نشریه «مسائل بینالمللی»: انقلاب بعدی ایران؛ تغییر در راه است و واشنگتن باید از سیاست «تغییر رژیم» حمایت کند
نشریه آمریکایی «مسائل» (Foreign Affairs) در گزارشی مبسوط به قلم اریک ادلمان و ری تکیه تشریح کرده که چرا برای واشنگتن سیاست «تغییر رژیم» در ایران ضروری است.
نویسندگان در این گزارش به استدلالهایی که از سوی منتقدان سیاست تغییر رژیم مطرح میشود پاسخ داده و تاکید کردهاند که جمهوری اسلامی ایران یک رژیم انقلابی است که ماهیت آن تغییرناپذیر است از همین رو با خیال تغییر سیاستهای رژیم در انتظار نشستن، تکرار اشتباهی است که چهل سال است ادامه دارد.
بستن بزرگراهها و معابر اصلی و خیابانها جابجایی و انتقال نیرو را برای سرکوبگران سخت کرده است
در مقدمه این گزارش آمده، «تغییر رژیم» در واشنگتن سمّ محسوب میشود. این تعبیر یادآور جنگ عراق است و شرایطی که در آن آمریکا در یک باتلاق خودساخته گیر افتاد. به همین دلیل آن گروه که موافق تشدید فشار آمریکا علیه رژیم ایران هستند، مرتب با اتهام حمایت پنهان از تغییر رژیم در ایران روبرو میشوند. آنها نیز در واکنش میگویند که به دنبال تغییر رژیم نیستند بلکه میخواهند حکومت ایران تغییر رفتار بدهد.
اما این تغییر رفتار هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد زیرا رژیم ایران همچنان انقلابی مانده و با آمریکا همراهی نخواهد کرد. به همین دلیل است که تغییر رژیم یک ایدهی تندروانه و بیملاحظه نیست بلکه حقیقتاً مؤثرترین و عملیترین سیاست آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی است. درواقع این تنها هدفی است که میتواند بطور قابل ملاحظهای از تهدیدات رژیم ایران بکاهد.
حمایت از تغییر رژیم بالقوه به معنای حمله نظامی به ایران نیست بلکه به این معناست که آمریکا را وا میدارد تا از همه ابزار خود برای تضعیف حکومت مذهبی استفاده کند که این شامل حمایت از دگراندیشان نیز میشود.
آمریکا نمیتواند جمهوری اسلامی را سرنگون کند اما میتواند با فراهم کردن شرایط و مشارکت در آن امکان چنین کاری را فراهم آورد. رژیم ایران از آنچه بسیاری از تحلیلگران غربی گمان میکنند ضعیفتر است و کارزاری از فشار بینالمللی و مقاومت داخلی میتواند به سرنگونی آن بیانجامد.
در این گزارش با اشاره به موج گسترده مخالفتهای مردم با رژیم در سالهای اخیر و عطش مردم ایران برای داشتن یک حکومت خوب آمده است که مسئله برای واشنگتن نباید این باشد که چطور باید رژیم ایران را تغییر داد بلکه باید میبایست به دنبال این باشد که چطور به مردم ایران برای تغییر حکومت کمک کند.
ما هیچوقت با هم نخواهیم بود
در طول چهل سال گذشته تقریباً تمام رؤسای جمهوری آمریکا به انواع مختلف تلاش کردند تا با رژیم ایران ارتباط و نوعی همکاری داشته باشند. از رونالد ریگان و رسوایی «ایران گیت» در ماجرای مکفارلین و ارسال اسلحه برای حزبالله با هدف آزادی گروگانها در ایران تا تلاشهای بیل کلینتون برای پیدا کردن روزنهای جهت کاهش تنشها و جُرج بوش که از یکسو دیکتاتوری آخوندها را به سُخره میگرفت اما از سوی دیگر در پی آن بود که برای حل بحران افغانستان و عراق با رژیم ایران مذاکره کند. باراک اوباما نیز با توافق اتمی تنها راه رسیدن رژیم به بمب اتم را هموار کرد.
یکی از دیدارهای جان کری وزیر خارجه اوباما و محمدجواد ظریف در جریان مذاکرات اتمی
دونالد ترامپ در هشتم ماه مه سال ۲۰۱۸ از توافق اتمی خارج شد و تحریمهای فلجکننده و بیسابقهای را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال نمود و دستور کشتن قاسم سلیمانی را صادر کرد اما با همهی این خصومتهای ظاهری، منطق درونی رویکرد دولت ترامپ در قبال رژیم ایران همچنان مشابه رؤسای جمهوری پیش از اوست: فشار بر رژیم ایران برای مذاکره.
