محمد نوریزاد، روزنامه نگار و کنشگر مدنی و زندانی سیاسی عقیدتی که در زندان اوین بسر میبرد، در پی شکایت دیگری از وی با تکرار اتهامات پیشین، از جمله امضاء بیانیۀ درخواست کناره گیری علی خامنهای از رهبری، در روز ٣١ تیرماه به شعبۀ ١١٠١ نیابت مدنی واقع در حسن آباد تهران هدایت شد. وی در یک گفتگوی تلفنی با همسر خود شرح چگونگی برگزاری رویاروئی با قاضی پرونده را داده است. این گزارش را میتوانید با صدای خود او بشنوید. نوار کامل این مکالمه هر دقیقه یکبار با تکرار جملۀ ضبط شدۀ «تماس با زندان برقرار شده است، تماس گیرنده زندانی میباشد» قطع میشود. این جمله را برای سهولت استماع حذف کردهایم.
محمد نوری زاد در این مکالمه تلفنی که روز ٣١ تیرماه، پس از رویاروئی با قاضی انجام گرفته، تصریح کرده است که احضار وی به دادگاه بر پایۀ شکایتی «از مشهد علیه [وی] صورت گرفته» است. او میگوید در این شکایت آمده «که نوری زاد گفته خود سپاه دانشمندان هستهای را کشته» و یا «تقاضای استعفای رهبر» را داشته و اتهاماتی که «دوباره […] فرستاده» شده است.
محمد نوری زاد که در برابر شعبۀ ١١٠١ نیابت مدنی حاضر شده است، میگوید منشی قاضی «خانم بسیار با ادبی بود و من برای ادب او، بسیار از وی تشکر کردم، ولی [نام] فامیلی او آخوندی بود، به او گفتم: دخترم یک روز میرسی به اینکه [نام] فامیل خود را عوض کنی».
او برای تاکید بر سستی اتهامات وارده بر خود و یادآوری سرکوبها و جنایات مرتکب شده از سوی نهادهای کشور، در پاسخ اتهامات وارد شده بگفتۀ خود نوشته است «ای قاضیان زبون و ذلیل و واخورده و ترسیدۀ پروندۀ من [که] از اطلاعات و سپاه وحشت دارید؛ ای قاضیان واداده و نامستقل به قرآنی که حضرت ولادیمیر پوتین از اُم القرای مسکو برای سید علی، رهبر مسلمین جهان هدیه آورد سوگند یاد میکنم و پیمان بر راستگوئی میبندم که تمامی کشتار خلخالی به دستور من بوده؛ تمامی کشتار و شکنجههای لاجوردی به دستور من محمد نوری زاد بوده؛ من بودم آقای خمینی را وادار کردم در سه خط اعدام چندین هزار جوان و پیر و مرد و زن و زندانی را در سال ۶٨ امضاء بکند و فرمان بدهد؛ من بودم که پولهای ایران را فرستادم که گنبد و گلدسته بشود و برود به بشار اسد و سوریه و یمن؛ من بودم که دختران ایرانی را از فقر به تن فروشی سپردم؛ من بودم که مجتبی خامنهای را که بچه دار نمیشد با ١۵٠ میلیون یورو فرستادم به بیمارستان هامراسمیث لندن وبچه دارش کردم و برگرداندم؛ این من بودم که ستاد اجرائی فرمان امام خمینی را با یک امپراطوری پر از پول زدم زیر بغل خامنهای؛ این من بودم که به قالیباف گفتن دزدی بکن و یاشار سلطانی را که دزدی های تو را افشا کرد، زندانی کنند؛ اینها را انگشت زدم و امضاء کردم».
محمد نوری زاد میگوید این مطالب را «بلند بلند برای آن دو ماموری که مرا برده بودند … و آن خانم [منشی] خواندم و گفتم ببینید خطائی در ادبیات من صورت نگرفته؛ آن خانم گفت “شما چندین بار مرا دخترم خطاب کردید، شما با چنین نوشتهای کار خودتان را مشکل میکنید”. به او گفت دخترم، من دنبال رفع و رجوع کار خود نیستم، من مشتاق آنم که یک چنین ادبیاتی در جامعۀ ما رایج شود که اگر دزدانی در جامعه هستند، با یک چنین ادبیات تند و صریح روبرو شوند و تنشان بلرزد، خلاصه این خانم پرونده را نزد قاضی برد».
محمد نوری زاد میگوید آنگاه وکیل وی نیز رسید و آنها نزد قاضی فراخوانده شدند. او میگوید «قاضی با خواندن این نوشته به من گفت “این از نظر من سراپا توهین است” و من به او گفتم شما توهین مرا به دزدان این مملکت، به آدمکشان این مملکت، به کسانی که قتلهای زنجیرهای را مرتکب شدند، میبینی، ولی توهین آنها را در غارتگریها و دزدیها نسبت به یک ملت نمیبینی؟» قاضی به وی گفته است «به من چه در مملکت چه اتفاقی افتاده، یک پروندۀ نیابتی آمده، چند سئوال بوده، شما به آنها جواب میدادی». نوری زاد گفته است «من در قبال سایر مسائلی که شما جرئت نطق کشیدن در بارۀ آنها را نداری، من خود را مسئول میدانم؛ من خود را مسئول میدانم چرا یک بلوچ به ایرانی بودن خود افتخار نمیکند، من خود را مسئول میدانم که یک کُرد به ایرانی بودن خود افتخار نمیکند، زیرا چیزی از ایرانیت در آنجا نیست. من خودم را در قبال دختران تن فروش ایرانی که از شدت فقر به این راه در میافتند مسئول میدانم، ولی شما برای ترفیع و حقوق ماهانه سکوت میکنی و نُطُق نمیکشی. از سفارت انگلستان بالا میروند، شما نُطُق نمیکشی، سفارت عربستان را آتش میزنند، نُطُق نمیکشی، شما که هستید که دستگاه قضائی را به گَند کشیدهاید».
