خانه / گوناگون / «کی بود کی بود، من نبودم» بر سر جسد هیتلر

«کی بود کی بود، من نبودم» بر سر جسد هیتلر

یادداشتی از حبیب حسینی‌فرد: حدودا ۷۵ سال پیش در چنین روزهایی، آدولف هیتلر، رهبر رژیم فاشیستی آلمان، به زندگی خود پایان داد و به این ترتیب آخرین ستون مقاومت این رژیم فرو ریخت و چند روز بعد با تسلیم آلمان، جنگ جهانی دوم که به‌مدت شش سال جهان را خاک و خون کشید، پایان گرفت.

دقایقی بعد از ساعت سه و نیم بعداز‌ظهر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵، در اتاق شخصی هیتلر، گلوله‌ای شلیک می‌شود که به دلیل سر و صدای ناشی از غرش توپخانه‌ها و خمپاره‌اندازه‌های ارتش شوروی در چند کیلومتر آن سوتر، آن‌هایی هم که جلوی در منتظر ایستاده بودند، صدای گلوله را نمی‌شوند.

تنها بوی دود گلوله که به بیرون درز می‌کند، خدمتکار و منشی و آجودان هیتلر در را باز می‌کنند و با جسد هیتلر و همسرش، اوا براون، روبه‌رو می‌‌شوند که روی مبل افتاده‌‌اند.

جزئیات آن‌چه در آن دقایق دیده شده، هنوز هم گاهی این‌جا و آن‌جا نادقیق روایت می‌شود و محل بحث است، به‌خصوص این‌که آیا هیتلر و همسرش خود را با گلوله کشته بودند یا زن سیانور خورده بود و برای هیتلر «کسر شأن» بود که با کمتر از گلوله به زندگی خود پایان دهد یا…؟ حتی تا سال‌ها بعد هم شایعه و فرضیه زنده بودن هیتلر خاموشی نمی‌گرفت.

هر چه بود، صرف‌نظر از جزئیات، هیتلر در آن بعداز‌ظهر روز ۳۰ آوریل به زندگی خود پایان داد. یک روز قبل از آن، او با معشوق خود، اوا براون، پس از سال‌ها زندگی مشترک ازدواج کرده بود و ساعاتی بعد از زبان افسرانش شنیده بود که ارتش سرخ، پرچم شوروی را بر فراز مجلس آلمان برافراشته و سقوط کامل برلین تا ساعاتی دیگر قطعی است و مقاومت بی‌نتیجه.

پس، در دل نیمه‌شب همه کسانی را که اطرافش بودند، از پزشک و آجودان و خدمتکار و کارمندان دفتری و ماشین‌نویس را در آن سنگر زیر دفتر صدراعظم جمع کرد تا با همه دست بدهد و وداع آخر را بگوید، و نیز با اشاره و ایما آن‌ها را از سوگندی که برای وفاداری گفته‌اند معاف کند و تصمیم آخر را به خودشان واگذارد.

ساعتی بعد، به دستیار شخصی‌ و نیز به آجودان خود از تصمیمش برای خودکشی سخن گفت: «من و اوا خودکشی خواهیم کرد. مایل نیستم زنده یا مرده به دست روس‌ها بیفتم و جسدم را احتمالاً در مسکو به نمایش بگذارند. اجساد ما را بسوزانید و نابود کنید.»

با وقوع خودکشی در آن بعداز‌ظهر روز آخر آوریل، اجساد هیتلر و همسرش را همان‌طور که «رهبر» خواسته بود، از سنگر واقع در ۸ متری زیر دفتر صدراعظم به باغ آوردند و برای سوزندان بر زمین گذاشتند. به‌خاطر کمبود مواد سوختی یا ترس و اضطراب ناشی از آتش سربازان شوروی که گلوله‌هایشان در باغ هم فرود می‌آمد، کار سوختن و تبدیل اجساد به خاکستر کامل انجام نشد و بخشی از اجساد در چاله‌‌ای دیگری به خاک سپرده شد.

ساعاتی بعد، ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر، و همسرش نیز در نقطه‌ای دیگر از برلین، بعد از مسموم‌کردن پنج دختر کوچک و پسر ۹ ساله، خود را از بین بردند.

