فرمودند: متن شعر را قبلاَ به من بدهید تا قافیهها را آماده باشم
اطرافیان از حضور ذهن قافیهپردازی مقام معظم در عجب!
در سایه سنگین سکوت، چهره آقا میدرخشد و شاعران دائمی دربار آقا به نسبت دوری و نزدیکیشان با امعاء و احشاء آقا، در دو طرف نشستهاند. شاعران جوان غمزده و ترسخورده و بسیجیهای شاعرنما، درهم چپیدهاند. شاعرههای چادر مشکی سبیلو و بعضاً عینکی، دورترک چشم به جمال آقا دوختهاند و منتظرند حضرت آقا، شوی خود را شروع بفرمایند. شاعر جوانی شعر میخواند:
شاعر:
«منم که غرق فسادم، بگو چکار کنم؟»
«بر آن سرم که از این مملکت فرار کنم»
آقا – به رومانی فرار نکنی!
(خنده حاضران – ذوق کردن آقا)
آقا – این بیت را دوباره بخوانید!
شاعر:
«اگر به دزدی و گرگی دهم ادامه همی»
«بدون شک بتوانم هزار کار کنم»
آقا – عرض کردم اون بیت را دوباره بخوانید!
شاعر:
«گر اعتراض نماید ریاست قوه»
«همان به است که او را سهامدار کنم»
آقا – بیت اول را گفتم دوباره بخوانید!
بِمالالعظما (ملکالشعرای آقا، بیخ گوششان میگوید:)
- حضرت آقا، نمیتواند دوباره بخواند، چونکه صدا از پخش صوت میآید، این فقط لب میزند!
- از پخش صوت چرا؟
- قربان قرار شده شعرها را قبلاً ضبط کنند که اینجا چیز دیگری نخوانند.
- شما که قبلاً شعرشان را چک میکنید.
-بله قربان، ولی احتیاطا. کار از محکمکاری عیب نمیکند. اوضاع بحرانیست. میگوئیم قبلاً ضبط کنند که یک وقت اشتباهی، چیزی از دهانشان در نرود. - پس وقتی بنده میخواهم مزه بیندازم چی؟
-قربان، ریموت کنترل دست بنده است. حواسم هست. میبینید که الان هم نگهش داشتم.
-نمیتوانی ریوایند کنی بیت اول را دوباره لب بزند؟ میخواهم دوباره رومانی را بگویم. خیلی گرفت. - چشم قربان.
- قبلاًها خوب بود که روی کاغذ من قافیهها را میدیدم، خودم را آماده میکردم.
- قربان کاغذش هم اینجاست میدهم خدمتتان.
- این دوربینی که روبروی من است، بگو وقتی من تکمضراب میزنم …
- بله، کلوزآپ میگیرد.
- بگو حسابی کلوز مرا آپ بگیرد. بزنید شروع کند. کاغذ شعر را هم بمن بده.
-چشم قربان. بفرمائید. ….
-ببینم این که خطش آشناست. این که خط حداد عادل است! - بله قربان، راستش شعر را آقای معلم گفته، حداد عادل هم اصلاح کرده پاکنویس کرده. جوانها حاضر نیستند از این شعرها بگویند. حتی هیچ جوان درست حسابی هم حاضر نمیشد این شعر را بخواند. ما هم میخواهیم جوانانها را دور و بر شما نشان بدهیم. بالاخره این پسرک را پیدا کردیم که آدم حسابی است. زیر شکنجه راضیش کردهایم این شعر را لب بزند. گفتهایم اگر بخواند، اعدامش نمیکنیم.
- جرمش چیست؟
-اگر نخواند، جرمش همین نخواندن است! پدر مادرش را هم گروگان گرفتهایم، بعد از شعرخوانی آزادشان میکنیم. - مواظب باشید به آنها بد نگذرد. آب خوردن بهشان بدهید.
- قربان شعری که این پسر لب میزند صدای خودش هم نیست. اگر دقت بفرمائید آقای زیباکلام است صدایش را قدری کلفت کرده!
- بسیار خوب، شروع کنید از اول.
