتوری، تولید خشونت و باز تولید جنگ و ویرانی میشود. از همین رو راه حل روانشناسی مدرن در شناخت بهتر و بیشتر انسان و منشاء خود محوری های آن این است که هر چه ما بتوانیم فردیت خود را بهتر کنترل کنیم به همان میزان میتوانیم از تکرار فاجعه ای دیگر جلوگیری نماییم. اما این چگونه صورت میگیرد. وقتی با مکانیزمهای مشخصی بتوانیم خود خواهی ، فرد گرایی و خود محوری مفرط را شناسایی کرده و حدود و مرزهای انرا ترسیم نموده تا بتوانیم انسان را در یک چهارچوب معقولی کنترل و هدایت کنیم. از این رو اگر برگردیم به سوال اصلی مان در مورد کاتالیزاتور و جهش به فاز جدید برای ایجاد تعادلی مناسب بین انسان و طبیعت نیازمند شناسایی پدیده ای مجرد بنام «خود» هستیم تا بتوانیم مرزهای طبیعی انرا ترسیم کنیم. تا وقتی هم این مهم صورت نگیرد ما در بن بست ابدی خودمان دست و پا میزنیم.
انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین گام اول در این زمینه
در سطوح بالا به سه نکته اشاره کردیم که ما در فاز طغیان و تلاطم به سوی یک تغییر بزرگ و بنیادین هستیم که سه مؤلفه آنرا بر شمردیم که زمینه جهش را ایجاد میکند.
۱ـ شرایط جهانی آشوبناک است و همه چیز و همه نیروها در بن بست قرار دارند
۲ـ اتراکتور فاز بعدی تشخیص داده شده است و مکانیزمهای آن شناخته شده است
۳ـ نیروی پیش برنده آن بوجود آمده و کار تغییر را آغاز کرده
با توجه به کشف روانشناسی مبنی بر اینکه انسان دارای ویژگی خود ویرانگری است که نشانی از خود محوری و فردیت گرایی بی مرز دارد، باید جریانی ، نیرویی و یا فردی پیدا شود تا این معضل را حل کند تا تغییر بزرگ کلید خورده و دنیای قدیم به دنیایی نو و جدید تبدیل شود. در قرن بیست و یکم به دلیل شکست تئوری مارکسیسم در ایجاد عدالت اجتماعی ، میدان جهانی به دست سرمایه داری حریص سپرده شد. اکنون جهان در یک خلاء هولناک و عظیم بسر میبریم و سرمایه داری حریصانه در قالب دمکراسی و لیبرالیسم اقتصادی یکه تاز صحنه جهانی شده و فاجعه ای را ببار آورده که ما امروز شاهد آن در سطح کلان هستیم. از اینرو میتوان به جرات گفت که این دو سیستم یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسمِ با برداشتی که از هستی ، جهان ، انسان و اجتماع داشتند بشریت را به این نقطه بن بست رسانده و آینده ای وحشتناک را در چشم انداز قرار داده اند . در همین زمان نیرویی کوچک اما چابک و پویا بوجود آمد و در شرایطی که نیمی از جهان زیر سلطه فکری و نظری سوسیالیسمِ بود، پرچم نگرش توحیدی را به اهتزاز درآورد و با آگاهی عمیق و ایمانی قوی اصل اساسی خودش که موضوع «نفی استثمار انسان از انسان » است را عرضه نمود. با وقوع انقلاب ایران همان نیرویی که با درایت توانست مواضع خود را در مقابل شاه و جریان مارکسیسم لنینیسم حفظ کند و به پیش ببرد، میبایستی با حفظ همین اصول در مقابل ارتجاع مذهبی و سرمایه داری جهانی خود را نیز حفظ نماید و اینک با گذشت چهل سال به خوبی این واقعیت معلوم شده که مجاهدین پیروز میدان حفظ خود و حفظ اصول خود بوده و هستند.
هر نیرویی و یا جریانی که بتواند در تلاطم های سهمگین ایدئولوژیکی ، سیاسی ، نظامی ، اطلاعاتی و تشکیلاتی ، خود را حفظ کند بی شک دارای جوهر و ظرفیتی است که میتواند در شرایط بن بست سیستمهای موجود بعنوان کاتالیزور برای جهش از شرایط بی نظمی موجود به نظم موعود عمل کند و رهیافتی جهانی را ارائه دهد.
البته نباید این واقعیت مهم را هم از نظر دور داشت که صرفا داشتن ظرفیت درونی به معنی داشتن کیفیت بیرونی نیست، بلکه باید این ظرفیت ها در مداری وسیع تر به بوته آزمایش گذاشته شوند تا ثابت شود که آیا این نیرو قادر به تغییر بی نظمی موجود به نظم موعود میباشد یا نه.