اجسادی که ۹ بار جابه‌جا شدند

ساعت ۵ صبح روز بعد، استالین را در مسکو بیدار کردند تا خبر مرگ هیتلر از قول دو افسر بلندپایه رژیم او را به اطلاع زمامدار شوروی برسانند. استالین با حسرت و خشم از این که هیتلر زنده به دام نیفتاده است، به این خبر واکنش نشان می‌دهد. برای او اما دسترسی به جسد، کشف هویت واقعی آن و ا‌طمینان از مرگ هیتلر هم غنیمت بود؛ خواسته‌ای که چهار روز بعد، یعنی در روز چهارم مه تحقق یافت و سربازان شوروی در باغ ساختمان صدراعظم آلمان، با نبش قبر هیتلر، بقایای جسد او و اوا براون را بیرون کشیدند.
مفتی اعظم اورشلیم (بیت‌المقدس) در بازدید از نیروهای داوطلب بوسنیایی پیوسته به قوای اس اس
ب

جسد تا معاینه شود و آرواره و بخشی از جمجمه هیتلر را برای معاینات تشخیصی بیشتر به مسکو بفرستند، یک بار دیگر هم از خاک بیرون آورده شد و تا دو ماه دیگر هم به دلایلی مشابه یا از نگرانیِ این‌که هوادران هیتلر جسد را «بدزدند»، آن را مجموعا پنج بار از خاک بیرون کشیدند. و این‌ در حالی است که هنوز شوروی‌ها درباره تسلط بر جسد هیتلر به سایر متفقین خبر و ا طلاعی نداده‌اند.

تا ژانویه سال ۱۹۴۶ هم دو بار دیگر این اتفاق برای جسد هیتلر و همسرش پیش آمد تا بالأخره در گوشه‌ای در یک پایگاه نظامی شوروی‌ها در شرق آلمان (ماگده‌بورگ)، قرار شد برای همیشه این اجساد و نیز اجساد خانواده گوبلز چال شوند.

۲۵ سال بعد، ارتش شوروی قصد خروج از این پایگاه و نقل‌مکان به جایی دیگر دارد، ولی برای محکم‌کاری درباره اجساد، از باقی ‌گذاشتن آن‌ها در آن مکان خودداری می‌کنند.

۱۳ مارس ۱۹۷۰، یوری آندروپوف، رهبر وقت ک.گ.ب که خود بعداً زمامدار شوروی شد، به لئونید برژنف نامه‌ای می‌نویسد و با اشاره به کندوکار و ساخت‌وساز احتمالی در محوطه پایگاه بعد از خروج سربازان شوروی و کشف احتمالی اجساد، پیشنهاد می‌کند که بقایای اجساد را بسوزانند. این عملیات را «افسانه» نام می‌گذارند و مأموریت اجرای مخفیانه آن هم به تیمی از افسران ک.گ.ب محول می‌شود.

در یکی از اسناد ک.گ.ب که پس از سقوط شوروی منتشر شد، شرح عملیات تیم این سازمان در روز ۵ آوریل ۱۹۷۰ و سوزاندن بقایای اجساد و نیز ریختن خاکستر آن‌ها در زیر پل موسوم به «پل خوک» در درون شاخه‌ای از رود الب در همان اطراف ماگده‌بورگ، با جزئیات ذکر شده است.

بازگشت به روزهای حادثه

همان روزی که هیتلر و همسرش دست به خودکشی زدند، هنوز هم نیروهای اس.اس در درون شهر برلین به دنبال «خائنان» و فراریان از جنگ می‌گشتند. یک روز بعد هم رادیوی شمال آلمان که هنوز در دست نیروهای هیتلری بود، خبری جعلی پخش می‌کند که از آن به عنوان آخرین دروغ تبلیغاتی دوران ۱۳ساله زمامداری سیاه فاشیست‌ها یاد می‌شود: «از مقر رهبر خبر می‌رسد که پیشوای معظم ما، آدولف هیتلر، امروز بعداز‌ظهر در سنگر خود تا آخرین نفس علیه دشمن بلشویکی جنگید و نهایتاً جانش را برای آلمان فدا کرد.»

