وقتی صحبت از صادرات غیرنفتی میشود، صنایع دستی یکی از مهمترین مولفههایی است که در این بخش تعریف میشود. نبودِ خامفروشی و بازگشت سرمایه به تولیدکننده بخش خصوصی و رونق بازار اصلیترین ویژگی صادرات صنایع دستی به شمار میآید.
ایران نیز از دیرباز با توجه به غنای فرهنگی و فعالیت در بیش از ۳۰۰ رشته صنایع دستی، یکی از مهمترین صادرکنندگان در این بخش به شمار میآمد. فرش در صدر صادرات غیرنفتی و صنایع دستی ایران بود. در بیش از یک دهه اخیر که سیاستهای حاکمان جمهوری اسلامی ایران به اعمال تحریمهای بینالمللی اقتصادی علیه ایران انجامیده است، قدرت تاثیرگذاری صنایع دستی ایران بر بازارهای جهانی نیز کاملا از بین رفته است. در شرایطی که شدیدترین تحریمهای بانکی و اقتصادی علیه ایران وجود دارد، مدیرکل میراث فرهنگی استان اصفهان مدعی است ارزش صادرات صنایع دستی اصفهان در سال گذشته نسبت به چند سال قبل حدود ۷۱ برابر شده است. بر اساس ادعای او، اصفهان در سال ۱۳۹۴ حدود ۷۱۰ هزار دلار صادرات صنایع دستی داشته است اما این رقم پارسال به ۵۰ میلیون دلار رسیده است.
در اینکه اصفهان بیشترین تعداد صنایع دستی ایران را در ۱۹۹ رشته تولید میکند شکی نیست، اما نه مدیرکل صنایع دستی اصفهان و نه هیچ مقام مسئول دیگری درباره میزان تولید و صادرات آماری ارائه نمیکنند اما باز مدعیاند که بیشترین میزان صادرات به اروپا، بهویژه به آلمان، صورت گرفته است.
این ادعا برای من، که حدود پنج سال است در فرهنگیترین شهر آلمان یعنی برلین زندگی میکنم و خودم هم به هنر و فرهنگ ایرانی علاقهمندم، بسیار تعجبآور بود، چرا که در این چند سالی که در برلین زندگی میکنم هنوز فروشگاهی ندیدهام که بهطور خاص صنایع دستی ایرانی، آن هم محصولات اصفهان که معروفترینشان فیروزهکوبی، قلمزنی، میناکاری، خاتمکاری، قلمکار، ترمه، ظرفهای نقرهای و مسی قلمزنیشده است، بفروشد؛ نه فقط در برلین، بلکه در شهرهای هامبورگ، کلن، دوسلدورف، فرانکفورت و مونیخ هم که ایرانیهای زیادی در آنجا زندگی و کسبوکار دارند نیز چنین فروشگاهی ندیدهام. اما تا دلتان بخواهد، حتی در شهرهای کوچک آلمان، میتوانید رستوران ایرانی پیدا کنید. با این حال، راهی خیابانهای برلین میشوم تا شاید از آن ۵۰ میلیون دلار صنایع دستی اصفهان که به اروپا صادر شده است اثری بیابم.
خیابان اشتگلیتز، که یکی از خیابانهای مرکزی با مراکز تجاری بسیار زیاد است، اولین مقصدم برای جستوجوی صنایع دستی ایرانی است. پس از ساعتها بازدید از انواع فروشگاهها، کوچکترین نشانی از صنایع دستی ایرانی نمیبینم. از چند آلمانی سوال میکنم شما جایی سراغ دارید که صنایع دستی ایرانی بفروشند؟ پاسخ آنها فقط «متاسفم، خیر» است. از دو خانم آلمانی حدود ۵۰، ۶۰ ساله سوال میکنم شما شناختی از صنایع دستی ایران دارید؟ اولی با لبخندی میگوید: «چیزی نمیشناسم و آشنایی ندارم.» اما دیگری میگوید: «بله، ایران فرشهای زیبایی دارد و مادر من آن قدیمها، در خانهاش یک فرش ایرانی زیبا داشت که بخشی از خاطرات نوجوانی ما با آن گذشت. فکر میکنم آن فرش در تبریز بافته شده بود و نقشونگار بسیار زیبایی داشت.»
مقصد بعدیام خیابانی عریض با فروشگاههای بزرگ و البته شیک است. باید پنج کیلومتر به سمت غرب شهر برلین بروم تا شاید در خیابان کودام از آن همه صنایع صادرشده به آلمان اثری بیابم.