درواقع ترامپ نیز به دنبال توافق با حکومت ایران است و اولین رئیس جمهوری آمریکاست که پیشنهاد ملاقات مستقیم با رهبران رژیم را داد. این رویکرد نشان میدهد تمام این دولتها در آمریکا از درک این نکته که رژیم ایران بطور ذاتی یک سازمان انقلابی باقی خواهد ماند شکست خوردهاند. انقلابیون تا زمانی که در قدرتاند همیشه در پذیرش میانهروی و مصلحتاندیشی شکست میخورند.
در ادامه این گزارش آمده در حالت عادی الزامات اداره یک دولت و نگرانیهای داخلی سرانجام باعث همراهی و سازگاری رژیمها با نظام بینالمللی میشود اما چهل سال پس از تولد جمهوری اسلامی انقلابیون همچنان از پذیرفتن این امر خودداری کرده و زمامداران رژیم ایران همچنان بر خط مشی انقلابی پافشاری میکنند حتی اگر این سبب خودبراندازی شود.
اینهمه به این دلیل است که روحالله خمینی رهبر انقلاب به اصول سکولار و حکومت عرفی اعتقادی نداشت. او حکومتداری را بر اساس دین میخواست و استوار کرد. ایدئولوژی خمینی بر یک نسخه افراطی و سیاسی از اسلام شیعه متکی بود که غالباً با سنتهای دیرینهی این اعتقادات نیز در تضاد قرار میگرفت. اما برای اغلب هستهی ایثارگران این نظام، حکومت دینی ایران به عنوان مهمترین آزمایش تحقق ارادهی پروردگار بر زمین باقی میماند. همین افراد نیز در دوران علی خامنهای سکان قدرتمندترین ارکان حکومت را در دست گرفتند و با موفقیت با تلاشهای اصلاحی رؤسای جمهوری و مجلسهای مختلف مخالفت کردند.
نویسندگان در ادامه اشاره میکنند برای خمینی و مریدانش بقای انقلاب مستلزم صدور آن بود. انقلابی بدون مرز در سطح جهان اسلام. رژیم ایران مقاومت در برابر آمریکا را یک امر الهی میداند و خامنهای با ایمان عهدهدار این مأموریت شده و هدف نیز این است که با تقویت شبهنظامیهای اسلامگرا نظم و امنیتی را که آمریکا در منطقه پدید آورده به چالش بکشند.
به همین دلیل جمهوری اسلامی هیچگاه در منطقه به یک دولت مسئول تبدیل نخواهد شد. در ایران جمهوری اسلامی اجازه رقابت سیاسی واقعی به نیروهای مختلف نخواهد داد و اپوزیسیون سازمانیافته در کشور شکل نخواهد گرفت. این حکومت دست از جاهطلبیهای اتمی بر نخواهد داشت و هیچگاه منافع آمریکا در منطقه را مشروع نخواهد دانست. انقلابیون هرگز از انقلاب خود دست نمیکشند.
نباید فرصت را از دست داد
از آنجا که هیچ چشماندازی برای رسیدن به یک توافق پایدار با رژیم دینی ملایان در ایران وجود ندارد تنها سیاست آمریکا که درست به نظر میرسد «تغییر رژیم» است. آمریکا باید برای رسیدن به این هدف هرآنچه در اختیار دارد برای تضعیف رژیم و تقویت مخالفان جمهوری اسلامی در داخل ایران به کار گیرد.
هدف باید کمک به تعداد زیادی از ایرانیهایی باشد که خواستار بازگرداندن وعدههای اصلی انقلاب ۱۹۷۹ که به سرنگونی شاه انجامید هستند. جنبشی که پیش از ربوده شدن توسط خمینی و دار و دسته اسلامگرای او حامیان زیادی در میان لیبرالها و طرفداران دموکراتیک پیدا کرد.
آمریکا باید درک کند همیشه نمیتواند تحولات را بر اساس آنچه خودش میخواهد شکل بدهد اما با در نظر گرفتن آسیبپذیری رژیم ایران، واشنگتن هنوز قادر است نقش قابل ملاحظهای را در کم کردن قدرت رژیم بازی کند. آمریکا برای تغییر رژیم ایران نمیتواند مکانیسم دقیقی انتخاب کند و نمیتواند دقیقا پیشبینی کند که چه چیزی جایگزین آن خواهد شد اما میتواند با ایفای نقش موثر روی هر دو آنها تاثیرگذار باشد.
امروز جمهوری اسلامی در بنبست قرار گرفته و توده مردم نسبت به رژیم ناامیدند و ترس در مقابل حکومت برای آنان بیمعنی شده است و تمایل بیشتری برای درگیر شدن با نیروهای امنیتی در خیابانها دارند. هیچکس مطمئن نیست رژیم بعدی ایران چه خواهد بود اما انبوهی از مردم مشتاقاند تغییر رژیم را ببینند.