-چشم قربان.
شاعر:
«منم که غرق فسادم، بگو چکار کنم؟»
«بر آن سرم که از این مملکت فرار کنم»
آقا – دوباره به رومانی فرار نکنی!
(خنده خیلی شدید حاضران. حتی یکیشان یکخرده کف میزند)
شاعر:
«اگر به دزدی و گرگی دهم ادامه همی»
«بدون شک بتوانم…»
آقا – هزار کار کنم… آفرین. طَیّبالله اَنفاسِکُم.
شاعر:
«گر اعتراض نماید ریاست قوه»
«همان به است که او را سهامدار کنم»
آقا – انشاالله منظورتان قوه باه نیست.
(خنده سکسی حاضران)
شاعر:
«هر آنکه خواست مزاحم شود، به حق علی»
«علاج کار به شمشیر…»
آقا – … ذوالفقار کنم… آفرین.
شاعر:
«اگر کسی به خیابان تظاهرات کند»
«به ضرب دشنه و سر نیزهاش…»
آقا- … شکار کنم… طَیّبالله اَنفاسِکُم.
شاعر:
«زنی اگر که ببینم حجاب کم دارد»
«بگیرم و به همان نقطه سنگسار کنم»
آقا – بگیرم و به «یکی نقطه» سنگسار کنم. چون در «همان نقطه»، ممکن است الزاماً سنگی در دسترس نباشد.
(سر جنباندن استادان شعرشناس، به تحسین و نگاه کردن به همدیگر)
آقا- مگر اینکه شاعر همه جا یک کیسه سنگ همراه ببرد!
(خنده حاضران)
آقا- بخش خانمها بیشتر خندیدند.
(خنده بلندتر بخش خانمها)
شاعر:
«هر آنکه شیشه ز من خواست یا جووان ماری…»
آقا – منظور ماریجوواناست البته.
( خنده بلاتکلیف حاضران)
«حوالهاش به عزیزان پاسدار کنم»
آقا- «رفیقان!»، حوالهاش به رفیقان پاسدار از نظر معنایی رساتر است تا عزیزان. اشاره به رفقای قاچاقچی خودمان.
شاعر:
«کمر به خدمت کل نظام خواهم بست»
«به سر بریدن هر دشمن…»
آقا – … افتخار کنم… طَیّبالله اَنفاسِکُم.
شاعر:
«کسی که گفت چرا میشود گران بنزین»
«همان میان خیابان به چوب ِ دار کنم»
آقا – کنار خیابان بهتر نیست که راه را هم بند نیارید؟
(خنده شدید حاضران. خود آقا هم میخندند.)
شاعر:
«چو بهر رهبر خود میبرم تریلی را»
«کنار شمش طلا را پر از…»
آقا – … دلار کنم… آفرین. آفرین.
شاعر:
«به صُوت بلبل اگر رهبرا نداری میل»
«شوم کلاغ و برای تو قار قار کنم»
آقا – طیبالله قارقارِکُم.
(خنده و قارقار حاضران)
شاعر:
«اگر که رهبر عظما دهد به من فرمان»
«به کون جمله گنجشکها منار کنم»
آقا – بیچاره گنجشکها.
(قاه قاه حاضران)
شاعر:
«من این غزل که سرودم به عشق حزبالله»
«به پای رهبر عظمای خود…»
آقا – … نثار کنم … آفرین، آفرین، هم مضمون خوب بود، هم قافیهبندی، هم از لحاظ فاعلاتن ماعلاتن خیلی خوب بود. استادانه بود، پخته بود. آفرین…
شاعر:
یک بیت دیگر مانده:
«کنون که رهبر قاتل ز من خوشش آمد»
«چه چارهایست بجز اینکه انتحار کنم؟»
(غش کردن حاضران)
آقا – چی شد؟
بمالالشعرا – ای وای آقا، پدرسگ این بیت را از خودش خواند، جزو ضبط نبود.
- مگر حسابی شکنجهاش نکردید؟
- نگران نباشید قربان، اعدامش میکنیم.
- به پدر مادرش هم آب ندهید!