سخنرانی علی خامنهای تنها ثابت کرد که جمهوری اسلامی در بنبست گرفتار شده و رهبر آن، هیچ توان و ارادهای برای نشان دادن ابتکار عمل و خروج از این بنبست خودساخته ندارد. تحلیلی از جمشید برزگر، رییس بخش فارسی دویچهوله
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در سخنرانی خود در خطبههای نماز جمعه تهران ثابت کرد که بیتوجه به پیامها و پیامدهای اعتراضات و اتفاقات دو ماه اخیر در ایران، قصد بازنگری در روش و منش خود را ندارد.
او بار دیگر به تقسیم مردم ایران به دو گروه پرداخت. شرکتکنندگان در مراسم خاکسپاری قاسم سلیمانی را ملت ایران نامید، و معترضان اخیر، به ویژه کسانی که در اعتراضات دی ماه ۹۸ علیه رهبر نظام و سپاه پاسداران شعار داده و عکس قاسم سلیمانی را پاره کرده بودند، عوامل دشمن خواند و گفت آنان از مردم ایران نیستند.
رهبر جمهوری اسلامی، در چند جمله کوتاه از سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی با حمله موشکی سپاه گذشت و در مقابل، ضمن تشکر از فرماندهان سپاه پاسداران، معترضان و ناراضیان از عملکرد جمهوری اسلامی در این حادثه را محکوم کرد.
موضعگیری علی خامنهای، غیرمنتنظره نبود، اما اکنون حتی خوشبینترین افراد هم دیگر نمیتوانند امیدی به یافتن نوعی راه حل در چارچوبهای موجود برای پاسخگویی به انبوه مطالبات بیپاسخ مانده معترضان داشته باشند.
نتیجه طبیعی این وضعیت، رادیکالتر و قطبیتر شدن وضعیت در داخل و ادامه فشار حداکثری در عرصه بینالمللی خواهد بود؛ بهویژه آنکه اتحادیه اروپا نیز عملا به این نتیجه رسیده که چارهای جز ایستادن در کنار دونالد ترامپ برای مقابله با سیاستهای هستهای، موشکی و منطقهای جمهوری اسلامی ندارد؛ هرچند ترجیح نخستین آمریکا و اتحادیه اروپا، رسیدن به توافقی جدید و جایگزین برجام باشد.
حمله تند علی خامنهای به سه کشور اروپایی حاضر در برجام، آلمان، فرانسه و بریتانیا نشان داد در حالی که این سه کشور مکانیسم ماشه را فعال کردهاند، دست کم فعلا امیدی به نرمش یا تغییر سیاست جمهوری اسلامی نباید داشت.
علی خامنهای، راه و چاره را مقاومت و مقابله در هر دو عرصه داخلی و خارجی دانست.
در پیش گرفتن این رویکرد، که ابعادش حتی جناحهای درون حاکمیت را در برگرفته، فارغ از آنکه اساسا انتخابات مجلس شورای اسلامی در شرایط فعلی فاقد هرگونه اهمیتی است، فقط میتواند عزم و اراده هسته مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالف، تصفیه داخلی و طولانی کردن زمان مواجهه با آمریکا را آشکار سازد.
جمهوری اسلامی، پس از اعتراضات خونین آبان امسال، که خشنترین و خونبارترین سرکوب اعتراضات مردمی در تاریخ معاصر کشور محسوب میشود، بر شرکت گسترده مردم در مراسم خاکسپاری قاسم سلیمانی تاکید میکرد و گمان میبرد که توانسته موج اعتراضات را پشت سر بگذارد.
چنین تصوری، البته به کلی با واقعیت امروز ایران مغایر است و توقع بروز موجهای بعدی اعتراضات، تصوری بهمراتب نزدیکتر به واقعیت بود که دیر یا زود اتفاق میافتاد.
اما پس از حمله موشکی سپاه و نحوه اجرای آنچه «انتقام سخت» خوانده شده بود، بسیار زودتر از آنچه که تصور و انتظارش میرفت، نه تنها معترضان با شعارهایی تندتر از قبل به میدان آمدند، بلکه دامنه آنان از طبقات فرودست جامعه به طبقه متوسط نیز کشانده شد و جنبش دانشجویی را به فعالترین نقطه حیات خود در بیش از یک دهه گذشته رساند.
بنابراین، همانگونه که کشته شدن قاسم سلیمانی نه تنها به خاموشی اعتراضات منجر نشد، بلکه حتی شتاب بیشتری به روند تغییرات بنیادین و رادیکالتر شدن شعارها بخشید، سخنرانی روز جمعه علی خامنهای نیز پیامدی مشابه به دنبال خواهد داشت.
در حقیقت، موضعگیری علی خامنهای، تاثیری بر مسیر بیبازگشتی که جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته نخواهد داشت. او اگر همچنان بر مواضع قبلی خود پای میفشرد که فشرد، تنها امید هر نوع سازش برای گذاری آسانتر و مسالمتآمیزتر را کمرنگتر میکرد که کرد.
و اگر نرمشی نشان میداد و از در دلجویی و مسالمتجویی وارد میشد، که نشد، چه بسا باعث ریزش بیشتر و نیرو گرفتن بیشتر معترضان میشد.
در واقع این وضعیتی است که همه حکومتهای مشابه جمهوری اسلامی، دیر یا زود با آن مواجه میشوند. زمانی میرسد که فرصتها از دست رفته، سرنگونی و تغییر نظام سیاسی به مطالبه اصلی بدل شده و کوتاه آمدن دیگر بیهوده است و قادر به حفظ حکومت نخواهد شد. در مقابل، ادامه اعتراضات هم ثابت کرده که سیاستهای قبلی و خشونت نیز ناکارآمد است و به معترضان این پیام را میدهد که پایان خشونت و سرکوب تنها با سرنگونی نظام حاکم ممکن است.
سخنرانی علی خامنهای در نماز جمعه ۲۷ دی تنها ثابت کرد که جمهوری اسلامی در این بنبست گرفتار شده و رهبر آن، هیچ توان و ارادهای برای نشان دادن ابتکار عمل و خروج از این بنبست خودساخته ندارد.