نویسندگان در ادامه با اشاره به سهم اصلاحطلبان در بقای انقلاب اسلامی مینویسند: در اوایل دهه ۱۹۹۰ یک گروه از روشنفکران، سیاستمداران و روحانیون در صدد برآمدند ایمان و آزادی را با هم آشتی دهند. آنها تشخیص دادند یک حکومت اسلامی سلبی کل نظام را تهدید میکند.
قصد اصلاحطلبان ایجاد یک جریان ملّی بود که سنتهای ایران اسلامی و ارزشهای دموکراسی را با هم داشته باشد.
اصلاحطلبها اواخر دهه ۹۰ میلادی موفق شدند ریاست جمهوری و مجلس را از آن خود کنند اما توسط خامنهای و تندروها خنثی شدند. هنوز رهبران آن جریان مثل عبدالله نوری، مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان برای روی کار آوردن یک دولت پاسخگو تلاش میکنند.
این جریان با برانگیختن موج قوی از جنبش عمومی در سال ۲۰۰۹ به «جنبش سبز» منتهی شد و رژیم برای خاموش کردن و سرکوب آن متوسل به زور گشت. جنبش سبز اکنون یک خاطرهی دور به نظر میرسد اما به گفتهی محمدعلی جعفری فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، توانسته بود رژیم را تا مرز سرنگونی پیش ببرد. علی خامنهای نیز در یک سخنرانی به دانشجویان گفته بود «این جریان چالش بزرگی بود که نظام را به پرتگاه نزدیک کرد». پس از این جنبش بود که رژیم متوجه شد نمیتواند با اصلاحطلبان کنار آید و پاکسازی آنان آغاز شد.
اما بزرگترین تظاهرات علیه جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا کنون در دو سال گذشته به راه افتاد که وسعت آن از اعتراضات «جنبش سبز» بسیار بیشتر بود. اعتراضاتی که به مراتب برای رژیم تهدید بزرگتری به شمار میرود زیرا خیزش طبقات زحمتکش و فرودستان است که اکثریت معترضان در انقلابها را تشکیل میدهند.
این در حالیست که رژیم ایران به راه افتادن تظاهرات در طبقه متوسط و قشر دانشجو را جدی نگرفت زیرا از نظر زمامداران دانشجویان فرزندان فاسد طبقه متوسط و پولدارها هستند و تحت تاثیر تمایلات غربی قرار دارند و مخالفتی با اساس ایدئولوژی جمهوری اسلامی ندارند. اما در مورد اعتراضات دو سال اخیر وضعیت متفاوت بود زیرا تنگدستان و محرومان [مستضعفان] که ملایان آنها را به عنوان ستون فقرات حکومت خودشان میشناسند و به دلیل باورهای مذهبی بیشتر به حاکمیت نزدیک بودهاند به خیابانها آمدهاند.
اکنون اما این پیوند به دلیل فروپاشی اقتصادی تضعیف شده است. تورم و بیکاری در حال افزایش است. صادرات نفت از ۲/۵ میلوین بشکه در روز در سال ۲۰۱۸ به حدود ۲۵۰ هزار بشکه در روز رسیده و رژیم مجبور به قطع یارانه بنزین شد و با از بین رفتن درآمدهای نفتی پرداخت مطالبات بازشستگان با مشکل روبرو شده و وعدههای دولت برای ساخت مسکن ارزان عملی نشد. وقتی رفاه و آسایش مردم تحت فشار باشد درخواست آخوندهای فاسد از مردم برای مقاومت بیفایده است.
در سالهای اخیر اعتراضات طبقات زحمتکش و فرودستان از درد و رنجهای اقتصادی فراتر رفت و تبدیل به شعارهای سیاسی شد که رژیم را شوکه کرد. برای مثال در دسامبر ۲۰۱۷ معترضان که در اعتراض به افزایش قیمتهای کالاهای ضروری دست به اعتراض زدند، شعار «مرگ بر خامنهای» سر داده و فریاد زدند: «آخوند باید گم بشه».
در نوامبر سال ۲۰۱۹ در پی افزایش قیمت بنزین اعتراضات در صدها شهر ایران شعلهور شد و حکومت حدود ۱۵۰۰ نفر را قتل عام کرد. معترضان اینبار علاوه بر شعار «مرگ بر خامنهای» شعار «نه غزه نه لبنان جانم، فدای ایران» و «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» سر دادند.
این شعارها یعنی آنها دیگر نمیخواهند منافع کشورشان صرف جنگ در کشورهای عربی و منطقه شود.
سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط حمله موشکی پدافند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که ۱۶۷ سرنشین آن قربانی شدند ضربه دیگری به مشروعیت نظام بود.