قاضی به او میگوید «تو مزدور اجنبی هستی» و او پاسخ میدهد «من مزدور اجنبی نیستم، اگر مزدور باشم، مزدور مردم هستم که صدای در گلو ماندۀ آنها را فریاد میکشم، اما تو که هستی، تو مزدور سپاهی، تو مزدور اطلاعاتی، تو مزدور بیت رهبری هستی، تو مزدور سعید طوسی هستی که پروندۀ اعتراف کردۀ او را تو میز خود گُم میکنی. تو مزدور دزدانی هستی که برای آنها سپر امنیت ایجاد میکنی که ما به زندان بیائیم و آنها در امنیت کامل [بمانند]».
محمد نوری زاد میگوید قاضی معترضان را «یک مشت لجن» خواند و به او گفت «تو لجن هستی». وی در پاسخ گفته است «من اگر لجن هستم در فردیت خودم لجنم، ولی تو … یک مجموعه لجن هستید و یک دستگاه را به گَند کشیدهاید. از گند دستگاه قضائی، بوی لجن بلند است… آقای خامنهای رسماً میگوید آقای لاریجانی دورۀ ده سالهاش عالی بوده، یعنی او را مبرا میکند از دزدیهای طبری پور که او فردا در رهبر شدن مجتبی خامنهای، خمیر دست او» شود.
او میگوید «قاضی نمیفهمید که من از چه در سوزم، به من میگفت خائن، اما خیانت دم دست خود را نمیدید». او میگوید با حرفهائی که زدم به قاضی گفتم «چیزهائی که برایت به یادگار گذاشتم، پنج بار اعدام دارد، اگر جرئت داری پنج بار اعدام توصیه کن برای من».
محمد نوری زاد در آغاز این مکالمه یادآوری می کند که پنج روز پیش از زمان احضار به دادگاه، ابلاغیهای به این منظور دریافت داشته و آنرا «جلوی چشم ماموری که ابلاغیه را آورده بود پاره کرده و در سطل آشغال» ریخته است. محمد نوری زاد به آن مامور گفته است «من نمیروم و اگر هم بروم با لباس شخصی میروم و بدون دستبند و پابند». او با اشاره به مسئولان زندان و دستگاه قضائی میگوید «اینها اخلاقشان اینست که با لباس دالتونی» زندانی را در برابر دادگاه حاضر کنند. وی در این باره به کارتون «لوک خوش شانس» اشاره میکند که «در آن چند برادر دالتونی بودند» و میافزاید «به آنها میگویم خجالت بکشید، حداقل فیلمهای خارجی را نگاه کنید که یک متهم را با کت و شلوار و کراوات … با بهترین لباس [در برابر دادگاه حاضر میکنند]».
محمد نوری زاد تصریح میکند که آن روز، ٣١ تیرماه، به وی گفتهاند که «الا و بلالله شما باید بروید به دادگاه». او بگفتۀ خود تاکید کرده است که تنها «با لباس خود و بدون دستبند» در دادگاه حاضر میشود. این خواست او در ابتدا پذیرفته شده و هنگامی که وی، بگفتۀ خود، «مخصوصاً» با «لباس گرمکن نارنجی متمایل به قرمز» راهی میشود در برابر خودروئی که باید او را به دادگاه هدایت کند ماموران اصرار میکنند که باید بر او «دستبند» بزنند.
او در این نوار توضیح میدهد که چگونه «پاسیار به سرباز همراه دستور میداد که به دست نوری زاد دستبند» بزند. بگفتۀ او «دو ساعت کشمکش شروع شد، اول با زبان خوش … که این یک قانون است…که چیزی است همگانی و…». محمد نوری زاد میگوید به آنها گفتم «یا مرا برگردانید به زندان و من مینویسم که قاضی هر رائی میخواهد، غیاباً علیه من صادر کند و یا من بدون دستبند خواهم رفت». او میگوید آنگاه «آنها روی به تهدید آوردند و پس از دو ساعت» بشرط آنکه «در راه سر و صدا» براه نیندازد و خود را به مردم نشان ندهد و فرار نکند، بدون دستبند راهی دادگاه شوند. او پس از تاکید بر اینکه هرگز قصد ترک کشور را ندارد به آنان میگوید«اطمینان داشته باشید با آرامش کامل با شما میآیم و با آرامش کامل با شما برمیگردم و کوچکترین تخطی از من نخواهید دید».
وی در پایان این مکالمه به همسر خود میگوید «سرت را بالا بگیر، من جانم را در این راه گذاشتهام. میدانم تو چقدر میسوزی، میدانم تو چقدر اذیت میشوی، بچهها چقدر اذیت میشوند […] میدانم بواسطۀ من شما چقدر آسیب میکشید […] من پوزش خواهی میکنم از شما، سر تعظیم در برابر تو فرود میآورم».