پس از حدود پنج ساعت جستوجو، حالا دیگر کاملا مطمئنم در برلین از صنایع دستی اصفهان خبری نیست. اما یک فرشفروشی ایرانی میبینم. فرش تنها صنعت و هنر ایرانی است که میتوان فروشگاههای آن را در آلمان و برخی کشورهای اروپایی مشاهده کرد. از شخصی که در مغازه فرشفروشی کار میکند میپرسم بازار فرش چطور است؟ در یک کلمه جوابم را میدهد: «خراب!»
با او سر حرف را باز میکنم. گرچه از بیرونقی بازار بیحوصله و کلافه است، سعی میکند با خوشرویی پاسخم را بدهد.
میگوید: «بازار فرش ایرانی دیگر آن رونق گذشته را ندارد. نسلهای گذشته آلمانیها فرش ما را دوست داشتند و میخریدند. اما سلیقه جوانان امروزی فرق کرده است و دیگر فرشهای کلاسیک و پرنقشونگار را نمیپسندند. آنها دنبال یک کفپوش ساده و یکرنگاند که با وسایل ساده و امروزی خانههایشان مطابقت داشته باشد.»
درددلش باز میشود و شروع میکند به بیان مشکلات صنفش. مشکل بعدی اینجاست که در این سالها بهخاطر شرایط بد اقتصادی ایران و تورم بالا، مواد اولیه تولید فرش مثل ابریشم بسیار گران شده است. از طرف دیگر، رقبای هندی، چینی و پاکستانی فرشهایی با طرح و نقشه ایرانی تولید و با قیمت ارزان روانه بازارهای جهانی میکنند.
راست میگفت. دو سال پیش که به هامبورگ رفته بودم، سراغ محله فرشفروشهای ایرانی را گرفتم. به آنجا که رسیدم فقط چند انبار باز بود و البته از فرشفروشهای تبریزی و اصفهانی خبری نبود. از همان چند نفری که آنجا کار میکردند و بعضیهایشان اهل افغانستان بودند پرسیدم چقدر اینجا خلوت و سوتوکور است. پاسخشان این بود که فرش ایرانی دیگر مثل قدیم خریدار ندارد.
باز هم تلاش میکنم شاید از طریق اینترنت جایی را پیدا کنم که صنایع دستی اصفهان را بفروشد، اما تلاشم بیهوده بود. روز بعد، ناامیدانه به سمت محلهای رفتم که ایرانیها به آنجا زیاد رفتوآمد میکنند، محلهای به نام شارلوتنبورگ و خیابان کانت. اینجا هم رستوران ایرانی، کتابفروشی ایرانی و البته سوپرمارکت ایرانی وجود دارد. از جلوی یکی از سوپرمارکتها که رد میشوم بالاخره چشمم به چند تکه صنایع دستی ایرانی روشن میشود. چند تکه پتهدوزی کرمان و ترمههای یزدی، دو گلدان برنجی و میناکاری اصفهان، در ویترینی که کنارشان زرشک و لواشک هم هست.
صاحب مغازه با اشاره به قفسه پشت سرش که روی آن چند ترمه قرار دارد، میگوید: «اینها را یکی از مشتریهایمان یک سال و نیم پیش از ایران آورده است. فروش نرفتهاند و خاک میخورند. کسی از آنها سراغی نمیگیرد. فقط چند تایی از آنها قبل از عید نوروز، برای سفره هفتسین فروش رفت.»
او به تنها بشقاب میناکاریشده پشت ویترینش اشاره میکند و میگوید: «این بشقاب هم مدتهاست اینجاست و فروش نرفته است. فقط گاهی وقتها از این جعبههای خاتمکاری فروخته میشود. بقیه را هیچکدام از مشتریان آلمانی ما نه میشناسد و نه درباره آنها سوال میکند.»
میگوید: «خودم چند سال پیش یک تابلو قلمزنی از ایران برای فروش آوردم. حدود ۹ ماه اینجا آویزان بود، اما هیچکس قیمتش را هم نپرسید، تا اینکه آن را به خانه بردم.»
راست میگفت. مردم آلمان نه صنایع دستی ایران را میشناسند و نه بهخاطر فرهنگ متفاوتی که دارند به آن علاقهمندند.
سالهاست نمایشگاه گردشگری بینالمللی برلین برگزار میشود و من در ایامی که از آن و غرفههای ایران بازدید کردم، از معرفی فرهنگ و هنرهای دستی ایرانی اثری ندیدم. در این سالها که ورود گردشگران اروپایی به ایران بسیار کم شده است و هیچ تراکنش مالی با اروپا وجود ندارد، من هنوز درگیر آن ۵۰ میلیون دلار صادرات صنایع دستی هستم که روانه اروپا شده است.