شیوع ویروس کُرونا یکی دیگر از عواملی است که به مشروعیت این رژیم ضربه زده و میزند. جمهوری اسلامی نه تنها در مقابله با شیوع کُرونا و دفاع از سلامت شهروندان شکست خورده بلکه با پنهانکاری درباره ابعاد بحران، توان خود را برای حفاظت از خودش هم از دست داده و هیزم به آتش خشم مردم ریخته که اینهمه باز هم به اعتبار رژیم بیش از پیش ضربه زد.
همانهایی که آبانماه ۱۵۰۰ نفر را قتل عام کردند اکنون به خیالشان حافظ جان مردماند!
چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟
اگرچه ایران پر از دگراندیش و مخالف است اما هیچ جنبش مقاومت منسجمی در میان آنها ظهور نکرده و واشنگتن هم نمیتواند چنین جنبشی را ایجاد کند. اما همراه با تلاش آشکار جهت تضعیف رژیم و کمک پنهان به نیروهای داخل ایران که قادرند حرکت مردمی را جهت تغییر شکل بدهند، آمریکا قادر خواهد بود بندهای از هم گسستهی اپوزیسیون را به هم متصل کند.
از سوی دیگر، واشنگتن باید به دنبال وارد کردن فشار بیشتر به اقتصاد جمهوری اسلامی ایران باشد و وابستگان رژیم را که از آن بریدهاند فرا بخواند و همه آنهایی را که شهامت به چالش کشیدن رژیم را دارند تقویت کند. اما آمریکا فراتر از این نمیتواند برود: تغییر رژیم به معنی حذف و جایگزینی حکومت دینی، باید توسط خود ایرانیها انجام شود.
پرداختن به تغییر رژیم آنقدرها هم هزینهبر نیست اما به یک برنامه گام به گام احتیاج دارد که طی آن به صورت محرمانه به عناصر مخالف رژیم در جامعه مدنی ایران کمک شود. مهمترین آنها سندیکاها هستند. مثل اتحادیههای کارگری و معلمان که چندین بار در اعتراض به سیاستهای دولتی دست به اعتصاب زدهاند. همچنین گروههای دانشجویی که اعتراضاتی را در محوطه دانشگاهها سازماندهی کرده بودند.
در نوامبر گذشته در وبسایت «کلمه» بیانیهای از میرحسین موسوی منتشر شد که سرکوب مردم توسط جمهوری اسلامی را با رویدادی از سپتامبر سال ۱۹۷۸ در تهران و مقابله نیروهای شاه با اعتراضات مقایسه کرده بود. محمد خاتمی نیز در نامهای نوشت: «هیچ دولتی حق ندارد در مقابله با اعتراضات به زور و ظلم متوسل شود».
نویسندگان این مقاله در «مسائل بینالمللی» با این ادعا که «نامههای رهبران جنبش سبز پیامهای قدرتمندی بودند که بطور گستردهای توسط رسانههای بینالمللی گزارش و در رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شدند» مینویسند: اما ارزیابی اینکه چقدر از ایرانیان از آنها آگاه شدهاند دشوار است زیرا دولت فعالانه دسترسی به اینترنت را مسدود میکند. به همین دلیل ضروریست که ایالات متحده به منتقدین و مخالفان رژیم، فناوری و نرمافزارهایی ارائه دهد که بتوانند از سد سانسور عبور کرده و از طریق ارتباط با یکدیگر پیامهای خود را پخش کنند و به دیگران برسانند. این کمک غیرمستقیم فنی بسیار حیاتی است اما تنها راهی نیست که واشنگتن میتواند به تقویت اپوزیسیون کمک کند.
کمکهای مالی مستقیم (اما سرّی) نیز میبایست به کار گرفته شوند. اتحادیههای ایران باید در مرکز توجه اقدامات آمریکا قرار بگیرند. در انقلاب ۱۹۷۹ اعتصابات کارگران صنعت نفت و حمل و نقل در فلج کردن رژیم شاه بسیار مؤثر بودند.
در سالهای اخیر کارگران صنایع فولاد، کامیونداران، رانندگان اتوبوس، کارگران راهآهن، معلمان و کارگران نیشکر اعتصابات بسیاری برای به چالش کشیدن رژیم انجام دادند. با بازکردن کانالهای مالی محرمانه برای گروههایی که قادر هستند چنین اعتصاباتی را شکل دهند، آمریکا میتواند اقتصاد رژیم ایران را بیش از پیش به زانو درآورد.
همچنین علاوه بر این گامهای محرمانه، واشنگتن باید دیپلماسی عمومی خود را در قبال رژیم ایران تعدیل کند. مقامات آمریکایی باید از هر فرصتی استفاده کنند تا سوء استفادههای رژیم از حقوق بشر برجسته شود و به ناقضان حقوق بشر مرتب هشدار بدهد. به ویژه آنهایی که مسئول سرکوب مردم در اعتراضات سراسری هستند. باید به آنها هشدار داد که با روی کار آمدن سیستم جدید در ایران جامعه جهانی در قبال اقداماتشان آنها را مسئول میداند.