مجاهدین با گذاشتن انگشت بر روی عنصر انسانی ، کاهش فردیت و خود محوری های شرورانه ، منبع عظیمی از انرژی را آزاد کردند تا بتوانند در مقابل ارتجاع مذهبی و سیاست مماشات غربی ها ایستادگی کنند. در کتاب انقلاب ایدئولوژی در صفحه ۲۳ به یک موضوع مهم اشاره شده که :
«همه ما از خلقیم و تجاربی که بدست آید فی الواقع متعلق به تمامی خلق و انقلاب است. ما نمیدانیم که چقدر فرصت خواهیم کرد که بطور گسترده این تجارب ایدئولوژیکی را جمع بندی کنیم و منتشر کنیم. »
علیرغم گذشت زمان این مهم بدلایل سیاسی، امنیتی و تشکیلاتی میسر نبوده. زیرا تشکیلات مجاهدین از یک سو زیر ضربات شدید نیروهای ارتجاع داخلی و از سوئی دیگر زیر تیغ مماشاتگران غربی بود، که هدف اصلی آنها از هم پاشاندن تشکیلات مجاهدین و نابودی آنها بوده. از اینرو دراین شرایط سخت اولویت با حفظ تشکیلات بوده و هست. بدلیل فوق مجاهدین نتوانستند تجربیات ایدئولوژیکی خود را جمع بندی کرده و به بیرون ارائه دهند و دستاورد ها را از حوزه آزمایشگاهی صرف بیرون آورده و در حوزه اجتماعی به بوته آزمایش بگذارند. این کار یعنی از قوه به فعل در آوردن ظرفیتهای مجاهدین در ظرفی بزرگتر برای اجتماع و نهایتا برای بشریت. اما تا قبل از اینکه این تست انجام نشده و مکانیزمهای عملی ان در شرایط باز و در سطح اجتماع پدید نیامده ، نمیتوان از کاتالیزور شتاب دهند نام برد.
و تا وقتی این مهم صورت نگیرد شرایط آشوبناک جهانی با تمامی مشکلاتش و بدبختی هایش برای طبقات ضعیف نگه داشته شده به همین صورت ادامه پیدا میکند تا نیرویی دیگر در جایی دیگر رهیافتی عملی برای رهایی بشری ارائه دهد.
در آموزه های اسلامی آمده است که زمین خدا هیچگاه از حجت خدا تهی نخواهد ماند. حجت خدا همان کاتالیزوری است که شرایط موجود را به سمت شرایط موعود جهش میدهد و بی نظمی موجود را به نظم عالی تری تبدیل میکند.
در قران امده است :
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ (سوره ۲۱: الأنبیاء ایه ۱۶ تا ۱۸ )
آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى خواستیم بازیچه اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار میکردیم. بلکه حق را بر باطل فرو مى افکنیم پس آن را در هم مى شکند و بناگاه آن نابود مى گردد.
این بدین معنی است که خدا برای هدایت جهان به آن سمتی که نهایتا خودش تعیین کرده قوانینی را در ساختار جهان تعبیه کرده که در هر فازی موجودات پیشرفته تری بوجود بیایند تا از نظر آزادی و تعادل نزدیکتر به هدف غائی و نهایی این جهان که همانا توحید است باشند.
بن بست کنونی دهکده جهانی در حوزه سیاسی از یک سو ناشی از یکه تازی های سرمایه داری لجام گسیخته و از سوی دیگر گسترش بنیاد گرایی خشن در خاورمیانه و جهان است. از منظر انسانی اما حرص و طمع آدمی بوجود آورنده همین دو سیستمی است که ما شاهد ان هستیم. و تا وقتی که این تضاد حل نشده، هیچ تضاد دیگری حل نخواهد شد.
جمع بندی
در این واقعیت سر سخت دیگر نمیتوان شک کرد که جهان و بشریت در شرایط بی نظمی فاجعه بار بسر میبرد و «بن بست» به ویژگی اصلی عصر حاضر تبدیل شده است. علت بنیادین این شرایط همانگونه که پیشتر گفته شد ناشی از حرص و طمع بیش از حد انسان برای کسب سود بیشتر است. این سود جویی به گونه ای جنون آمیز از سوی سیستم سرمایه داری نیز تقویت میشود. امروزه اکثر محققین بر این نظر هستند که روند کنونی دیگر قابل ادامه نیست ، و باید در سیستمهای موجود و نگرش انسانها تغییرات اساسی صورت بگیرد تا بی نظمی موجود به نظم جدیدی تبدیل شود، و گر نه خطر انقراض بشریت در چشم انداز قرار میگیرد. سیستمهای موجود در چهارچوب نگرشهای کلاسیک به انسان ، جهان و هستی نشان داده اند که ناتوان از ارائه هر گونه برون رفتی هستند. از اینرو ایجاد نگرشی جدید و تجربه ای نو در وراء سیستمهای موجود و نگرشهای کهنه ، یکی از ضرورتهای عینی بشریت معاصر است. این نگاه نو و تجربه جدید برای اولین بار در انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین کلید خورد ، و تا بحال ما شاهد آثار و ثمرات مثبت درون سازمانی آن بوده ایم. در واقع اینگونه به نظر میرسد که تئوری توحیدی مجاهدین که حنیف بزرگ آنرا با دیدگاههای مدرن علمی گره زد ، همراه با تجربه مبارزه چهل ساله با بنیاد گرایی مذهبی در سطح جهانی، به آن چنان غنایی بخشیده ، که در صورت بسط خود توانایی ارائه راه حلهای قابل اجرایی در سطح ملی ، منطقه ای و جهانی را دارا میباشد.
تسخیر فطرت – میلاد آدم (اقبال لاهوری)
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد ـ حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور ـ خود گری خود شکنی خود نگری پیدا شد
خبری رفت ز گردون به شبستان ازل ـ حذر ای پرد گیان پرده دری پیدا شد
آرزو بیخبر از خویش بآغوش حیات ـ چشم وا کرد و جهان دگری پیدا شد
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر ـ تا ازین گنبد دیرینه دری پیدا شد
پرویز مصباحی
آلمان ۷/۱۱/۲۰۱۸