با مرگ هیتلر و گوبلز، سقوط روحیه وفاداران رژیم فاشیستی آن‌ها هم بیش از پیش سرعت یافت. هیتلر وصیت کرده بود که دریاسالار کارل دونیتس جانشینش شود. دونیتس هم «خواست رهبر» را جدی گرفت و دولتی تشکیل داد که قلمرو اختیاراتش البته به شمال آلمان محدود بود و هشت روز بیشتر دوام نیاورد. روز هشتم مه، با تسلیم آلمان و سقوط کامل رژیم هیتلری، پایان قطعی جنگ خانمانسور جهانی دوم رقم خورد.

فکر خودکشی شاید از همان روزهای زمستان سال ۱۹۴۳ به ذهن هیتلر خطور کرد که ورق برگشته و ارتش او در خاک شوروی به گل نشسته بود. نیرویی که تا آن زمان تا لیبی در آفریقا و نروژ در شمال اروپا و تا پشت دروازها‌ی مسکو رفته بود، زوال آغاز کرد و چاره‌ای جز عقب‌نشینی و تحمل شکست از پی شکست نیافت. دستور به برکناری یا نابودی این یا آن فرمانده «نالایق» هم گرهی از کار «رهبر» نگشود.

در میان کسانی که تا روزهای آخر با «رهبر» مانده بودند، این فکر و دغدغه که فرار کنند یا تسلیم شوند، مهم‌ترین موضوع بود. مارتین بورمن، دستیار هیتلر که در ماه‌ها و هفته‌های پایانی جنگ در گرم‌کردن تنور «ادامه مقاومت» نقشی محوری داشت، تصمیم به فرار گرفت، که ناکام ماند و کشته شد.

توجیهاتی که خریدار نداشت

متفقین در مذاکرات خود از جمله بر سر محاکمه هیتلر و گوبلز و شماری دیگر از بلندپایگان رژیم نازی توافق کرده بودند.

با خودکشی هیتلر و گوبلز جهان از دیدن سران رژیم هیتلری در دادگاهی بین‌المللی محروم شد، ولی شماری از مقام‌های این رژیم که تسلیم شدند یا به دام افتادند، در چارچوب همان توافق، شش ماه بعد در ۱۴ نوامبر ۱۹۴۵، در برابر دادگاه بین‌المللی معروف نورنبرگ قرار گرفتند.

ارشدترین مقام رژیم هیتلری در این دادگاه مارشال هرمان گورینگ بود. در جلسات دادگاه که یک سال جریان داشت، اغلب مقام‌های رژیم نازی یا نقش خود را در این حکومت تشریفاتی و فاقد اختیارات معرفی می‌کردند یا مدعی بودند که نقشی در جنایات نداشته‌اند.
بیشتر در این باره:
ضربه‌ای که هیتلر به حضور زنان در موسیقی زد

دادگاه که پیش رفت و انبوه اسناد و شواهد انکار اصل جنایات را ناممکن کرد، متهمان به توجیهات مختلفی پناه بردند: «روح‌مان هم از این جنایات خبردار نبود و این محکمه چشم ما را به واقعیات گشوده است»، یا «از این همه جنایت منزجریم، ولی شخصاً نقشی در آن‌ها نداشتیم»، یا «تصمیمات را اغلب خود رهبر یا با مشورت با نزدیک‌ترین افراد می‌گرفت و ما صرفاً مجری دستورات بودیم چون فکر می‌کردیم اجرای آن‌ها وظیفه ماست».

حاصل دادگاه نورنبرگ شاید هنوز هم محل اما و اگر و نقد باشد، ولی نفس برگزاری آن تجربه‌ای در تاریخ بشری است که حالا در عرصه‌های ملی و داخلی هم در تلفیق با تجربه کمیسیون‌های حقیقت‌یاب، برای بررسی کارنامه جنایات رژیم‌ها و دسته‌جات جابر و مستبد به آن استناد می‌شود.

دست‌کم از زمان دادگاه نورنبرگ، مسئله مسئولیت فردی هر کارگزار ریز و درشت حکومت‌های استبدادی و سرکوبگر که نقشی در اعمال جنایات آن‌ها داشته، و بی‌پروپا بودن توجیهاتی مانندِ «خبر نداشتم»، «تصمیم را دیگران می‌گرفتند»، «مأمور بودیم و معذور» و… بیش از پیش ناپذیرفتنی شده و تلاش برای مبرا کردن خود از مسئولیت در چنین کارنامه‌هایی هم سخت‌تر از گذشته شده است.