همزمان با همه اینها واشنگتن باید تاکید کند که هرکدام از وابستگان جمهوری اسلامی که قصد روی گرداندن از رژیم ایران را دارند امنیتشان در آمریکا تضمین میشود. سازمان اطلاعات آمریکا (CIA) باید مکانیسمی به وجود آورد که با مقامات داخل ایران تماس بگیرد و آندسته از مقامات که قصد خروج از ایران را دارند خارج کند. حتی اگر تعداد کمی از رژیم فرار کنند، در سیستم جمهوری اسلامی بیاعتمادی زیادی ایجاد میشود و نهادهای امنیتی را وادار میکند تا دائم در محافل خودی به دنبال عناصر غیرقابل اعتماد بگردند و مرتب پاکسازی کنند. این باعث تضعیف کارآمدی نیروهای امنیتی میشود و با حذف آن افرادی که نظام امنیتی روی آنها حساب میکند، شک و بیاعتمادی در عمل دستگاه سرکوب حکومت و کارآیی عملیاتی آن را مختل میکند.
علاوه بر این سیاستها و برنامههای عملی و رسمی که آمریکا اتخاذ میکند باید تلاش بیشتری برای مقابله با دستگاه تبلیغاتی رژیم انجام دهد و با امکانات مختلف اطلاعات دقیق و تحلیلهای درست و صادقانه به مردم ایران ارائه کند.
در حال حاضر آژانس رسانههای جهانی آمریکا سالانه ۳۰ میلیون دلار صرف هزینههای شبکههای فارسیزبان میکند که شامل «رادیو فردا» و «صدای آمریکا» میشود که اخبار و برنامههای سرگرم کننده از طریق رادیو و تلویزیون و اینترنت برای مردم تولید میکنند. طبق گزارش این آژانس، مخاطبان این رسانهها حدود یک چهارم رده سنی بزرگسالان ایرانی هستند. دولت آمریکا باید روی برنامهسازیهای رادیویی و تلویزیونی توسط تبعیدشگان ایرانی که در آمریکا زندگی میکنند سرمایهگذاری کند.
با اینکه اهمیت رسانههای کلاسیک مثل رادیو و تلویزیون بسیار زیاد است اما دولت آمریکا میتواند از طریق شبکههای اجتماعی مثل توییتر و اینستاگرام و تلگرام و دیگر شبکهها فساد رژیم و سوء مدیریت اقتصادی رهبران جمهوری اسلامی را منعکس کند تا برای مخاطبان آنها نیز آشکار شود مسئول فساد و ناکارآمدی در ایران کیست.
زیر فشار
در بخش دیگری از این گزارش آمده، کمک کردن به مخالفان رژیم ایران تنها نیمی از این نبرد است. برای تضعیف تسلط رژیم در ایران و باز کردن راه برای قدرت گرفتن نیروهای دیگر، آمریکا باید کارزار بسیار موفق فشار حداکثری ترامپ را گستردهتر کند. گرچه منتقدان دولت ترامپ بسیار صریح این نقشه را رد کردهاند.
نویسندگان در ادامه با اشاره به خروج شرکتهای بزرگ بینالمللی از ایران با آغاز تحریمهای آمریکا تاکید کردهاند که واشنگتن باید فشار روی سوئیفت را بیشتر کند تا باقیمانده بانکهای ایرانی از آن سیستم خارج شوند. تحریمها باید بطور کامل روی صادرات غیرنفتی و به ویژه فرآوردههای پتروشیمی اعمال شود و بازرسان باید اجرای دقیق تحریمها را زیر نظر بگیرند.
آمریکا باید هزینه ماجراجوییهای نظامی رژیم ایران در منطقه را بالا ببرد. حذف قاسم سلیمانی گام مهمی برای نشان دادن این اراده بود و این پیام را داشت که ادامه این اقدامات هزینههای رژیم را از آنچه فکر میکند بسیار بیشتر خواهد کرد و فقط شامل شبهنظامیان نمیشود.
در عین حال دخالتهای رژیم ایران در منطقه از جمله عراق و لبنان خود رژیم را آسیبپذیر کرده است.
واشنگتن باید به نیروهایی که در حال مقاومت در برابر رژیم ایران هستند کمک کند از جمله با ارائه پشتیبانی مالی غیرمستقیم، و در صورت لزوم با استفاده از راههای دریایی و هوایی، مانع حمایتهای تهران از شبهنظامیان شود.
