خانه / اعتراضات مردمي / هر کجای زمین باشم تو قبله قلبم هستی

هر کجای زمین باشم تو قبله قلبم هستی

مادر ریحانه

نامه یى به ریحانم

که به من ”نه” گفتن آموخت

در اولین روز نوروز

**

دخترم ، میوه ی دلم !

سومین بهار بی تو هم از راه رسید . تو همچنان مثل خورشید در آسمان زندگیم میدرخشی . حتی ذره ای از عشقم بتو کاسته نشد. ذره ای عطش دادخواهی م فرو ننشست . من نیز مثل تو در طبیعت به دنبال گمشده ام میگردم . در پرواز پرندگان زیبا بر فراز رودها و جویبارها و دریاها تو را میجویم و عدالتی که از تو دریغ شد . در نگاه هر رهگذرى و هرکسى که مى آید و مى رود، چشمهای تو را میجویم . و هرگاه ابرى میگرید، دیدگان خودم را مجسم میکنم . صاعقه ای که بر اندام تو آتش بارید و جانت را گرفت نتوانست اندکی از سبکبالی تو را بگیرد . تو سوار بر بال باد شدی و جهان را ، بلکه فراتر از جهان ، که قلبهای مردم را تسخیر کردی .

هنوز هم کسانی برایم از داستانهای تلخ میگویند . همانهایى که روزگاری همچون تو در چنگال ماموری طماع و هرزه اسیر شده بودند . وقتی اشکهایشان میریزد میگویند خوشا بر تو که جان دادی اما تن به تسلیم ندادی . گویی آن ضربه که بر پشت متجاوز فرود آوردى برآمده از سینه سوخته همه زنان و دختران ستم دیده اى بود که در شرایط مشابه تو توان و یاراى پاسخ به هرزه ای وحشى و افسارگسیخته را نداشتند. بعضی مثل پریناز خسروی پیش از انواع شکنجه خود را از بلندی به زیر افکندند و جان سپردند . برخی نیز با درد و شکنجه روح و روانشان به زندگی ادامه دادند .

خوشا بر من که مادرت بوده و هستم . خوشا بر من در روزگاری که آواره راه زندانها بودم . خوشا بر من در روزی که تو را در دل خاک کاشتم . خوشا بر من روزی که شوریدم بر اعدام . خوشا بر من که در آزارهای مامورین صبوری کردم و دندان بر دندان ساییدم . خوشا بر من که جسارت بازجویان را برنتابیدم و حقشان را کف دستشان گذاشتم. خوشا بر من و رنج دیدارهای مکرر بازجویان هتاک . خوشا بر من و درد نهفته در دلم . خوشا بر من که از تو آموختم ”نه” گفتن را .

عشق من !

آقای! م_ و آقای! هـ و آقای! ر – و آقای ص! – بازجویان شکنجه گری بودند که میخواستند مرا اسیر کنند . پیش از این ، تو ، پشت چهره هایشان را نشانم داده بودی . رد شلاقهایشان بر پشت و شانه های تو بود . یک روز، نه چندان دیر، همه چیز را درباره این ”آقایان” خواهم نوشت.

راهنمای قلبم!

تو یادم دادی صبوری را . ”نه” گفتن را تو به من آموختی . تو . دختر جوانی که آموزگار مادرت شدی و راهنمای راه. چه مى گویم: آموزگاری برای انسانیت . تا هرگاه که متجاوزى با تکیه به ستمگران قصد دست درازى به ناموس ستمدیده اى مىکند، به خاطر بیاورد که نکند این هم یک ریحان باشد؟

در سومین بهار بی تو ، مصمم تر از قبل برای دادخواهی خونت زندگی میکنم . برای احقاق حق وعدالت . حتى اگر سختی های روزگار همچون بارانی از آتش بر سرم ببارد ، اگر نامرادیها ، راه را ناهموارتر کند ، اگر رنج و درد و زخم بیشتر و بیشتر شود ، هرگز گامى به پس نخواهم کشید .و اگر تمام جهان بگذرد از خونهای ریخته ، من از خون تو نخواهم گذشت . عدالت را مى جویم و مى یابم و پیش پایت میاورم . در راه احقاق حق تو ، سر آشتی ندارم .

هر رنج و شکنجى را به جان میخرم . لیکن پای از راه دادخواهی پس نمیکشم . در این مسیر پرشکوه، جان ناچیزم کمترین پیشکش است.

نوروز در همه جا روزی نو است برای من . سرزمین آبا و اجدادی یا غربت . هر کجای زمین باشم تو قبله قلبم هستی و آموزگار عشق . نوروزی مبارک که زانوانم را قوی تر میکند و سرم را پرشورتر . نوروز همگان پرشور باشد و پر از لذت شناختن خویش .

شعله پاکروان

اول فروردین ۱۳۹۶