گروه سیاسی: داوود حشمتی در سایت امتداد نوشت: سیاست داخلی دولت اصلاحات یک استراتژی ثابت با این عنوان داشت: «تبدیل معاند به مخالف و بعد تبدیل مخالف به موافق». به عبارت دیگر این استراتژی بر آن بود تا مبارزان علیه رژیم جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار دهد که حتی مخالفتشان هم در چارچوب قانون باشد. اما این استراتژی همواره مورد مخالفت طیف اقتدارگرا بود. در این باره نمونههای فراوانی در طول ۲۲ سال طی شده از دورهی اصلاحات قابل مشاهده است. این روند اما در دی ماه سال ۹۶ وارد فاز بسیار مهمی شد.
مخالفان اصلاحات همواره با استراتژی تبدیل معاند به مخالف قانونی، تضاد داشتند. به باور آنها نه تنها معاند نباید تبدیل به مخالف قانونی میشد، بلکه مخالف قانونی و یا کسانی که در دل کوچکترین شائبهای نسبت به نظام داشتند، باید تبدیل به معاند میشدند تا شرایط برای قلع و قمع آنها براحتی فراهم شود. به عبارت روشنتر این جدال همواره میان اصلاحطلبان و اقتدارگرایان وجود داشته و در تمام این سالها تداوم یافته است. اوج و نقطه دلخواه مطلوب اقتدارگرایان را در سال ۸۸ توانستیم مشاهده کنیم. آنها با یک حرکت تمام مخالفان خود را در زمره مخالفان کل نظام جای دادند تا شرایط برای برخورد با آنها را فراهم کنند. اما نتایج حاصله در چهارساله دوم احمدی نژاد (خصوصا بعد از انتخابات مجلس نهم که آنها متوجه خطرات یکدست شدن در حاکمیت شدند)، شرایط را برای اعتمادسازی دوباره تا حدی فراهم کرد.
جمله مهم رهبری در انتخابات سال ۹۲ که از همه مردم، «حتی آنها که نظام جمهوری اسلامی هم اعتقاد نداشتند»، اما «ایران را دوست داشتند» میخواست تا پای صندوقهای رای بیایند، نمونه روشنی بود از این موضوع که بار دیگر باید معاند (حتی مخالف نظام را برای بقای کشور ایران) تبدیل به مخالف قانونی کرد. تقریبا این روند تا سال ۹۶ ادامه پیدا کرد. دی ماه ۹۶ اما شاهد یک چرخش مهم در رفتار اپوزیسیون بودیم. مردم داخل و خارج در ۲۹ اردیبهشت ۹۶ ساعتها پای صندوقهای رای ایستادند تا رای روحانی را مسبت به قبل افزایش دهند. اما با دیدن کابینه او و فشار طرف مقابل دچار سرخوردگی شدند. این اتفاق با ارائه لایحه بودجهی سال ۹۷ (در آذرماه سال ۹۶) وارد فاز جدیدی شد. هشتگ پشیمانم همانجا در توئیتر و اینستاگرام تولید و میان طیف فعال داخل و خارجنشین گسترش یافت.
یک ماه بعد اعتراضات هدایت شده موسسات مالی اعتباری ورشکسته که به دنبال دست کردن در جیب ملت بودند، در مشهد با سازماندهی کانونی مشخصی، اعتراض را به سمت دولت برد و موجب یک سلسله اعتراضات سراسری چند روزه شد. در واکنش به این اعتراضات سیدمحمد خاتمی در سخنرانی صراحتا اعلام کرد که «جوانانی که شعارهای تند و ساختارشکنانه میدادند، برانداز نبودند، بلکه اعتراض داشتند؛ آنها «آشغال وآشوب طلب» نبودند بلکه جوانانی بودند که احساساتشان غلبه کرد.» همان زمان هشتگ و اعتراضی در توئیتر شکل گرفت که ساختار مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را تغییر داد. آنها در اعتراض به سیدمحمد خاتمی اعلام کردند که برخلاف نظر او اتفاقا برانداز هستند و با استفاده از هشتگ براندازم به او پاسخ دادند.
ارزیابی غلط و کمک فعالان ارزشی در توئیتر و همراهی تیمهای سایبری منافقین در حمله به سیدمحمد خاتمی، موجب شد تا امروز «براندازی» واژهای معمول میان اپوزیسیون خارج از کشور و بخشی از مردم ناراضی در داخل باشد. یکبار دیگر مرور کنید، سیاست سیدمحمد خاتمی و اصلاحطلبان این بود که بتوانند معاند را در نهایت تبدیل به موافق نظام کنند. حاصل این تلاشها آن بود که ایرانیهایی که سالها از کشور دور بودند و از وعده های ۳۰ ساله سلطنتطلبان و منافقین برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی سرخورده شده بودند، ساعتها در صف سفارتخانهها ایستادند تا در سرنوشت خود مشارکت کنند.
در مقابل اما سیاستهای محدودکننده سبب شد تا نه تنها همین دسته، بلکه دستهی دیگری از مردم در داخل با واژه «براندازم» مانوس شوند. این وضعیت برای فرهنگ عمومی یک ملت بدترین شرایط و برای اقتدارگرایی بهترین وضعیت است. حالا به کارگیری عبارت «براندازم» آنقدر عادی شده که حتی هوشنگ امیراحمدی دلال رابطه با آمریکا که به تیم احمدی نژاد بسیار نزدیک است هم پلاکارد آن را به گردن میاندازد و در نیویورک با آن عکس یادگاری میگیرد.
تبدیل معاند به موافق که امروز تقریبا امری محال به نظر میرسد، پس آقایان به این موضوع پاسخ دهند که بازگشت به همان وضعیت قبلی (یعنی زمانی که با امید به تغییر، مردم صندوقهای رای را پر میکردند و برای همهی نظام مشروعیت مردمی به ارمغان میآوردند) چقدر وقت و هزینه در پی دارد؟ آیا اساسا امروز چنین امکانی وجود خواهد داشت؟