نوع استراتژی و آرایش نظامی آمریکا در منطقه از ضرورتهای فشار بر رژیم ایران است. حضور نظامی آمریکا در سوریه هر چند اندک مانعی برای تلاشهای ایران جهت تبدیل کردن سوریه به قلمرو خود به عنوان «پُل زمینی» به وجود آورد اما باید پشتیبانی حکومت ایران از شبهنظامیانی را که از طریق سوریه انجام میشود قطع کرد.
واشنگتن باید اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را ترغیب کند تا در توسعه سیستمهای دفاعی مشترک در مقابل موشکهای کروز و موشکهای بالستیک (میانبُرد) که ایران احتمالاً در هر درگیری با همسایگان خود مستقر خواهد کرد همکاری کنند. اقداماتی از این دست باعث تضعیف بیشتر رژیم ایران با خنثی کردن تلاشهای آن برای تسلّط نظامی در منطقه میشود. به این ترتیب بخشی از سرمایهگذاریهای نظامی حکومت ایران خنثی خواهد شد و برای رژیم هزینهتراشیهای اضافی خواهد بود.
آنچه منتقدان از دست میدهند
انتقادات فراوانی به طرح تغییر رژیم در ایران وجود دارد. یکی از آنها این است که کمکهای ایالات متحده به نیروهای حامی دموکراسی، فعالان حقوق بشر و منتقدان رژیم در ایران ممکن است آنها را در میان مردم بیاعتبار کند. اما مطمئناً، خود مخالفان رژیم بهترین داور برای پذیرفتن این ریسک هستند.
واشنگتن باید آن دریافتکنندگانی را که بیش از همه چشمانداز دارند شناسایی کند و به آنها اجازه بدهد خودشان تصمیم بگیرند که آیا این کمکها را دریافت کنند یا نه. ضمناً باید در نظر گرفت در تمام اعتراضات چند سال اخیر در ایران هیچگاه آمریکا مورد اعتراض مردم نبوده است. در جریان اعتراضات سال ۲۰۰۹ بسیاری از معترضان شعار دادند: «اوباما اوباما، یا با اونا یا با ما».
حتی در جریان تظاهرات سال گذشته هیچ اعتراضی به ترامپ نشد. ویدئوهایی وجود دارد که نشان میدهد تظاهرکنندگان نمیخواهند روی نقش پرچمهای آمریکایی در اماکن عمومی لگد کنند.
برخی دیگر از منتقدان سیاست فشار برای تغییر رژیم ممکن است بگویند که توافقنامه الجزایر در سال ۱۹۸۱ که بر اساس آن بحران گروگانگیری آمریکاییان در ایران به پایان رسید، واشنگتن را از مداخله در امور داخلی تهران باز میدارد. اما ایالات متحده باید بطور علنی این موضوع را روشن کند که خود را دیگر به توافقنامهای که تحت فشار مورد مذاکره قرار گرفت و با ربودن و کشتن مقامات آمریکاییان از سوی جمهوری اسلامی و همچنین توسط نیروهای نیابتی تهران بارها زیر پا گذاشته شد، متعهد نمیداند.
برخی منتقدان ممکن است مطرح کنند که حمایت علنی از تغییر رژیم در ایران توسط آمریکا تمام امیدها برای مذاکره جهت محدود کردن برنامههای اتمی ایران را از بین خواهد برد. این نظریه به اشتباه بر این تصور است که گویا امکان یک توافق تسلیحاتی قابل اعتماد با رژیم ایران وجود دارد در حالی که چنین چیزی وجود ندارد.
توافق هستهای ایران با ایالات متحده و سایر قدرتها یک توافق معیوب و مهلک بود: این توافق مانع غنیسازی اورانیوم در داخل ایران یا توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته نمیشود و از همه مهمتر آن به اصطلاح «بند غروب» است که در عمل به این توافق پایان میدهد. وقتی هم دولت ترامپ از توافق خارج شد، رهبران رژیم ایران تصریح کردند که برای یک توافق جدید مذاکره نمیکنند و یا حاضر نیستند محدودیتهای موجود در توافق را تمدید کنند.
واقعیت این است که سیاست کنترل و مهار تسلیحاتی بین آمریکا و ایران اساسا به پایان رسیده است. اما برای اینکه بتوان فشار بینالمللی بر رژیم ایران و پشتیبانی کنگره آمریکا از سیاست تهاجمی دولت را حفظ کرد، باید همچنان برای مذاکره باز بود حتی پس از آنکه آمریکا سیاست تغییر رژیم ایران را به عنوان یک هدف بپذیرد.
در بخش دیگری از این گزارش تاکید شده، شرایط باید طوری رقم بخورد که رژیم ایران بتواند سود وارد شدن به مذاکره با یک دولت آماده به برخورد نظامی را درک کند با این امید که اگر با ایالات متحده وارد مذاکره شود ممکن است آن را از هدف اصلی خود یعنی تغییر رژیم منصرف کند.
یکی دیگر از انتقادات متداول در برابر استراتژی تغییر رژیم این باور است که هر دولتی که پس از دولت دینی ملایان بر سر کار بیاید از آنها بدتر خواهد بود. برخی از مدافعان این عقیده اصرار دارند سیاست تغییر رژیم تنها منجر به این خواهد شد که مقامات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قدرت را به دست بگیرد و در این صورت ایران از یک حکومت دینی متخاصم به یک دیکتاتوری نظامی فاشیستی تبدیل خواهد شد. این منتقدان به اشتباه تصور میکنند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هویتی جدا از نظام آخوندی دارد. واقعیت اما این است که الیگارشی ملایان و فرماندهان سپاه پاسداران از یکدیگر جداییناپذیرند. آنها به یک ایدئولوژی واحد اعتقاد دارند و چهرههای مختلفی از یک پدیده را به نمایش میگذارند: ملایان از بیتوجهی نسل جوان به آرمانهای آنها نگران و عصبانی هستند و سرداران سپاه این ماموریت هولناک را بر عهده دارند که پاسداران جذب شده از اقشار پایین جامعه را محلههای خود اعزام کنند تا همسایگان خود را سرکوب کرده و به سوی معترضانی که از قشر خودشان هستند خود شلیک کنند.
در نهایت منتقدان سیاست تغییر رژیم این نگرانی را مطرح میکنند که اگر جمهوری اسلامی سقوط کند ایران تبدیل به یک دولت ناکام و درمانده شبیه عراق پس از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ و لیبی در سال ۲۰۱۱ میشود.
اما تفاوتهای آشکاری میان ایران و این کشورها وجود دارد. یک دولت و سیاست ایرانی از هزاران سال پیش وجود دارد: ایران برخلاف عراق و لیبی اختراع اروپا و تغییر نقشهی جهان پس از دوران استعمار نیست. با وجود تنشهای قومی در ایران و سرکوب اقلیتهای مذهبی توسط حکومت، اما جامعه ایران در اکثریت خود شیعه است و آن اختلافات قومی و فرقهای که در عراق وجود دارد در ایران دیده نمیشود و مثل لیبی گرفتار دستهبندیهای قبیلهای که مشکل حکومت را دو چندان میکنند نیست.
از آن گذشته جامعه مدنی ایران حتی زیر استبداد دینی هم شکوفا شده و از این نظر هم شباهتی به جامعه مدنی در عراق و لیبی که زیر حکومت دیکتاتورها از هم پاشیده شده ندارد.
البته این مشخصات تضمین نمیکند در صورت سقوط رژیم دینی، ایران به یک دموکراسی لیبرال تبدیل شود و غیرممکن است بتوان با دقت پیشبینی کرد که چه اتفاقی پس از انقلاب خواهد افتاد!
در مقایسه با بسیاری از کشورهای عربی، ایران دارای یک پیشینه سیاسی پر جنب و جوش، جامعه مدنی آگاه، مطبوعات پویا، نمایی از روشنفکران خلاق و طبقه متوسط بزرگ و تحصیلکرده است. تاریخ ایران از آغاز قرن بیستم کارزاری بوده از جدال طولانی میان مردمی که در جستجوی آزادی بودند با پادشاهان و ملایانی که قدرت را ارثیهی خود میدانستند.
انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۵ پایهگذار اولین پارلمان در ایران شد و پس از آن نمایندگان در مجلس با جسارت بطور قابل توجه قدرت پادشاهان را محدود کردند.
رضاشاه پهلوی پس از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۲۵ آن سیستم را به چالش کشید و خواست خود را موقتاً تحمیل کرد اما پس از تبعید او در سال ۱۹۴۱ ایران دوباره به کثرتگرایی بازگشت و نخست وزیران ومجالس اهمیت خود را بازیافتند.
در سال ۱۹۵۳ محمد مصدق با جریان ملّی شدن صنعت نفت موجب بحران شد. کودتایی که او را برکنار کرد همیشه به عنوان یک توطئه آمریکایی- انگلیسی در مقابل استقلال ایران قلمداد میشود. اما در حقیقت مصدق خودش تلاش میکرد با تکروی تکامل دموکراسی در ایران را از مسیر منحرف کند و سرنگونی او بیشتر یک ابتکار عمل از سوی خود ایرانیان بود.
پس از آن برای یک ربع قرن در دوران محمدرضا پهلوی یک دوره دیکتاتوری بروز کرد که سرانجام در سال ۱۹۷۹ توسط یک جنبش انقلابی پوپولیستی که متشکل از چند جریان بود سرنگون شد.
و حالا نوبت آخوندها فرا رسیده است. رژیم دینی ایران در هر دهه از عمرش با یک شورش روبرو بوده. در دهه ۱۹۸۰ لیبرالها اولین کسانی بودند که به قدرت گرفتن ملاها اعتراض کردند. دانشجویان همیشه پیشتاز فعالیتهای سیاسی در ایران بودند و با قیام خود در سال ۱۹۹۹ دینسالاری را به چالش کشیدند و ۱۰ سال بعد، موج دیگری از شورشها در سال ۲۰۰۹ به این رژیم ضربه زد.
در چند سال گذشته ایرانیان بار دیگر توسط حکومت سرکوب شده و مجبور به عقبنشینی شدند. دانشجویان، کارگران، روحانیون و بازرگانان مخالف حکومت استبدادی درست مانند آنچه در قرن گذشته جریان داشت، علیه رژیم طغیان میکنند. مردم معترض امروز در خیابانها کسانی هستند که فردا ایران را رهبری خواهند کرد و مبارزات آنها شایسته حمایت واشنگتن است.
تغییر از راه میرسد
نویسندگان «مسائل بینالمللی» در بخش دیگری از این گزارش مینویسند، مردم ایران یک دولت پاسخگو میخواهند و مثل رهبران جمهوری اسلامی با غرب خصومت ندارند. برای جلوگیری از پیامدهایی مانند آنچه در عراق و لیبی اتفاق افتاد سیاست ایالات متحده برای تغییر رژیم باید شامل برنامههایی جهت هدایت درست ایران بعد از سقوط رژیم دینی باشد زیرا واشنگتن پس از آن، مسئولیت بزرگی بر عهده خواهد داشت.
پس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی در ایران، ایالات متحده میبایست فوراً همه تحریمها را بردارد و ائتلاف بزرگی برای تزریق پول به اقتصاد ایران و بازگرداندن نفت این کشور به بازار به راه اندازد. حتی اگر ایالات متحده به خلاص شدن از شرّ رژیم قدیمی کمک کند تنها در شرایطی میتواند بر دولت جدید ایران تأثیرگذار باشد که حاضر شود یک تعهد بلندمدت برای بازسازی ایران را بپذیرد.
انجام این کار نیاز به تزریق اولیه کمکهای مالی ایالات متحده برای تثبیت اقتصاد ایران و هموار کردن راه برای کمکهای بیشتر دیگران دارد. رئیس جمهوری آمریکا و رهبران کنگره باید این مسئله را برای عموم مردم آمریکا مطرح کنند که این کمکها برای ثبات منطقهای و امنیت ملّی آمریکا بسیار مهم است. همچنین واشنگتن باید برای حاکمان جدید ایران روشن کند که هرگونه کمکی به آن کشور، وابسته به توقف کامل برنامه تسلیحات هستهای است.
اداره کردن ایران برای رهبران جدید کار دشواری خواهد بود. اگرچه پس از فروپاشی ناگزیر پاکسازیهایی از رژیم جمهوری اسلامی وجود خواهد داشت، اما واشنگتن ناچار است حاکمان جدید ایران را تحت فشار قرار دهد که برای نخبگان جمهوری اسلامی که مایل به حضور در نظام جدید هستند جایی فراهم کنند.
در چنین شرایطی برنامه هستهای ایران دیگر اهداف مخرب نخواهد داشت و در حالت ایدهآل تلاش مداوم توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتواند تمام فناوری هستهای ایران و اورانیوم غنی شده را زیر نظر گرفته و کنترل کند. اما در صورت عدم موفقیت این امر، ارتش آمریکا برای از بین بردن ابعاد حساستر این برنامه میتواند دست به اقدامات یکجانبه بزند تا از افتادن آنها به دست گروههای خطرناک جلوگیری کند.
تغییر رژیم در ایران بدون مشکل نخواهد بود چرا که همه مشکلات بین واشنگتن و تهران را فوری برطرف نمیکند و همچنین خاورمیانه را فوری به تثبیت نخواهد رساند اما ایالات متحده دستکم باید تلاش کند تا بتواند ملّت ایران را برای دست یافتن به حکومتی که شایسته آن هستند همراهی کند. وگرنه واشنگتن محکوم به تکرار اشتباهات گذشته است: وانمود کند که مذاکره با ملایان ممکن است و کورکورانه منتظر باشد که یک جریان انقلابی مذهبی یک جوری درون خودش «میانهرو»هایی را تولید کند که آمادهاند تا رژیم را از تهدیداتش منصرف کنند! و یا سادهلوحانه امیدوار باشد که یک شورش مردمی بدون هیچگونه حمایت از بیرون موفق شود! این رویکرد بیش از ۴۰ سال است که شکست خورده. وقت آن است که راه دیگری را امتحان کنیم.
*منبع: مسائل بینالمللی
*نویسندگان: اریک ادلمان و ری تکیه